حج چیست ؟ و حاجی کیست ؟
506 بازدید
موضوع: اخلاق و عرفان


حج، در مقايسه با برنامه هاي تربيتيِ ديگر; چون نماز و روزه، دو قيد زمان و مكان به همراه دارد; به بيان ديگر، در هر روز و هر ماه و در هر مكان و سرزميني نمي توان اعمال حج را به جاي آورد و حاجي شد. در برنامه تربيتي و تهذيبي حج، پيوند تاريخ و جغرافيايِ هستي را شاهديم. به همين دليل، حج، همانند روزه، به جاي يك ماه، بايد در چند روز خاص و زمان هاي تعيين شده انجام پذيرد.
حج، متفاوت از نماز و روزه، فقط در مناطقي مشخص، در سرزميني مقدس، در ميعادگاه توحيد، در حريم امن و آرامشگه تاريخ انجام مي گيرد. حج، تطهير وجود در اقيانوس هستي است، شرك ستيزي و وحدت جويي است، پالايش وجود و شست و شوي جان و روان در باران رحمت خداوندي است. حج، گسستن همه زنجيرهاي وابستگي، رها شدن از انانيت ها و تشخيص ها و تمرين و تجربه زندگي توحيدي است.
نماز و روزه براي همه ايمان آورندگان خداجو و رهروان طريق حق، امري است لازم، اما انجام حج، بيش از همه بر افراد متمكّن واجب است. در نظام الهي، هر كس كه امكان حضور در همايش عظيم حج را داشته باشد و بتواند از عهده انجام برنامه ها و هزينه هاي آن در نهايت سادگي برآيد، مكلف به عزيمت به خانه امن و هجرت از خويشتن خويش به سوي خالق منّان است.
واقع امر اينست كه همواره كساني كه از تموّل و تمكّن بيشتري در زندگي شخصي و اجتماعي برخوردارند، بيش از ديگران در معرض آسيب پذيري هاي رفتاري و كژ روي هاي اجتماعي قرار مي گيرند. به كلامي ديگر، اگر تموّل و تمكّن با تزكيه و تهذيب همراه نباشد، مي تواند زمينه اي براي تمرّد و طغيان شود.
انسان متمكّن بيش از ديگران تكليف دارد. آن كس كه از نعمت هاي الهي نصيب بيشتري دارد، از قدرت بدني، ظرفيت فكري و امكانات اقتصادي فوق العاده اي برخوردار است، بدون ترديد مي بايست احساس مسؤوليت بيشتري كند و همواره با تهذيب نفس و صفاي درون، در ايفاي رسالت هاي فردي و اجتماعي توفيقات افزون تري كسب نمايد(1).
از اينرو حج امري واجب بر انسان هاي متمكن است تا مبادا اين تمكّن و برخورداري، در زندگي اجتماعي براي آنان مايه تشخّص و تفاخر، خودنمايي و برتري طلبي، تمرّد و طغيان گري باشد. و حج برنامه جامعي است براي زدودن همه آفات شخصيتي و ايمن شدن در برابر محرك هاي شيطاني. اگر به ديده تأمل بر سير مناسك و اعمال حج و احكام آن، از آغاز تا پايان بنگريم،
به نيكي در مي يابيم كه حج، پالايش نفس از همه آسيب هاي رواني و كژ روي هاي اجتماعي و پردازش و پديد آوريِ شخصيتي است قابل اعتماد، مصون از هر فساد، متواضع و آرام، غالب و حاكم بر كشش هاي نفساني و محرّك هاي اجتماعي، بي نياز از آزمندي ها، فزون خواهي ها و به دور از نشانه هاي خودنمايي و برتري جويي و عبدي است صالح و آزاده، حليم و امين در خانه و اجتماع، و حاجي چنين است.
از اينرو، كسي كه به سفر عرشيِ حج مي انديشد، احساس مي كند كه به دنياي ديگري عزيمت مي كند و مي بايد از وابستگي هاي دنيوي رها شود، از دغدغه هاي خاطر، نگراني ها و اضطرابات حاصل از پيوندهاي اجتماعي و تعامل و داد و ستدهاي بين فردي آزاد گردد تا با دلي آرام و قلبي مطمئن راحلِ ديار توحيد شود.
لذا نزد اين و آن مي رود و از خويشان و ياران، همسايگان و همشهريان و همكاران و همقطاران، حلاليت مي طلبد و از رفتار ناخوشايندي كه احتمالاً با برخي از آنان در شرايط و موقعيت خاصي داشته و از غيبتي كه نموده است، عذرخواهي مي كند و با اينكار، كدورت ها و غبارها را مي شويد. اگر تموّل و تمكّن با تزكيه و تهذيب همراه نباشد، مي تواند زمينه اي براي تمرّد و طغيان شود.
همچنين تلاش مي كند قبل از سفر، همه ديون شرعي و قانوني خود را بپردازد و تصوير روشني از وضع مالي و تسويه حساب ها و تعهّدات اخلاقي و اجتماعي خود ترسيم نمايد و به خانواده و وصيّ خود ارائه كند; چرا كه حج سفري نيست كه بي توجه به وضعيت گذشته و حال و غافل از حلال ها و حرام ها، رضامندي ها و نارضايتي هاي اين و آن بتواند عبادتي مقبول باشد و حاجي صفتي نيست كه به آساني زينت بخش شخصيت هر مسافر سرزمين وحي گردد.
حاجي شدن; يعني متّصف شدن به همه فضيلت هاي اخلاقي و ارزش هاي انساني و مصون بودن از همه رذيلت هاي اخلاقي و رها شدن از اسارت هاي نفساني. براي اتصاف به صفت حاجي و دست يابي به چنين مقام والايي، بايد زحمت ها كشيد و رنج ها متحمّل شد. از خود به درآمد و با خدا يكي شد. ناخالصي هاي وجود را در آتش عشق سوزاند و مصفّا شد.
دل را از هر آنچه غير حق است، خالي كرد و بذرهاي محبت محبوب را در آن نشاند. جسم و جان را در درياي رحمت پروردگار، تغسيل و تطهير كرد. لباس نشان را از تن به در آورد و با تن پوشي از سفيدي بي نشان شد. در برابر همه وسوسه ها و تمايلات دروني و كشش هاي نفساني، عافيت جويي ها و راحت طلبي ها ايستادگي كرد و با ايمان استوار و توكّل راسخ، نيتي خالص و انگيزه اي مقدس، لحظه اي از تلاش(2) در عرصه هاي صدق و صفا و مروّت و ايثار غافل نماند(3).
خداوند در قرآن مي‌فرمايد: « بَلِ الاِْنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ». همانا انسان بر كشش هاي نفساني خودآگاه است(4). و همه روان شناسان و روان درمانگران نيز بيان مي دارند كه اساسي ترين آسيب هاي شخصي و مهمترين آفات اخلاقي و مستعدترين زمينه هاي كژ روي و انحرافات رفتاري انسان در همه زمان ها و مكان ها، ريشه در برخي ويژگي ها و عقده هاي رواني و عدم مهار بعضي از تمايلات نفساني دارد.
و خداوند منّان، صورت گر شاكله آدمي و عليم بر همه قوانين حاكم بر نفسانيات و ويژگي ها و نيازهاي فطريِ انسان، مي خواهد كه انسان متمكّن در فرايند (حاجي شدن) در يك ابتلا و امتحان عظيم، خانه دل را زير و بم كند و بر همه كشش هاي درون و محرك هاي بيرون و آسيب هاي رشد و تعالي شخصيت چيره و حاكم شود.
از همين روست كه در طريق (حاجي شدن) و مصونيت يافتن از آسيب پذيري هاي رواني و اجتماعي، انسان بايد آنگاه كه لباس بي نشان احرام بر تن مي كند و تيرگي ها را زدوده، با سپيدي همراه مي شود، مقابله و مبارزه با آفت هاي شخصيت متعادل و متعالي را تمرين و تجربه كند، آنكه مي خواهد (حاجي) شود، بايد: ـ از خودبيني و خودآرايي پرهيز كند(5). ـ از راحت طلبي و عافيت جويي به دور باشد(6).
ـ از خود آزاري و ديگرآزاري اجتناب ورزد(7) ـ از انديشه تخريب و تهاجم و پرخاشگري آزاد باشد(8). ـ از خود ارضايي و غليان هوس ها و كشش هاي جنسي رها باشد(9). ـ از تفاخر و برتري طلبي و خودبزرگ بيني مبرّا باشد(10). ـ از زبان و رفتار تظاهر و تزوير و تحقير و توهين جدا باشد(11). چرا كه غالب بودن اين ويژگي ها در زندگي فردي و اجتماعي، اصلي ترين آفات رشد و اساسي ترين آسيب هاي شخصيت انسان است.
و (حاجي) كسي است كه با تمرين وافي در وادي زدودن آفات رشد و استيلا بر كشش هاي نفساني و محرك هاي اجتماعي و تجربه برادري و برابري، صفا و پاكي، مروت و ايثار، زندگي هدفمند و خدا محور، ستيز با شياطين سركش نفس و دشمن معنويت، انزجار و تبرّي جستن از مشركان و ظالمان و طاغيان عصر، آماده قرباني كردن عزيزترين هستي خويش مي گردد.
و (حاجي); يعني مظهر مقاومت در برابر طوفان سركش نفس، تفسير درستي و صداقت، تجسم گذشت و ايثار، تبلور محبت و منطق و تجلّي صفا و مروت. پيامبر اکرم مي فرمايد: « مَنْ حَجّ البَيْتَ فَلَم يرفث و لم يفسق، خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَيَوْم وَلَدَتْهُ اُمُّه ». کسي که حج کند و مرتکب زشتي و فسق نگردد، از گناهانش پاک شود چنان که گويي از مادر متولد گرديده است.
خلاصه اينکه: حج نقطه تحول روحي و اخلاقي حاجيان است و بدون شک بايد آثار اين تحول در اعمال و اخلاق حجگزاران مشهود باشد، چنان که براي تشرف به حج، اين ضيافت بزرگ الهي نيز بايد آمادگي لازم را از نظر روحي و اخلاقي فراهم آورند.

ضعف هاي اخلاقي و عملي:
با اينکه به گواهي ناظران و اعتراف ديگران، زائران ما از نظر آراستگي اخلاقي بهترينند و حجگزاري کشورما الگويي آبرومند براي حج است، اما در ميان انبوه زائران پاکدل و وارسته و مهذّب، افرادي بوده و هستند که بهر دليل، از بعد اعتقادي و اخلاقي، علمي و عملي و مقررات شناسي، ضعف و کاستي هايي داشته و دارند که حل آن، راه کارهاي عملي خاصي را مي طلبد.
اين مشکلي است که هميشه وجود داشته و در روايات به طور مکرر از آن سخن به ميان آمده است. از جمله روايتي است از حضرت امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده که درباره حجگزاران زمانشان (که بسياري از عمال ظلمه و مخالفان اهلبيت بودند) فرمودند: « ما أکثر الضجيج و اَقَلّ الحجيج »؛ هياهو و سر و صدا زياد است اما حجگزار کم.
اين گونه روايات درس عبرتي است براي حجگزار که مغرور نباشد و به صرف اينکه به خانه خدا يا حرم نبوي و بقيع و ساير اماکن مشرفه مي رود، تصور نکند به حريم کبريايي و قرب خداوندي راه يافته بلکه قبل از هر چيز به شرايط و آداب، اخلاق و معنويات و تحول روحي و عملي بينديشد، باشد که در زمره زائران واقعيِ خانه خدا در آيد و مصداق اين شعر نباشد:
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند      که تو در برون چه کردي که درون خانه آيي ؟!

مسؤوليت سنگين اخلاقي ما:
با توجه به آنچه به اختصار از نظر گذشت، ضرورت اخلاق و آداب در اين هجرت روحاني و سفر الهي، واضحتر از آنست که آن را به شرح و بيان نياز باشد. اين سفر براي بيشتر زائران، در طول عمر تنها يکبار پيش مي آيد و از دست دادن فرصت کوتاه و زود گذر حج و غفلت از وظايف و مقرّرات و تذکرات، خسارتي است جبران ناپذير که افزون بر زيان هاي فردي و تيرگي صفاي عبوديت، آثار نامطلوب اجتماعي و مکتبي فراواني به بار مي آورد.
حج مجمع جهاني وجوه مسلمين از همه اقطار عالَم است. در اين کنگره عظيم جهاني و بين المللي، ضعف هاي اخلاقي، به ويژه از ما پيروان اهل بيت (ع) که زير ذرّه بينِ دوست و دشمن قرار داريم، به سرعت نمايان مي شود و تا کرانه هاي جهان پيش مي رود و چهره اي زشت و نامطلوب از شيعه نشان مي دهد و سمعه ملّت بزرگ و ميهن اسلامي را مخدوش مي سازد و اگر خداي ناخواسته يک زائري عملي نامناسب و رفتاري نامطلوب از خود نشان دهد، علاوه بر گناه فردي و ضايع کردن زحمات خود، به حيثيت نظام و تشيع و مکتب والاي اهل بيت لطمه زده و ديگران آن را به حساب مذهب و ملت و نظام ما خواهند گذاشت.
در حالي که توصيه امام صادق (ع) است: شما شيعيان مايه آبرو و سربلندي ماباشيد و نه موجب سرشکستگي و بدنامي ما; « کُونُوا لَنا زَيْناً وَ لاتَکُونُوا عَلَيْنا شَيْنا » مع الأسف، در ميان زائران در گذشته، مواردي از تخلّفات و ضعف هاي اخلاقي و ندانم کاري هايي ديده شده که با روح حج و شؤون زائر بيت الله سازگار نبوده است.
و اين شگفت نيست; چرا که در ميان ده ها هزار مرد و زن با تيپ ها و طبقه ها و فرهنگ هاي مختلف، دانسته و ندانسته اشتباهات و تخلفاتي وجود دارد که بايد از پيش در صدد پيشگري و چاره انديشي برآمد و به حداقل رسانيد و اينکار مستلزم ريشه يابي، تعليم و تربيت و هدايت و توجيه و حتّي گزينش زائر و نظارت دقيق و حساب شده و برنامه ريزي هاي لازم ديگر از سوي مسئوولان حج، طي ماه هاي قبل از عزيمت زائر و طول سفر حج و زيارت است، که امر آموزش و توجيه مرحله نخستين آن مي باشد.
بدين ترتيب يکي از ضرورت هاي آموزشي و عملي زائران و راهنمايان و دست اندرکاران اين سفر مبارک، آشنايي با اخلاق و آداب اسلامي و حُسن معاشرت با همسفران و برخورد صحيح با ديگر مسلمانان کشورها و مراقبت هاي دقيق اخلاقي و نظارت و هدايت زائران است که بدون آن اين سير و سلوک معنوي ناقص و کم بهره و بي روح خواهد بود و در بعد اجتماعي نيز عواقب و ضايعات غير قابل جبراني به بار خواهد آورد و اينکار حساس، مشارکت دست اندرکاران حج و عمره، به ويژه روحانيان و مديران گروه ها و نيز همکاري جدي زائران گرامي را طلب مي کند.
 
آثار تربيتي و اخلاقي حج:
قرآن مهمترين هدف انبياي الهي را، تزکيه و اصلاح نفوس بشري دانسته است « يزکّيهم » پيامبر گرامي اسلام، هدف از بعثت خود را به اتمام رساندن کرامت هاي اخلاقي معرفي مي کند « انّما بعثت لأتمّ مکارم الاخلاق » و خود نيز داراي برترين اخلاق ها بوده است.
حج يک برنامه تربيتي است که مي تواند با آموزه هاي جامع و سازنده خود، انسان هاي نمونه و کاملي بپروراند و درس ها و پيام هاي اخلاقي فراواني براي حجگزاران داشته باشد. اگر حج به صورت صحيح و با محتواي دقيق، کامل و واقعي انجام شود، روح انسان را لطيف اراده او را قوي، نفس وي را پاک و منزّه و غرايز طغيانگر او را تعديل و کنترل مي‌کند.
به عنوان نمونه: پرهيز از محرّمات احرام و دقت فراوان در عمل به وظايف شخص محرم، تمرين عملي در راستاي رياضت و طهارت نفس است و باعث مي شود شخص در برابر وسوسه هاي شيطاني و خواسته‌هاي نفساني مقاومت کند و اين را ذخيره اي براي روزهاي آتي قرار دهد مهمترين سفارش امام صادق (ع) به حجگزاران پاکسازي درون و طهارت قلب است؛ چنان که مي فرمايند: « اذا اردت الحجّ فَجَرّد قلبک لله تعالي من کل شاغلٍ و حجابِ كُلّ حجاب »(12) ... هر گاه تصميم به حج گرفتي، دلت را از هر باز دارنده اي تنها براي خدا خالي ساز و از هر مانعي بپرداز ... .
از ديدگاه عالم رباني بهاري همداني، شناخت خدا و رسيدن به درجه دوستي و انس با او، جز با تصفيه و پاک نمودن قلب ممکن نيست. از اينجا بود که شارع مقدّس، عبادات را يک نسق نگردانيده؛ بلکه مختلف جعل کرده است؛ زيرا با هر يک از آنها رذيله اي از رذايل، از مکلف زايل مي گردد تا با اشتغال به آنها، تصفيه تمام عيار گردد و چون عمل حج مجمع العناوين بود با زيادتي - چه اينکه مشتمل است بر جمله اي از مشاقّ اعمال - که هر يک به نفسه صلاحيت تصفيه نفس را دارد ... و مورث صفاي قلب است(13). در اينجا به بخشي از آثار تربيتي و اخلاقي حج اشاره مي شود:

آراستن به فضايل و مکارم اخلاقي:
برخورداري از اخلاق سالم و زيباسازي درون، امري است که در سفر روحاني حج قابل دستيابي است. در اين سف، حجگزاران به کسب و تمرين اخلاق خوش در برخورد با ديگران و صبر و پايداري در برابر سختي ها و دشواري ها مي پردازند. نفوس خود را به زينت ايثار و خود گذشتگي، عطوفت و مهرورزي، ادب و احترام به ديگران، صداقت و درستي، احسان و انفاق و ... مي آرايند.
خصايص زيبايي نظير خير خواهي، سخاوت، گشاده دستي، تواضع، رأفت، زهد و آزادگي از همه تعلّقات و ... را از خود به ظهور مي رسانند. همه اينها منافع و برکات معنوي است که در سايه اين سير دروني و حضور در مکان هاي مقدس به دست مي آيد؛ چنان که قرآن مي فرمايد: « ليشهدوا منافع لهم و يذکروا اسم الله ...»(14) مردم رابراي حج فرا خوان تا از هر جا گرد آمده، منافع خويش را شاهد باشند و در روزهاي معين، نام خدا را ياد کنند.
« عن الفضل بن شاذان عن الرضا (ع) قال: انما امروا بالحج لعل الوفاد الي الله عزوجل و طلب الزياد و الخروج من كل ما اقترف العبد تائبا مما مضي مستانفا لما يستقبل مع ما فيه من اخراج الاموال و تعب الابدان و الاشتغال عن الاهل و الولد و حظر النفس عن اللذات شاخصا فی الحر و البرد ثابتا علي ذلك دائما مع الخضوع و الاستكان و التذلل مع ما في ذلك لجميع الخلق من المنافع لجميع من في شرق الارض و غربها و من في البر و البحر ممن يحج و ممن لم يحج من بين تاجر و جالب و بائع و مشتري و كاسب و مسكين و مكار و فقير و قضاء حوائج اهل الاطراف في المواضع الممكن لهم الاجتماع فيه مع ما فيه من التفقه و نقل اخبار الائمه الي كل صقع و ناحي كما قال الله عزوجل: - فلولانفر من كل فرق منهم طائف ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون - (15) - و ليشهدوا منافع لهم - »(16).

در حديث فوق به جنبه هاي مختلفي از اسرار حج اشاره شده است كه ما در اينجا متناسب با موضوع به بيان آثار اخلاقي و تربيتي آن بسنده مي‌كنيم. 1. الوفاد الي الله عزوجل: يعني حج وارد شدن بر خداوند و به مهماني رفتن اوست و مسلم است براي ورود به حريم خداوند بايد آماده شد و خود را از آلودگي ها پاك كرد و تمام دلبستگي ها و وابستگي هاي دنيوي را كنار گذاشت.
2. و طلب الزياد: يعني از خداوند طلب افزوني كنند، به اين معنا كه يكي از ابعاد حج رشد و افزايش هر چه بيشتر اخلاق و ارزش هاي انساني و بالا بردن سطح فهم و آگاهي است. 3. و الخروج من كل ما اقترف العبد...: يعني خارج شدن از گناهاني كه بنده بدان آلوده شده، در حالي كه از گناهان گذشته توبه كرده اند. از ديدگاه امام رضا (ع) حج پالايشگاه روح از آلودگي هاي گناه است اينست كه اسلام بر خلاف دنياي مدرن امروز، به انسان به عنوان يك وسيله و ابزار مادي نگاه نمي كند، بلكه به ساختار روحي و معنوي او عنايت دارد.
4. مع ما فيه من استخراج الاموال و تعب الابدان: در حج انسان به بذل مال موفق مي شود و بدنش به زحمت مي افتد. زيرا يكي از خصلت هاي زشتي كه انسان را از مسير فطري و الهي به انحراف مي كشاند (دنيا محوري) است، انساني كه تمام تلاش و آسايش خود را در راه كسب ماديات به هدر مي دهد و در راه لذت هاي زودگذر زندگي به مصرف مي رساند، بايد برنامه و مقرراتي داشته باشد كه هر چند به طور موقت محور كار او را از دنياگرايي به خداگرايي تغيير دهد.
بنابراين خستگي و فرسودگي جسمي كه به حاجي دست مي دهد، جزئي از اسرار حج است و مانند همان دست اندازهايي است كه در مسير صاف جاده زندگي انسان قرار گرفته تا انسان را از خواب غفلت بيدار كند. 5. حظر النفس عن اللذات: رفتن به خانه خدا و انجام اعمال حج در روح و جان افراد تاثير مي گذارد و هواي نفساني را در وجود انسان كنترل مي كند. در حقيقت حجگزار در عرصه حساس جهاد اكبر قرار مي گيرد و خود را براي مبارزه اي آشكار با نفس اماره مهيا مي كند.
6. ثابتا في ذلك دائما: در اين عبارت كوتاه، امام (ع) مهمترين دستاوردهاي مراسم حج را بيان كرده است، اينكه حاجيان آن ارزش هاي اخلاقي و تربيتي كه در حج به دست آورده اند را به دست فراموشي نسپارند و آن اعمال و ارزش ها را استمرار و تداوم بخشند. 7. مع الخضوع و الاستكانه و التذلل: يكي از اسرار مهم حج تواضع و فروتني است.
امام علي (ع) مي فرمايد: « فرض عليكم حج بيته الحرام... و جعله سبحانه علام لتواضعهم لعظمته و اذعانهم لعزته » خداوند حج بيت خود را بر شما واجب كرد و آن را علامت تواضع و تذلل حاجيان در مقابل عظمت خود و نشانه خضوع و اعتراف آنان به بزرگي خويش قرار داد(17).
يعني كسي كه براي اطاعت امر الهي به سفر حج مي رود، آماده آن فريضه سنگين مي شود و كليه وظايف شرعي را بي كم و كاست بين خود و خداوند رعايت مي كند نشانه آنست كه اين انسان با ايمان تسليم اوامر الهي است و در مقابل حضرت باري تعالي متواضع و خاشع است و به بزرگي او اعتراف دارد.

نمودهايي از توصيه هاي اخلاقي پيامبر اكرم (ص) در حج

اخلاص (پرهيز از ريا):
از برترين مصاديق فضايل اخلاقي، خصلت والاي اخلاص است. در اهميت اخلاص همين بس كه معيار و ملاك عبادي بودن افعال بندگان قلمداد گرديده است. علي (ع) فرمود: « الإخلاص ملاك العبادة »(18); اخلاص، معيار و ملاك عبادت است. به سخن ديگر; قبولي هر عمل قربي بندگان الهي، مشروط به برخورداري آن، از خصلت زيباي اخلاص است.
پيامبر خدا (ص) مي فرمايد: « إذا عملت عملاً فاعمل لله خالصاً لأنّه لايقبل من عباده الأعمال إلاّ ما كان خالصاً »(19); هر گاه كاري كردي، آن را تنها براي خدا انجام ده; زيرا او، تنها اعمال خالص بندگانش را مي پذيرد بي ترديد، فريضه ارزشمندِ حج، از اين قاعده مستثني نيست; بلكه مي توان گفت: وابستگي آن به اخلاص، امري اجتناب ناپذير است; زيرا هدف غايي در اين سفر، راه يافتن به محضر پروردگار و مشاهده جمال محبوب است.
امام سجّاد (ع)، به وقت ملاقات با شبلي از وي پرسيد: « فَحِينَ وَصَلْتَ مَكَّةَ نَوَيْتَ بِقَلْبِكَ أَنَّكَ قَصَدْتَ اللَّهَ ؟ قَالَ: لاَ، قَالَ (ع): فَمَا دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ لاَرَأَيْتَ الْكَعْبَةَ وَ لاَصَلَّيْتَ. ثُمَّ قَالَ: طُفْتَ بِالْبَيْتِ وَ مَسِسْتَ الاَْرْكَانَ وَ سَعَيْتَ ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ (ع): فَحِينَ سَعَيْتَ، نَوَيْتَ أَنَّكَ هَرَبْتَ إِلَي اللَّهِ »(20).
آنگاه كه به مكه رسيدي با قلب خود نيّت خدا را داشتي ؟... آيا وقتي به سعي پرداختي، بر آن بودي كه به سوي خدا بگريزي ؟ امام خميني (ره) نيز ـ با الهام از اين گونه گفتار ائمّه (ع) ـ فرمود: لبيك هاي مكرر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالي به اسم جامع(21) جواب مي دهند.
مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گويي گوينده از خود در اين محضر بي خود شده و جواب دعوت را تكرار مي كند. و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق آن مي نمايد، كه اهل الله مي دانند، نه شريك در الوهيت فقط ...(22).
در گفتار ديگري فرمود: مهم آنست كه حاج بداند كه كجا مي رود و دعوت كي را اجابت مي كند و ميهمان كيست، و آداب اين ميهماني چيست; و بداند هر خودخواهي و خودبيني با خداخواهي مخالف است و با هجرت الي الله مباين و موجب نقص معنويت حج است(23).
به يقين، دست يابي و حضور در چنين جايگاهي، بدون اخلاص ممكن نخواهد بود. مرحوم آيت الله ميرزا مهدي الهي قمشه اي در اين راستا اين گونه سروده است:
اي دل اگر عزم ديار يار داري        قصد حجاز و كعبه و ديدار داري
شوق شهود حضرت دلدار داري        اوّل ز دل نفس سوي الله پاك گردان(24)
استاد فرزانه، آية الله جوادي آملي نيز فرمود: تجلّي اين خلوص در برخي از عبادات نمايان تر و طرد شرك در برخي ديگر قويتر و آشكارتر است. از جمله اين عبادات، حج مي باشد; زيرا توحيد در آن تجسّم مي يابد و از آغاز تا انجام نمونه اي است براي توحيد و طرد شرك...
از مولاي ما امام صادق (ع) در دعاي سفر حج، روايت شده است، پس از اداي كلمات فرج فرمود: « بِسْمِ اللَّهِ خَرَجْتُ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ... فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُكَ وَ بِكَ وَ لَكَ »(25). سپس فرمود: كسي كه آگاه است و به زبان دعا احاطه دارد، تفاوت ميان فرمايش آن حضرت كه فرمود: « فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُكَ وَ بِكَ وَ لَكَ » را با ديگر ادعيه و اوراد، بخوبي در مي يابد.
چون مهم در اينجا ذات خداي تعالي است و لقاي اوست، نه اسمي از اسماي حُسناي حضرتش. حج، سير به سوي خدا و رفتن براي ديدار او و تعالي است براي نزديكي به آن، كه در علوّ و والايي نزديك و در نزديكي اش بس والا و بالا است و تكامل به جوار كسي است كه از رگ گردن به ما نزديكتر است و بنده جز با توحيد دايم و ناب و طرد شرك جلي و خفي به مولايش تقرّب نمي جويد(26).
ناگفته نماند: كسب اخلاص به وقت انجام اعمال عبادي ـ به خصوص فريضه حج ـ و حفظ آن از آلوده شدن به ريا و خودنمايي، كاري بس سخت و دشوار است. امير مؤمنان (ع) مي فرمايد: « تَصْفِيَةُ الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ تَخْلِيصُ النِّيَّةِ عَنِ الْفَسَادِ أَشَدُّ عَلَي الْعَامِلِينَ مِنْ طُولِ الْجِهَادِ »(27); خالص ساختن عمل سخت تر از خود عمل است و پاك كردن نيت از فساد و ناخالصي براي عمل كنندگان از جهادِ طولاني دشوارتر است.
البته دشواري كسب اخلاص در سفر حج و ديگر اعمال عبادي موجب نمي شود كه ما در پي تحصيل آن نباشيم، بلكه مي بايست با تلاشي مضاعف در اين راستا حركت كنيم و پس از شناسايي آفت ها به مقابله جدّي با آنها برخيزيم; زيرا همان گونه كه پيشتر اشاره شد، اعمال غير مخلصانه مورد قبول درگاه خداوند قرار نخواهد گرفت.
امام صادق (ع) مي فرمايد: « قَالَ اللَّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ أَنَا خَيْرُ شَرِيك، مَنْ أَشْرَكَ مَعِي غَيْرِي فِي عَمَل عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ »(28); خداوند متعال فرموده است: من بهترين شريك هستم، هر كس در عمل خود براي من شريك بياورد، هرگز آن را نمي پذيرم... .
انس بن مالك مي گويد: پيامبر گرامي (ص)، پس از تهيه ابزار و وسايل مورد نياز و تهيه حوله اي كه قيمت آن چهار درهم يا كمتر از آن بوده، آماده حركت براي سفر حج شد; در آن هنگام رو به درگاه خداوند نموده، چنين گفت: « اللّهُمّ حَجَّةً لاَرِيَاءَ فِيهَا وَ لاَسُمْعَةَ ...»(29); خدايا ! حجّي را انجام مي دهم كه از خودنمايي و كسب عنوان و اعتبار دور است.
متأسفانه، هر چه بر عمر حج و تاريخ اسلام مي گذرد، شاهد دور شدن و فاصله گرفتن جمع زيادي از حجگزاران از اين سيره نبوي مي شويم; اينست كه مي بينيم پيامبر خدا (ص) با علم و آگاهي دقيق از نيت و باطن اين گروه از راهيان به ديار كعبه و حرم، فرمود: « يَأْتِي عَلَي النّاسِ زَمانٌ يُحِجّ أَغْنِيَاءِ أُمَّتِي لِلنُّزْهَةِ، أَوْسَاطُهَا لِلتِّجَارَةِ، فُقَرَاؤُهُمْ لِلرِّيَاءِ وَ السُّمْعَةِ »(30). زماني مي رسد كه ثروتمندان امّت من براي تفريح به حج مي روند، و مردم عادي براي تجارت، و قاريان آنها براي خودنمايي و كسب عنوان و اعتبار، و فقراي امت من براي تكدّي و گدايي به حج مشرف مي شوند.
سلمان فارسي از شنيدن اين جملات تعجب مي كرد، ولي هر جمله اي كه سبب تعجّب وي مي شد، پيامبر (ص) مي فرمود: سوگند به خدايي كه جان من در دست اوست، اين حوادث در آينده واقع خواهد شد(31). در هر حال، اگر با انجام حج، دنبال ثواب و پاداش الهي و طالب غفران و آمرزش پروردگار كريم هستيم، بايد اخلاص را سرلوحه كار خويش قرار دهيم.
امام سجّاد (ع) در اين باره مي فرمايد: « مَنْ حَجَّ يُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ لاَيُرِيدُ بِهِ رِيَاءً وَ لاَسُمْعَةً غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الْبَتَّةَ »(32). كسي كه در حج، هدفي جز خدا نداشته باشد و در فكر ديدن و شنيدن و ستايش مردم نباشد، حتماً خداوند او را مي بخشد. شايسته است براي دستيابي به خوي شايسته اخلاص، رو به درگاه خدا آوريم و بگوييم: « اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي مِنَ الشِّرْكِ، وَ عَمَلِي مِنَ الرِّيَاءِ وَ لِسَانِي مِنَ الْكَذِبِ وَ عَيْنِي مِنَ الْخِيَانَةِ ». خدايا ! قلبم را از توجه و تكيه بر غير خودت، و عملم را از ريا، و زبانم را از دروغ و چشمم را از نگاه هاي ناپاك و خيانت بار حفظ فرما !(33).

توبه و بازگشت از گناه:
از جمله اعمال صالحي كه در آيات و رواياتِ فراوان، توصيه و ترغيب به انجام آن شده، توبه و بازگشت از گناه است. پروردگار كريم، در قرآن كريمش وعده داد كه توبه كنندگان را مي پذيرد و از گناهانشان مي گذرد(34)، و آنان را دوست دارد و به آنان مهر مي‌ورزد(35). پيامبر اسلام (ص) نيز از خشنودي خداوند از توبه كنندگان خبر داد و فرمود: « وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ مِنْ مُؤْمِن تَائِب أَوْ مُؤْمِنَة تَائِبَة »(36). نزد خداوند چيزي محبوبتر از مرد يا زن مؤمن توبه گر نيست.
امام صادق (ع) نيز فرموده است: خداوند به داوود پيامبر ـ كه بر پيامبر ما و خاندانش و بر او درود باد ! ـ وحي فرستاد: اي داوود، هر گاه بنده مؤمن من گناهي كند و سپس از آن گناه برگشته، توبه نمايد و به هنگام ياد كردن از آن گناه از من شرم كند.
او را بيامرزم و آن گناه را از ياد فرشتگان نگهبان اعمال ببرم و آن را به نيكي بدل كنم و از اينكار مرا باكي نيست كه من مهربانترين مهربانانم(37). زماني مي رسد كه ثروتمندان امّت من براي تفريح به حج مي روند، و مردم عادي براي تجارت، و قاريان آنها براي خودنمايي و كسب عنوان و اعتبار، و فقراي امت من براي تكدّي و گدايي به حج مشرف مي شوند.
نكته قابل توجه اينكه، حسن روي آوردن به توبه، محدود به زمان و مكان خاصّي نيست; توصيه پيشوايان معصوم (ع) به گناهكاران اينست كه در انجام توبه شتاب كنند و از هر گونه تأخير در جهت تحقّق آن بپرهيزند. علي (ع) فرمود: « إِنْ قَارَفْتَ سَيِّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ »(38); هر گاه گناهي مرتكب شدي، با توبه در محو آن شتاب كن. امام جواد (ع) نيز مي فرمايد: « تَأْخِيرُ التَّوْبَةِ اغْتِرَارٌ وَ طُولُ التَّسْوِيفِ حَيْرَةٌ »(39); به تأخير افكندن توبه فريب و غفلت است و امروز و فردا كردن مايه حيرت و سرگشتگي.
البته از بررسي برخي آيات و روايات چنين بر مي آيد كه: پاره اي از اين زمان ها و مكان ها، بستر مناسبي براي عملي ساختن توبه است و نقش ارزنده اي در پذيرفته شدن آن دارد. بي شك، درك موسم حج و حضور در ميقات و ديگر مشاهد مشرّفه، همچنين حالت ارزشمند محرم شدن و انجام طواف و غيره; از بهترين فرصت ها براي روي آوردن مجرمان و گناهكاران به توبه است; زيرا طبق فرموده امير مؤمنان (ع): « وَ أَدْنَي مَا يَرْجِعُ بِهِ مَنْ أَمَّهُ أَنْ يُغْفَرَ لَهُ مَا سَلَفَ »(40); كمترين دستاوردي كه زائر از حج مي آورد اينست كه گناهانش آمرزيده شود.
به طور يقين، دستيابي به اين ارمغان ارزشمند، مشروط به انجام توبه حقيقي از سوي حجگزاران است; بنابراين، ضروري است زائران از اين فرصت استثنايي و مناسب، كه در اختيارشان نهاده شده، بهره گيرند و از معاصي و گناهان پيشين خود پشيمان شوند و در صورت امكان، در صدد جبران آنها برآيند و در ادامه زندگي شان، عزمشان را بر پرهيز از نافرماني پروردگار كريم قطعي كنند; يعني تنها به رفتن به مكه و مدينه و پوشيدن لباس احرام و انجام ظاهري مناسك و حضور فيزيكي در مشاهد مشرّفه دل خوش نكنند.
اينجاست كه مي بينيم پيامبر گرامي اسلام (ص) در فرازي از خطبه غدير(41) ـ كه آن را پس از بازگشت از حجة الوداع، در سرزمين غديرخم ايراد نمودند ـ خطاب به مردم اين گونه فرمودند: « مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لاَتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلاَّ بِتَوْبَة وَ إِقْلاَع »(42). اي مردم، با دين و فقه كامل حج بگزاريد و از مشاهد اين سفر برنگرديد مگر با توبه و كنده شدن از گناه. امام صادق (ع) نيز مي فرمايد: « إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ... ثُمَّ اغْسِلْ بِمَاءِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ مِنَ الذُنُوبِ وَ الْبَسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفَا وَ الْخُضُوعِ »(43). هنگامي كه قصد حج كردي، با آب توبه خالص، گناهانت را بشوي و لباس راستي و پاكي و خضوع و خشوع را بر تن كن.

حسن خلق (خوش خويي):
خصلت زيباي حسن خلق، از خصلت هاي نيك اجتماعي است كه تحسين همگان را بهمراه دارد. هيچ فرد يا گروهي را نمي توان يافت كه از صاحب اين خوي شايسته ستايش نكند. در كتب اخلاقي و غير آن، آيات و روايات فراواني در جهت تمجيد از آن نقل گرديده است(44); براي نمونه، برخي از آنها را مرور مي كنيم: پيامبر اسلام (ص) فرمود: « الإسْلامُ حُسْنُ الْخُلْقِ »(45); اسلام، خوشخويي است.
در خبر ديگري، از امير مؤمنان (ع) چنين مي خوانيم: « حُسْنُ الْخُلْقِ رَأْسُ كُلِّ بِرٍّ »(46); نيك خويي، سرآمد همه نيكي هاست. در روايتي آمده است: مردي به حضور پيامبر گرامي (ص) آمد و گفت: مرا توصيه اي فرماييد كه از آن بهره گيرم; از جمله سفارش هاي حضرت به آن شخص اين بود: « أَلْقِ أَخاكَ بِوَجْه مُنْبَسِط »(47); با چهره گشاده با برادرت برخورد كن.
از بررسي آيات و روايات وارده در باب حُسن خُلق، چنين بر مي آيد كه ضرورت پاي بندي به اين خصلت شايسته، امري فراگير است و شامل تمام حوزه هاي حيات اجتماعي (مانند: وطن، سفر، منزل، بازار، اداره و...) مي شود; منتها رعايت آن در سفر، از اهميت بيشتري برخوردار است; اينست كه در احوالات پيامبر گرامي (ص) آورده اند: در يكي از سفرهايشان فرمودند: « مَنْ كانَ يسيء الْجوار فَلايُصاحبنا »(48); كسي كه در مصاحبت و مجاورت، بد عمل مي كند با ما همراه و همسفر نشود.
به طور طبيعي، در كنگره عظيم حج (كه ملل مختلفي از جهان اسلام در آن حضور دارند و سالك اين سفر با مليت هاي گوناگوني مواجه و همراه مي شود)، پايبندي به حسن خلق ضروري تر خواهد بود. به خصوص كه قرآن كريم به طور صريح مي فرمايد: «...فَلارَفَثَ وَ لافُسُوقَ وَ لاجِدالَ فِي الْحَجِّ...»(49). در كتب روايي، در مورد تفسير حسن خلق و تعيين حد و مرز آن، اخبار گوناگوني آمده است; براي نمونه، به نقل چند روايت بسنده مي كنيم: آنگاه كه از امام صادق (ع) پرسيده شد: حدّ و معناي حسن خلق چيست ؟
آن بزرگوار در پاسخ فرمود: « تُلِينُ جَانِبَكَ وَ تُطِيبُ كَلاَمَكَ وَ تَلْقَي أَخَاكَ بِبِشْر حَسَن »(50). حسن خلق اينست كه نرم خو و مهربان باشي، گفتارت پاكيزه و مؤدّبانه باشد و با برادرت با خوشرويي برخورد كني. بي ترديد، از مصاديق و مواردِ حسن خلق، تحمّل كردن ناسازگاري همسفر است.
در خبري از پيامبر خدا (ص) چنين مي خوانيم: « مَا اصْطَحَبَ اثْنَانِ إِلاَّ كَانَ أَعْظَمُهُمَا أَجْراً وَ أَحَبُّهُمَا إِلَي اللَّهِ أَرْفَقَهُمَا بِصَاحِبِهِ »(51). هر گاه دو نفر با يكديگر همسفر شدند، آنكس كه با ديگري رفق و مدارا پيش گيرد، نزد خدا محبوبتر و پاداشش عظيمتر است.

سخاوت و بخشندگي:
در آموزه هاي وحياني، خوي سخاوت و بخشندگي، خصلتي شايسته و مهم شناخته شده است. در اهميت آن همين بس كه در پاره اي از روايات بر جاي مانده از معصومين(ع) از او به عنوان خوي خداوند و خلق انبياي الهي ياد شده است. پيامبر اعظم (ص) فرمود: « السَّخاءُ خُلْقُ اللهِ اْلأَعْظَم »(52); بخشندگي، خوي بزرگ خداوند است. امام صادق (ع) نيز فرمود: « السَّخاءُ مِنْ أَخْلاقِ اْلأَنْبِياءِ...»(53); بخشندگي، از اخلاق پيامبران است....
در كاوش هاي اجتماعي به اين نتيجه دست خواهيم يافت كه پاي بندي افراد به صفت نيك سخاوت، موجب محبوبيت آنان در نزد ديگران و سبب آراستگي خُلق و خوي آنان خواهد شد; امير مؤمنان (ع) در اين راستا مي فرمايد: « السَّخاءُ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ يُزَيِّنُ اْلأَخْلاقَ »(54). بخشندگي، درستي مي آورد و خلق خوي را مي آرايد.
لازم به يادآوري است، اگر چه سخيّ بودن در وطن همچون سخاوت در سفر، عملي پسنديده به شمار مي آيد، ليكن بي ترديد بروز اين خصلت در سفر (كه غالباً با مشكلات همراه است) امري پسنديده خواهد بود. اينجاست كه مي بينيم پيشوايان معصوم (ع) سخاوت در سفر را از نشانه هاي مروت و جوانمردي دانسته اند.
امام صادق (ع) مي فرمايد: « إِنَّ مِنَ الْمُرُوءَةِ فِي السَّفَرِ كَثْرَةَ الزَّادِ وَ طِيبَهُ وَ بَذْلَهُ لِمَنْ كَانَ مَعَكَ »(55). از نشانه هاي جوانمردي در سفر، توشه فراوان و مطبوع برداشتن و بذل و بخشش آن به همسفران است. از پيامبر خدا (ص) نيز اين گونه نقل شده است كه: « مِنْ شَرَفِ الرَّجُلِ أَنْ يُطَيِّبَ زَادَهُ إِذَا خَرَجَ فِي سَفَر »(56). از شرافت مرد آنست كه چون به سفر رود، توشه خوب و پاكيزه بردارد. در بخشي از سروده بلند ابن اعثم (= ابن اعسم) كوفي آمده است:
مِن شَرِفِ الإِنسانِ فِي الأَسفار      تَطيبه الزّاد مَعَ الأكثار
وَلْيَدعُ عِنْدَ الْوَضْعِ لِلخوان       مَْن كانَ حاضِراً مِنَ الإخوان
از شرافت مرد در سفر اينست كه توشه مطبوع و فراوان بردارد، چون آن را بر سفر مي نهد، برادراني را كه حضور دارند دعوت كند. اگر چه سخيّ بودن در وطن همچون سخاوت در سفر، عملي پسنديده به شمار مي آيد، ليكن بي ترديد بروز اين خصلت در سفر (كه غالباً با مشكلات همراه است) امري پسنديده خواهد بود. اينجاست كه مي بينيم پيشوايان معصوم (ع) سخاوت در سفر را از نشانه هاي مروت و جوانمردي دانسته اند.
سخاوت و بخشندگي، از توصيه هاي مهمّ اخلاقي پيامبر (ص) و امامان‌ معصوم (ع) به سالكان سفر عظيم حج و عمره است، به طوري كه عمل ناپسند اسراف و ريخت و پاش ـ كه در ساير موارد زندگي امري نامشروع و از گناهان كبيره شمرده شده ـ در سفر الهي حج و عمره مورد ترغيب قرار گرفته و عملي شايسته دانسته شده است (البته در حدّ معقول و مشروع و امكانات. گو اينكه افراد در طول اين سفر مهمّ مي بايست داراي طبعي بلند بوده و از خصلت زشت امساك و گدامنشي دوري جويند.
پيامبر اعظم (ص) مي فرمايد: « مَا مِنْ نَفَقَة أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ نَفَقَةِ قَصْد وَ يُبْغِضُ الْإِسْرَافَ إِلَّا فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ فَرَحِمَ اللَّهُ مُؤْمِناً اكْتَسَبَ طَيِّباً وَ أَنْفَقَ مِنْ قَصْد أَوْ قَدَّمَ فَضْلاً »(57). پسنديده ترين نوع خرج كردن نزد خداوند، اقتصاد و ميانه روي است و خدا از اسرافكاري بيزار است، مگر در حج و عمره. خدا بيامرزد بنده اي را كه مال حلال و پاكيزه كسب كند و با رعايت اعتدال خرج كند و يا به ديگران بذل نمايد.
در اوصاف امام چهارم (ص) آورده اند: « وَ كَانَ يَقُولُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ لِقَهْرَمَانِهِ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَشْتَرِيَ لِي حَوَائِجَ الْحَجِّ، اِشْتَرِ وَ لاَتُمَاكِسْ »(58). سيد الساجدين (ع) به مسؤول تداركات خود توصيه مي فرمود كه هر گاه مي خواهد لوازم و مايحتاج حج را خريداري كند، در خريدن خشكي نكند. و نيز در احوالات آن حضرت آورده اند: هر گاه به قصد حجّ و عمره عازم مكه مي شدند، از بهترين خوردني ها چون بادام، شيريني، قاووت ترش و شيرين همراه مي بردند(59).

ابعاد تربيتي فريضه حج:
فريضه حج از آموزه‏هاي جامع، زيبا، متنوع، عميق و پر جاذبه مکتب نوراني اسلام است که مي‏توان آن را اردوي انسان سازي ناميد. توجه ويژه اولياء دين به اين فريضه، موقعيت هاي معنوي استثنايي و منحصر بفرد موجود در آن، پيوند اين فريضه در ادعيه با ماه مبارک رمضان و ليلة القدر که « خَيرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر »(60) مي‏باشد، اهتمام همه مسلمين در طول تاريخ به اين مانور بزرگ اسلامي و ابعاد معنوي، سياسي و فرهنگي آن، بر اهميت و ميزان تأثيرگذاري آن مي‏افزايد. رهبر معظم انقلاب نيز مي‏فرمايند: حج فرصتي استثنايي از نظر زماني و مکاني است براي بازگشت انسان به حقيقت خويش(61).

هجرت:
اکثر قريب به اتفاق مسافران حج، به عنوان مقدمه انجام اين فريضه الهي، بايد هجرتي از وطن داشته باشند. و هر سالکي در سير الي الله نيازمند هجرت است؛ هجرت از خود، از خلق، از ما سوي الله، که لازمه اينها دور شدن از تعلّقات و وابستگي ها مي‏باشد و در اين پادگان سازندگي درون (حج)، اين امر در قالب سفري چند روزه تمرين مي‏شود.

احرام:
اولين عمل در عمره تمتع يا عمره مفرده و حج تمتع يا حج افراد، احرام در ميقات است. محرم شدن واجبات و مستحباتي دارد. يكي از مستحبات احرام غسل است و براي انجام غسل بايد لباس دوخته را بيرون آورد به اين معنا كه يك وقت انسان لباس چركين و كهنه را از بدن بيرون مي‌آورد و لباس نو و پاكيزه مي‌پوشد اما در اعمال حج، علاوه بر اينكار، بدن را شستشو مي‌دهد.
وقتي لباس كهنه و دوخته را از تن در مي‌آورد يعني لباس معصيت را از خود دور مي‌كند و معناي غسل آنست كه گناهان گذشته را با آب توبه شستشو مي‌دهم يعني خدايا من ديگر گناه نمي كنم و حتي گناهان گذشته را مي‌خواهم شستشو دهم. پس سر غسل آنست كه خدايا من همه آن معاصي و گناهان را در پاي توبه تو ريختم و اينك با بدن پاك، قلب پاك و جامه پاك جامه طاعت در بر مي‌كنم.
لذا امام سجاد (ع) به گوشه‌اي از اين اسرار اشاره نموده و فرمودند:‌ شما وقتي در ميقات تنظيف مي‌كنيد، در حقيقت خود را از ريا و نفاق تطهير مي‌نماييد. طاهر نمودن بدن، الگو و نمونه‌اي از تطهير دل و قلب از ريا و نفاق است. آنگاه كه احرام مي‌بنديد، هر آنچه را كه خداوند متعال بر شما حرام كرده است، شما هم بر خود حرام مي‌كنيد و متعهد مي‌شويد كه در مرز حرام راه نرويد.
اينكه احرام مردان در لباس مخيط و دوخته صحيح نمي‌باشد چون مي‌خواهد به انسان تفهيم كند او روزي را در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته وارد آن شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر مي‌كند و قيامت با همان كفن ظهور و حضور پيدا مي‌كند.
چون مي‌خواهند اسرار قيامت را در مناسك و مراسم حج تجلي دهند، از اينرو فرمودند: لباس ساده در بر كنيد كه هر گونه فخر برطرف شود. پس لباس احرام بپوشيد تا سفر مرگ در نظرتان مجسم شود و مسئله مردن و قيامت در حضورتان حاضر باشد. الف. تربيت، لباس خاص مي‏خواهد؛ چنان که در هر باشگاه ورزشي به محض ورود، بايد به جاي لباس هاي بيرون، لباس مخصوص پوشيده شود.
ب. تربيت، واجب و حرام مي‏خواهد. در هر تمرين علمي، ورزشي، هنري و فني، استادان به شاگردان مي‏آموزند که در اين محيط چه کارهايي بر آنها لازم (واجب) و چه کارهايي براي آنها ممنوع (حرام) مي‏باشد و اگر متعلّم و متربّي نپذيرد، تعليم و تربيتي براي او نخواهد بود. ج. تربيت، نيت و ذکر خاص دارد. براي برخي نرمش ها در ورزش، شعار و يا سرود خاص مي‏خوانند.
در حوزه احساس، احرام داراي دو مظهر و شعار است: ـ شعاري که چشم نواز است و حسّ بينايي را بر مي انگيزد. ـ شعار ديگري که سامعه را نوازش کرده و نيروي شنوايي را هشدار مي دهد. شعارهاي چشم نواز و سامعه برانگيز دست به دست هم داده و اين دو نيرو را که کارسازترين و فراگيرترين قواي حسي است و عوائدي سرشارتر و گسترده تر نصيب آدمي مي سازد به خود جلب مي کند; و صحنه اي را مي پردازد که هم ديدگان و هم سامعه را به خود مشغول ساخته و انعکاس هاي نوراني و درخشان در دل ها پديد مي آورد.
شعاري که نيروي بينايي را به تحرکي نو وا مي دارد، عبارت از خلع و لُبسي است که سزاست نه تنها در برون وجود زائر انجام گيرد; بلکه شايان آنست که اين تحول در درون و دل و جان آدمي صورت پذيرد، پس از خلع و برکندن جامه اي که بر تن داشت دو تکه پوشاکي که برش و دوخت را بدان آشنايي نيست در برکند; و پيش از آنکه دو جامه ساده و عاري از هر زيور دربر کند،
پليدي هاي ظاهر و خَبَثِ باطني را با غسل و شستشو از خود دور سازد; و با چنان جامه اي که با هيچ آميزه و آويزه اي زينت آفرين، در نياميخته است و خلوص و پاکيزگي را خاطرنشان مي سازد خويشتن را يکپارچه در اختيار خداوند متعال قرار داده و جامه تمايلات مادي و خواهش هاي نفساني را از پيکر دل خود خلع کرده و آنها را از اندام دل برکَنَد و از جهان ماديت بگسلد و به پروردگار خويش بپيوندد.
چرا بايد خواهندگان مَحرم شدن با حرم الهي چنان باشند و چنان کنند و اگرنه بيگانه اند که در خور آن نيستند به حريم حرم نزديک گردند ؟ پيداست رها ساختن اندام و بدن از ملبوسات عادي ـ که احياناً مايه مباهات و فخرفروشي به ديگران است و نيز تخليه و تصفيه دل و جان از نيات فرومايه دنياوي ـ زمينه را براي پاسخ دادن به ندا و آواي الهي فراهم مي سازد،
و زائر کعبه بايد نخست حس خويشتن داري و کفّ نفس از اجراي تمايلات نفساني را در خود زنده و شاداب سازد و با بَرکندن جامه دلخواه و رها ساختن جان و دل از غير خدا، به اين حقيقت دست يابد که او برتر و والاتر از آن آفريده شده است که در برابر انگيزه هاي مادي و گذرا و شهوات و تمايلات پست تسليم گردد; و چون حيواني دست آموز در برابر زخارف دنيوي رام شود، آن چنان که شياطين جن و انس براي خود مرکبي راهوار و مطيع را در وجود او سراغ کنند، و او را چون مرکوبي توسن و بي زمام و افسار، بر پرتگاه سقوط سوق داده و نابودي ابدي را براي او به ارمغان آورند.
آري مُحرمي که آرزوي مَحرميّت حرم را در سر مي پروراند به خلع و لبسي دگرگونه و دگرگون ساز در اندام و تن و روح و درون نياز دارد که بدون آن نامَحرمي است که سزا نيست در عرصه اي که سرشار از اسرار و رازها است قدم نهد و بدون پرده جمال زيباي سمبل توحيد را ديدار نمايد و حتي گوشه اي از رخسار کعبه را شهود کند.
ـ واجب اوّل در احرام با کندن لباس پَست دنيا و پوشيدن لباس احرام مرضي حق محقق مي‏شود؛ همان لباسي که در آن خودخواهي و فخرفروشي راه ندارد، و همه را در يک شکل در محضر معبود قرار مي‏دهد تا تنها تفاوت به تقوا باشد که « اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقکُمْ »(62)؛ به راستي که گرامي‏ترين شما نزد خداوند، پرهيزکارترين شماست. ـ واجب ديگر احرام، نيت کردن و پذيرفتن انجام اعمال واجب پس از احرام و ترک محرماتي است که شايد به اقتضاي اوليه هيچ حرمتي نداشته باشند، ولي اقتضاي تربيت، آنها را حرام کرده است،
مثل: بوييدن بوي خوش و... . قصد و نيت در هر عملي، روح و ملاک ارزش و اعتبار آن را تشکيل مي دهد; و از رهگذر کيفيّت نيت است که اعمال آدمي سنجش و ارزيابي مي شود، و معيار پاداش و کيفر انسانها در روز قيامت (چنان که در دنيا) صرفاً هر گونه عمل و کرداري نيست که قصد و نيتي با آن همراه نباشد;
بلکه پاداش نيک و جزاي حُسْني در تمام کردارها و نيز در اداي مراسم حج از آن کساني است که اعمال آنها با نيتي خالص و آهنگي ناب و راستين رنگ يافته و در تمام زواياي گوناگونِ کردارشان نفوذ کرده و جوهره آن را به هم رسانَد.
اسلام به نفس عمل ـ منهاي نيت ـ هيچ ارزشي اعطا نمي کند; زيرا از کوزه همان برون تراود که در اوست. نيت است که پرده از روي اسرار دروني انسان بر مي دارد و آدمي خود را از عينک نيت خويش مي تواند شناسايي کند; و حتي شخصيتِ روحي خود را به ارزيابي گيرد. او نمي تواند فقط با محکِ اعمال خود ـ که ممکن است احياناً با تکلّف و تصنع و صحنه سازي انجام گيرد ـ خود را بيابد و به سنجش خويش، دل خوش کند;
به عبارت ديگر: عملي مزورانه انجام گيرد و کرداري به ظاهر خوب و مشمول رضاي خدا و رسول به نظر رسد; امّا نيتِ انجام آن برخلاف ظاهرش موجب خشم خدا و رسول باشد. اين ناهمساني ميان قصد و عمل و نيت و کردار، ارزش و اعتبار آن عمل را خنثي مي سازد، و اين صورت ظاهر زيبا و نيکو سمومي از افکار و نيات پليدي را با خود دارد که سرانجام از بدبختي و هلاکِ فرد سر بر مي آورد;
چنان که في المثل رياکارانه به عملي که ظاهراً محبوب و مورد پسند است دست يازد، نه تنها به پاداش نيک بارور نخواهد شد; بلکه اين عمل، کيفرآفرين نيز مي باشد. از رسول خدا (ص) روايت شده که فرمود: « اِنّما الأعمالُ بالنّيات، و لکلّ امرئ ما نوي ...» ارزش اعمال آدمي صرفاً به نيات و اهدافي که در مدّ نظر دارد منوط است، و عوايد اعمال وي به نيت او مربوط مي باشد. اگر اعمال آدمي با نيات فرومايه بياميزد، منجر به فرومايگي ارزش آن مي گردد; هر چند عمل او سترگ تلقي گردد.
حتي نيت از چنان ارزش و اعتباري برخوردار است که بهتر و پر ارزشتر و يا بدتر و شرآفرين تر از عمل معرفي شده است، آنجا که رسول خدا (ص) فرموده است: « نيّة المؤمن خيرٌ من عمله، و نيّة الکافر شرٌّ من عمله، و کلُّ عامل يعمل علي نيّته ». نيت فرد با ايمان از عمل او نيکوتر و کارسازتر و نيت کافر از عمل او بدتر و آسيب آفرين تر است و هر فردي که دست اندرکار عملي مي گردد بر اساس نيت خود آن را پي ريزي مي کند.
روايات فرواني در کتبِ حديث فريقين درباره سازندگي و يا ويرانگري نيّتِ خوب يا بد و نقش آن در تعالي و يا انحطاط و صعود و يا سقوط اعمال به چشم مي خورد، مبني بر اين که تعاليم و فرهنگ اسلامي به عمل آدمي (چنان که به گفتار) نمي نگرد; بلکه نيت او را ملاک ارزش آن معرفي کرده که چنان عملي را با چه هدفي برگزار مي کند.
مُحرمي که مي خواهد با حرم مَحرم گردد و در حريم آن درآيد، در ميقاتِ مشخصي، پلشتي و پليدي و حتي جامه هاي عادي را بايد از خود بسترد و خود را از وابستگي به لباس دلخواه خويش برهاند و هر چه بيشتر بکوشد که نيت خود را از هر گونه شوائب، جز تقرب به حضرت باري تعالي بپالايد و ناچيزترين خاطره اي که به ريا و تظاهر آميخته است به دل خود راه ندهد، و اين نيتِ ناب و خالص را تا پايان مناسک حج، و حتي پس از آن در زندگانيِ عادي استمرار بخشد.

تلبيه:
مي‌دانيم كه زبان، قليل الجرم و كثير الجرم است. گناهان فراواني به وسيله زبان انجام مي‌گيرد مانند غيبت، تهمت، دروغ، افترا، مسخره كردن و... راز لبيك گفتن اينست كه خدايا ! از اين لحظه متعهد مي‌شوم هر چه را كه طاعت توست بر زبان جاري كنم و از هر چه معصيت است زبانم را ببندم، پس سر لبيك گفتن، زبان به اطاعت گشودن و براي هميشه از معصيت بستن است، لذا متعهد مي‌شوم كه تا آخر عمر زبانم را براي معصيت باز نكنم.
شعاري که از دل بر مي خيزد و زبان را بکار مي اندازد که به اين ندا پاسخ مثبت دهد و پس از تنزيه خود، به تنزيه حضرت باري تعالي زبان گشايد. حاجيان پس از پالايش تن و دامن و جان و درون با زبان به نداي توحيدي ـ که فقط گوش جان آن را مي شنود ـ مي گويند: آري به فرمانيم.
بار خدایا ! از تو فرمان مي بريم و تو را مطيعيم، تو را انبازي نيست، ستايش و نعمت و مُلک و حکومت از آنِ توست، آري تأکيد مي کنيم که تو شريک و ياوري در گردش چرخ و پرِ جهانِ وجود و کارسازي و تدبير آن نداري. ـ واجب ديگر، همان سرود زيباي احرام است که حاجي بايد خود را در معرض دعوت حق قرار دهد و با تمام آمادگي ظاهري، نگران پذيرش از جانب محبوب باشد: « لَبَّيکَ اللّهُمَّ لَبَّيکَ لَبَّيکَ لاشَريکَ لَکَ لَبَّيکَ...». امام صادق (ع) در مورد تلبيه مي فرمايد: « لَبِّ بِمَعْنَي إِجَابَة صَادِقَة صَافِيَة خَالِصَة زَاكِيَة للهِ سُبْحَانَهُ فِي دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَي »(63).
تلبيه بگو اما تلبيه صاف و پاك، آن هم خالص و بي شائبه براي خدا، در حالي كه با تمام وجودت به عروة الوثقاي حق (كه قرآن مجيد و اهل بيت رسول با كرامت اسلام است) متمسك و متصل باشي. آري خداوند مهربان از ميان ميليون ها انسان، كه آرزوي زيارت كعبه و انجام اعمال حج را دارند، تو را برگزيده و به دعوتش از تو، براي مناسك، به تو افتخار داده، و خلاصه به شخص تو گفته است بيا، بيا براي عبادتي بسيار مهم.
بيا براي تحصيل حريّت و آزادي. بيا براي تصفيه باطن از رذائل. بيا براي انجام اوامر و دوري از نواهي. بيا براي هماهنگ شدن با ملكوتيان و انبيا و امامان معصوم. بيا براي تحصيل مقام قرب و لقاء. بيا براي به دست آوردن رضا و خوشنودي من و تأمين خير دنيا و آخرت و برائت از شرك و مشرك و منوّر شدن قلب به انوار الهي و فيوضات ربّاني. بيا براي آراسته شدن به حقايق و پيراسته شدن از مهالك.
بيا براي توبه و آشتي و جبران سيئات و كبائر. بيا براي بدست آوردن بصيرت و كرامت و انسانيت و صدق و ورع و عفت و تقوا. و تو با دلي صاف و نفسي پاك و نيّتي بي شائبه در حال احرام، در عرصه گاه ميقات، با چشمي اشكبار و قولي جدي و صادقانه و خلاصه با تمام وجود در برابر اين دعوت، بگو آمدم و به حقيقت به سوي آنچه تو را دعوت كرده، حركت كن و اين حركت را تا پايان عمر و لحظه خروج از دنيا ادامه بده كه تلبيه را سرّي و رازي و فلسفه و حكمتي جز اين نيست.
پس از آنكه شرايط و آداب حضور را در خود آماده كردي، مي تواني با گفتن: « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لاشَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ...» اين شعار بلند عرشي و حقيقت ملكوتي، آمدنت را با تمام پاكي و اخلاص و عشق و محبت به پيشگاه مقدس او اعلام نمايي. ولي توجه داشته باش كه آمدنت را جدّي و به نحو حقيقت اعلام كني، كه به تلبيه ات توجه كنند و آمدنت را بپذيرند. آنجا جاي پرهيزكاران و پاكان است. آنجا جاي پذيرش هر كسي نيست.
آنجا ايمان و اخلاص و توبه و انابه و عهد و پيمان به حقيقت، وسيله قبولاندن انسان به درگاه حضرت يار است. « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ »، آمدنت را در لباس آشنايي و آشتي خبر مي دهد. هجرتت را از تمام مفاسد و معايب و آلودگي ها و زشتي ها اشعار مي دارد. آيا همين است ؟ « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ...»; يعني نهادم را از تنگناي ظلم و ستم و سركشي به جهان نور و عدالت و خيرخواهي انتقال مي دهم.
در حال گفتن اين جملات، انسان بايد در درون خود به معاني متعددي از: پاكي، قدس، خضوع، خلوص، خوف و خشيت و اجابت دعوت مولاي خود توجه پيدا كند. بر خويش مسلم بدارد كه به يكتايي او معترف است و او را در مالكيت و ربوبيّت و قدرت و فضل و بخشايش و تدبير يگانه مي داند.
« لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ »، آري اي محبوب من، اي مالك و خالق من، اي معشوق من، ندايت را قبول كردم. من در آستان مقدّست ايستاده ام، به فرمانت گوش مي دهم. به فرمانبرداري از دستوراتت شتابانم. پيمان تو را بدون ترديد و تغييري نگاه مي دارم; « أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لاتَعْبُدُوا الشَّيْطانَ....»(64).
« لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ »: اي مولاي من، تو يكتا و بي همتايي. كسي هستي كه همگان بايد ندايت را اجابت كنند و دعوتت را بپذيرند. نهاد همه متوجه حضرت توست. صاحب و مُعطي نعمت هاي بي شماري. مالك آن چنان عزّتي هستي كه خواري به حريمش راه ندارد. نيرويي هستي كه نقصان نمي پذيري. نفوذت به همه جا رسيده. خدايي جز تو وجود ندارد. آري اي مولاي من، ندايت را مي پذيرم.
دعوتت را با جان و دل قبول مي كنم. ستايش و نعمت براي توست و آقايي و بي همتايي در خور شأن توست. اينست رمز تلبيه و سرّ لبيك كه با اين شعار الهي، وحدت و يگانگي پرستندگان خداي يگانه اعلام مي شود. تلبيه گويان در عرصه گاه ميقات، خود را به آسمان نوراني تجرّد، كه در آنجا از ظلمت هاي مادي، سركشي هاي نفس و امتيازهاي واهي، كه موجب كبر و نفاق و دورويي ابداً خبري نيست، بالا مي برند، چون تلبيه شعار ايمان است و مقصود از آن اينست كه آدمي مصداق واقعي آن شود و معنايش پاسخگويي به اوامر الهي است و از طرفي تحت عنوان ويژه اي در مسأله حج قرار گرفته; چه، حج مزاياي منحصر بفردي دارد.
بنابراين چقدر از ايمان دورند و چه اندازه زشت است چهره كساني كه خود را از مفهوم و معناي اين شعار ايماني دورنگاه داشته اند و راز خويش و جامعه شان را به شياطين و طاغوتيان واگذاشته، در بست در اختيار دشمنان دين و ملت مسلمانند ! و در شؤون حيات و زندگي، از فرهنگ بيگانگان از حق پيروي مي نمايند. اين دون همّتان و پست فطرتان، در هر مقامي كه هستند به هنگام تلبيه، جز به لفظ بي معنا، به چيز ديگري اتصال ندارند.
اينان چقدر از حقيقت تلبيه بيگانه اند. اينان لياقت ايستادن در صف پاكان را ندارند. شما اي زائران حرم دوست، با تمام وجود مراقب اين شعار باشيد. به نداي مولاي خود پاسخ مثبت دهيد و وجود خود را در سايه اين شعار الهي از دستبرد هوا و هوس، شيطان و شيطنت طاغوت و طاغوت زده و فرهنگ آلوده غرب و شرق دورنگاه داريد. به حقيقت تلبيه بگوييد. به راستي نداي حق را اجابت كنيد.
به درستي و پاكي در اين عرصه گاه قرار بگيريد كه در اين حريم اگر قبول شويد هماي سعادت به دام افكنده ايد، ورنه از بدبخت ترن مردم روي زمين خواهيد بود. انسان با گفتن لبيك مي تواند عقده هاي حقارتي را كه يك عمر روان او را مختل ساخته، در يابد و مرتفع نمايد.
و ارزش و عظمت موجوديت خود را لمس كند; زيرا او با اين لبيك پاسخي به دعوت الهي به سوي خود مي دهد. با اين ذكر روحاني سازنده، وابستگي خود را به خداوند تعالي، كه او را به سوي خود خوانده است، درك مي كند. پس اين بي نهايت كوچك، شايستگي تماس با آن بي نهايت بزرگ را داراست كه اين ندا را در گوش او طنين انداز كرده است كه:
بازآ بازآ، هر آنچه هستي بازآ
اين همان مقام خوف و رجاء است که در تربيت سهم به سزايي دارد و مانع از عجب و نااميدي مي‏شود. همه تلاش بندگان خدا و احرام بستگان اينست که آيا با اين احرام و تلاش و مجاهدت، مَحرم اسرار الهي شده‏اند و به خلوتگه بندگي راه يافته‏اند يا نه ؟ چنانکه گفته‏اند: مُحرم که شدي، بکوش مَحرم باشي.

لباس احرام:
هوا و هوس انسان اقتضا مي كند كه بدن را به انواع لباس هاي رنگارنگ و گران قيمت و گاهي خارج از حدود شأن، بپوشاند. انسان به طور طبيعي علاقه مند است با لباسش خود را در برابر ديگران جلوه دهد و نظرها را به سوي خويش جلب كند و گاهي در مدار فخر و مباهات و كبر و غرور قرار گيرد. به خصوص اگر لباس وي نمايشگر مقام، درجه، قدرت و قوّتي باشد.
چه جنايات و ظلم ها كه از طريق لباس بر مردم مظلوم در طول تاريخ نرفته و چه هواها و هوس هايي كه از طريق لباس در مردان و زنان جوان تحريك نشده است. چه كانون هاي گرمي از خانواده ها به خاطر عشق و عاشقي، كه لباس در آن مدخليت مهمي داشته، بر باد نرفته است. و خلاصه چه معاصي و گناهاني كه پايه اش به وسيله لباس ريخته نشده است.
اين همه، باعث دوري انسان از انسانيت و جدايي او از حريم قدس حضرت محبوب است. چه بسا مردمي كه به نوع و رنگ و پوشش و شكل و دوخت لباس بسيار حسّاسند، گويي لباس براي آنان به منزله بت است; چون لباس به تن كنند، هر جا نمي نشينند، كنار هر كس قرار نمي گيرند. با هر كسي معاشرت نمي نمايند، و خلاصه برده و بنده لباسند.
احرام كه مجموعاً عبارت است از خلع بدن، از تن پوش هاي آن چناني و جدا شدن از رنگ ها، شكل ها، دوخت ها، و مُدها و نيز پوشيدن دو لباس سپيد به صورت لنگ و شانه انداز، آن هم بدون دوخت و يكرنگ شدن همه، و يك دست شدن و يك شكل شدن كلّ انسان ها در آن جايگاه رفيع، براي اينست كه دوش جان، از هواها و هوس ها و تعلّقات موهوم و من و منيّت سبك شود،
و اين احساس حقيقي به انسان دست دهد كه چيزي نبودي و چيزي نيستي و وجودت و هويّت ذاتت پرتوي بسيار ضعيف از نور هستي است كه عنايت و رحمت و ربوبيت او باعث جلوه آن شده است. تا بداني كه آن لباس ها با آن همه رنگ ها و دوخت ها و شكل ها و مدهايش، همه و همه عاريت و از بين رفتني و از دست دادني است و روزي خواهد آمد كه با اوّلين سطل آب غسّالخانه، از بدن شسته مي شود و جز كفني كه آن هم پس از چند روز غذاي مار و مور مي شود، چيزي برايت نمي ماند.

آري به هنگام بيرون آمدن از لباس دوخته و رنگارنگ، از لباس فخر و كبر و ريا و تظاهر و خودنمايي بيرون بيا و بياد روز مرگ باش كه به اجبار همه لباسهايت را از بدنت بيرون كنند و با پارچه اي سپيد جسم نحيف و بي روحت را كفن كنند، و به خاك گور بسپارند ! دو لباس احرام، علاوه بر آنكه بايد بي رنگ باشد، لازم است به طهارت و پاكيزگي آراسته گردد، و از هر نوع آلودگي دور باشد;
زيرا در آن حريم، طهارت ظاهر و پاكي باطن، عامل قبولاندن عبد به پيشگاه مولاست و آلوده لباس و آلوده جان و آلوده دل، در آن حريم پاك راه ندارد. چون مُحرم شدي، بيست و چند چيز كه پاره اي از آنها در غير احرام بر تو حلال بوده، حرام مي شود و اين حرمست تا زمان تقصير بر عهده ات باقي مي ماند تا هوا و هوس با اين تمرين و رياضت و شركت در اين كلاس معنوي تعديل شود و هوسي جز هوس مشروع و عادلانه و طبيعي در درون نماند. محرّمات احرام، انسان را به درجاتي از بندگي و تسليم و اطاعت و اخلاص و كرامت مي رساند و تا حدي در چهارچوب وقار و ادب و مقيد شدن به آداب الهي قرار مي دهد.

اسرار و حکمت هاي فراواني براي اين گونه تحريم ها وجود دارد به عنوان نمونه:
براي ايجاد روح همزيستي مسالمت آميز با کلّ پديده هاي هستي، ستيز و جدال (با قيودي که در فقه مقرر است) در خور حال و مقام فردي که مُحرم مي باشد نيست. اساساً بايد محرم از ستيز و کينه و حسد و برتري جويي و انحصارطلبي و ساير رذائل اخلاقي دست نهد، و حتي سخني بيهوده بر زبان نراند، و دل را از هر گونه عداوت و دشمني و فکر و انديشه را از هر نوع تجاوز به حريم ديگران پاکيزه سازد و روحيه اي توأم با سِلْم و مدارات و رفق و نرمش در خور به هم رسانَد
و محبت و دوستي را به هم نوعان و نيز به تمام پديده هستي تعميم بخشد، جانوري را نيازارد و به حريم گياهان و رستني ها تجاوز نکند تا آنجا که به پديده هاي فاقد حيات حيواني و نباتي آزار نرساند و حرمت آنها را نگاه دارد و سنگ و خاک حرم را به بيرون حرم جابجا نسازد و بايد در خويشتن، جهاني از صلح و صفا و محبت به همه پديده هاي هستي به هم رساند.
و مادامي که محرم است صيد و شکار بر او حرام است: « يا أيّها الّذين آمنوا لاتقتلوا الصّيد و أنتم حُرُم ...» اي مؤمنان ! حيوانات شکاري را، در حالي که محرم هستيد نکشيد. و يا آنکه فرمود: «... و حُرِّم عليکم صيد البرّ مادمتُم حُرُماً ...» و شکار دشت و بيابان تا گاهي که محرم هستيد بر شما تحريم شده است.

حرمت و قداست قطعاتي از زمان و مکان:
محرم احساس مي کند فرصت هاي خاصي از زمان و قطعه هاي ويژه اي از مکان داراي نوعي قداست و حرمت و احترام است که بايد آن را به تمام فرصت هاي زمان و همه مکان ها تعميم دهد; و بايد همه مردم در همه جا عواطف و محبت انساني را در تمام اوقات بکار گيرند تا جهاني آکنده از صلح و صفا و مسالمت را تحقق بخشند.

مطاف:
اراده وجود مقدس حق بر اين قرار گرفت كه مطاف در يك نقطه از زمين و در مركزي معين; يعني در مدار خانه كعبه قرار گيرد تا عباد حق به آثار و فوايدي كه براي حج مقرر شده و در سطور قبل به قسمتي از آن اشاره رفت، برسند. اينكه مطاف در يك مركز است و جاي ديگري، جز آن جايگاه رفيع، انتخاب نشده، عين حكمت حق و به مصلحت بندگان و علّت ظهور روح تسليم در آناني است كه مناسك را به حقيقت انجام مي دهند و شرايط معنوي آن را با عشق و علاقه دنبال مي كنند.
مطاف آن محل مبارك و نقطه نور، همراه با اعمالي است كه بايستي در آن مقدسترين معبد الهي انجام بگيرد، به قدري در سازندگي فرد و اجتماع مؤثر است كه قابل توصيف با قضاياي معمولي نيست، به طوري كه مي توان گفت: اگر انساني به آن عمل سازنده توفيق يابد و با اين حال، دگرگوني در وضع او به وجود نيايد و به مسير تكامل وارد نگردد،
حتماً يا به حكمت آنچه كه ديده و عمل كرده است آگاهي نداشته و يا نيروي غرايز حيواني و خودخواهي او به قدري مقاومت داشته است كه اگر خود حق و حقيقت را هم مي ديد و در جاذبه آن قرار مي گرفت، پا به فرار مي گذاشت و كمترين نتيجه اي را از آن مشاهده و قرار گرفتن در جاذبه حق و حقيقت به دست نمي آورد. مسلم است كه در همه جوامع و همه دوران ها، به خصوص در آن جمعيت هايي كه پيامبران و خداشناسان وجود داشته اند، جايگاه مخصوصي براي عبادت و تفكرات معنوي ساخته شده است.
اين معابد در حقيقت رصدگاه هايي براي نظاره به بي نهايت و ايجاد رابطه ميان بي نهايت بزرگ (الله) و بي نهايت كوچك (انسان) مي باشند. در اين رصدگاههاست كه آدميان بدون واسطه با خويشتن روبرو مي شوند و با امواج مقدس وجدان خويش با خدا به راز و نياز مي پردازند.
در هيچ يك از جايگاه ها و مسكن هايي كه بشر با دست خود مي سازد، مصالح ساختماني از آنچه كه هستند تغييري پيدا نمي كنند، مگر مصالح ساختمان معابد كه با آجر بالا مي رود و مبدّل به روح و جان شفاف مي شود و انوار الهي را در دل ها منعكس مي سازد.
اين معابد مانند چشمه سارهايي زلال در ميان سنگلاخ ها و دشت هاي سوزان زندگي حيواني آدميان قرار گرفته است انسان ها با شستشو در اين چشمه سارها طراوت و شادابي روح را در مي يابند. بيت الله الحرام كه مطاف عباد الهي در آن قرار دارد، اولين معبد جهاني است كه براي همه مردم برپاست و با دست نوراني ابراهيم و اسماعيل،
پس از طوفان نوح، به امر خداوند مهربان ساخته شده است، ورنه تاريخ برقرار شدن مطاف مساوي با تاريخ به وجود آمدن انسان است. امّا چرا كعبه، كه مطاف بر محور آنست، در چنين جايگاه ويژه اي ساخته شده است ؟ كعبه در جايگاهي بنا شده است كه هيچ گونه وسيله تفريح و مناظر طبيعي خوشايندي ندارد.
سنگلاخي در ميان اقيانوسي از ريگزارها و ديدگاه هاي خشن كه مجالي به انديشه هاي گسترده و عميق و فوق ضرورت هاي زندگي معمولي نمي دهد. حكمت بالغه اي است كه كعبه را در اين جايگاه خسته كننده قرار داده است، كه انسان ها از محيط هاي زيبا و خوش آب و هواي بهشتي روي به آن بياورند و هدفي جز چشيدن طعم تكليف نداشته باشند.
در آن سرزمين هيچ يك از عوامل طبيعي و نفساني و اجتماعي دخالتي در انجام تكليف نمي كند، بلكه در آن تكاپو، انسان است و خداوند مهربانش، كه رويارويش قرار گرفته است. همين نكته را اگر انسان در اين سفر ملكوتي بفهمد، بجايي مي رسد كه چشمي نديده و گوشي نشنيده است. سالك در آن حريم مقدّس به درك اين مسأله مي رسد كه هيچ چيز در اين عالم و در اين عرصه گاه هستي استقلال ندارد،
و قابل اعتماد نيست و به اين حقيقت واقف مي گردد كه خلأ روح جز با عشق و محبت و اطاعت از جانب او پر نمي شود و به اين واقعيت آگاه مي گردد كه هر چه هست اوست و ما سواي حضرت محبوب، سايه اي بيش نيست و تنها نقطه پرواز و مايه ارزش براي انسان اتصال به جناب اوست. در هر صورت مطاف رصدگاه است; رصدگاهي براي نظاره به بي نهايت، جهت ايجاد ارتباط بين بي نهايت كوچك (انسان) با بي نهايت بزرگ (الله).

طواف:
يكي از اركان مهم حج، طواف است و طواف يعني هفت مرتبه دور خانه كعبه گرديدن و هر دوري را شوط گويند پس طواف عبارت از هفت شوط است. كعبه تمثل عرش است. كعبه در محاذات بيت معمور و عرض خدا واقع است. خداي سبحان براي اينكه انسان فرشته‌خو شود و آثار فرشتگان در او ظاهر شود همان طور كه با دستور روزه گرفتن از انسان ها مي‌خواهد از كارهاي حيواني حذر كنند،
همين طور با قرار دادن كعبه در زمين كه محاذي بيت معمور و تمثل عرش خداوند است، به انسان ها امر كرده تا بر گرد آن طواف كنند و نام خداوند تعالي را زمزمه كنند و براي خود و ديگران از خدا آمرزش بخواهند و اين گونه به ملائكه عرش الهي اقتدا كنند و به آنها شباهت پيدا كنند چون فرشتگان بر گرد عرش طواف مي‌كنند و خداوند متعال را تسبيح و براي مومنان طلب آمرزش الهي مي‌كنند.
گشتن به دور خانه خدا در معيار مشخص مکاني و عددي و جهتي، پيام آور اين معناست که: اولاً: انسان موجودي است که داراي حرکت است. ثانيا: اين حرکت بايد در مسير تقويت توحيد و روح عبوديت و خداپرستي باشد. ثالثا: محوريت ولايت در اين حرکت و همراهي انسان با امام حق يک ضرورت است.
(شايد عدد 7 کنايه از اسامي 14 نور پاک باشد که بدون تکرار هفت اسم بيشتر نيست و بيانگر اين حقيقت باشد که امام رضا (ع) فرمودند: «... يقُولُ اللّه‏ُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابي، قالَ الرِّضا بِشُرُوطِها وَ اَنَا مِنْ شُرُوطِها »(65)؛ خداوند مي‏فرمايد که لا اله الا اللّه قلعه من است.
پس کسي که در قلعه من داخل شود، از عذاب من در امان است. امام رضا (ع) فرمود: [اين امنيت از عذاب وابسته] به شروط آنست و من از شروط آن هستم. کعبه يک سنگ نشاني است که ره گم نشود حاجي احرام دگر بند ببين يار کجاست بدون ترديد تمام مردم، غير از انبيا و امامان معصوم، دچار يك سلسله گرفتاري هاي باطني و ظاهري هستند، كه آن گرفتاري ها محصول هواها و هوس ها و دچار شدن به وساوس شيطاني و شهوات نفساني است.
اگر از آن برنامه ها به زنجيرها و غل هاي افتاده بر دوش جان و دست و پاي روح، و هويت نفس تعبير كنيم، تعبير بي جايي نيست. زائر به هنگام طواف بايد علاوه بر ذكر خدا و خواندن دعاهاي وارده از عمق قلب، به آن غل و زنجيرهايي كه در طول زندگي به دست و پاي حيات بسته توجه نمايد و با هر دوري كه به عنوان طواف به گرد خانه دوست مي زند و در حقيقت براي تسليم خود به حضرت محبوب دور محبوب مي گردد،
غلي از آن غل ها، و زنجيري از آن زنجيرها را با كمك دوست از دست و پاي جان باز مي كند تا با اتمام طواف بتواند به حريم مقام ابراهيم وارد شود، و پيشاني در پيشگاه دوست بخاك مذلّت بگذارد. 1. با طواف اول، هستي خود را از حجاب كفر، كه سايه اي خطرناك بر چهره ظاهر و باطن و مانعي سنگين در مقابل تابش نور توحيد بر عمق قلب است برهاند. 2. با طواف دوم، وجود خود را از شرك خفي و جلي كه ظلمي عظيم بر پيكره انسان و انسانيت است، رها سازد. 3. با طواف سوم، دست و پاي جان را از زنجير نفاق و دورويي آزاد كند.
4. با طواف چهارم، از آلودگي هوا و هوس و اسارت زرق و برق و زنجير ماديّت و گرفتاري به دام طبيعت خود را نجات دهد. 5. با طواف پنجم، از زنجير طمع و حرص و بخل و آز بيرون آيد. 6. با طواف ششم، از چاه خطرناك عُجب و خودبيني و ريا و سمعه بدر آيد. 7. با طواف هفتم، از حالت خطرزاي كبر و استعلا و استغنا درآيد. چون بعد از اين هفت طواف، از محل مطاف خارج شود، به حقيقت حس كند كه از زير بار اين برنامه هاي شيطاني رسته و با لطف و عنايت دوست، اين زنجيرهاي اسارت و غل هاي سنگين را از دست و پاي حيات باز نموده،
و آن چنان سبك حال و سبكبال شده كه هر لحظه مرغ جانش مي خواهد قفس تن را بشكند و به سوي جانان، با كمال شوق و رغبت و عشق و محبت به پرواز درآيد. چون از طواف عمره تمتع فارغ شد و بهره هاي لازم را نصيب جسم و جان كرد و اعمال بعد از طواف را انجام داد، پس از چند روز استراحت، نوبت به طواف حج تمتع مي رسد; طوافي كه عرفات و مشعر و منا و رمي و قرباني و تقصير آن را بدرقه كرده اند در اين هفت دور نيز بايد به هر دوري از بقاياي آن، تاريكي هاي مانده در جان خود را نجات دهد.
1. در طواف اول، سر خود را و آنچه در اوست از چشم و زبان و گوش و فهم و درك و عقل و خرد، از گناهان مربوط به آنها خلاص كند و سر و آنچه در اوست بر سر پيمان دوست و عهد حضرت او كه قرآن است بگذارد و با جنابش عهد كند كه جز خيال او تا آخر عمر نداشته باشد، و جز به او فكر نكند و آنچه را در عرصه گاه هستي مي بيند از آثار او ببيند و جز سخن او نگويد و جز به اوامر و نواهي او و انبيا و امامان گوش ندهد.
و خلاصه اين عضو بسيار مهم را كه خود داراي اعضايي است، تسليم حضرت يار كند و تصميمش بر اين قرار بگيرد كه تا زنده است سر در راه او داشته باشد، كه هر كس بدين حقيقت آراسته شود، بنده اي وارسته شود و در معرض لطف خاص حضرت جانان قرار گيرد.
2. در طواف دوم حج تمتع، دو دست خود را از جميع گناهان و معاصي; از قبيل گرفتن رشوه، غصب مال، كوفتن بر سر مظلوم، امضاي ناحق، غش در معامله و لمس نامحرم آزاد نمايد، كه وصي رسول حق فرمود: « الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ »(66).
مسلمان واقعي كسي است كه تمام مسلمانان از زبان و دست او سالم و راحت و در امان باشند. 3. در طواف سوم حج تمتع، خويشتن را از تجاوزات شكم آزاد نموده، براي هميشه خود را گرسنه طعام معنوي كند و از دنيا و خوراك و پوشاك آن به اندازه لازم قناعت ورزد.
4. در طواف چهارم، به آزادي در شهوات، به خصوص غريزه جنسي كه هيجان و حرصش انسان را به افراط در عمل و برنامه هاي حرام دعوت مي كند، خاتمه دهد و آن را به قيد عفت مقيد نمايد، كه شهوت ديو خطرناكي است كه در صورت حاكم شدن به انسان، عاقبتي جز سخط و غضب حق و در قيامت جز عذاب سنگين جهنم بجا نخواهد گذاشت.
5. در طواف پنجم، زنجير گناه از دو پاي خويش باز كند و از برداشتن قدم عصيان، خود را در مصونيت حق ببرد و تصميم قطعي بگيرد با قدم هايي كه به طواف خانه محبوب موفق شده، تا آخر عمر به مراكزي كه رضاي حق در آن نيست نرود.
6. در طواف ششم حج تمتع، قلب خود را از محبت ها و كينه هاي غلط و جاذبه هاي ضد حق و حقيقت آزاد نمايد و اين حريم ملكوتي را كه خانه واقعي حق است، از بت هاي زنده و بي جان خالي نمايد و آن را تبديل به آيينه منعكس كننده اسماء و صفات دوست كند. كه اگر دل اسير بت هاي جاندار و بي جان و شياطين انسي و جنّي و جواذب باطل باشد، طواف در آن حريم مقدس تحقق پيدا نخواهد كرد.
در آداب ظاهر طواف، در مناسك فقهاي عظام آمده: كم و زياد كردن طواف موجب بطلان طواف است. در آداب معنوي هم بايد به اين حقيقت توجه داشت كه اگر دل با حالت خلوص و اخلاصش و با توجه كاملش به صاحب بيت همراه طواف كننده نباشد، از طواف كم شده، و اگر دل همراه با شياطين و بت ها در طواف آيد، به طواف اضافه شده و در هر دو صورت به معنويت طواف ضربه شديدي وارد خواهد آمد !
7. در طواف هفتم حج تمتع، لازم و بلكه واجب است كه طواف كننده از نقطه دوري از دوست، با تمام قدرت و قوت و در كمال خلوص و اخلاص و عشق و محبت، به سوي مرحله قرب و نزديكي به حريم ملكوتي محبوب حركت كند و در محور لقاء و وصال قرار گيرد و آماده تماشاي جمال معشوق گردد تا از شور و شوق اين تماشا در مقام ابراهيم قرار گيرد
و با تمام هستي در آن مقام رفيع سر به سجده آورده و از تمام دنيا و مافيها براي ابد چشم پوشي نمايد و به طور دائم غرق تماشاي جمال يار شود. آخرين طواف در آن محل رفيع و مكان عرشي طواف نساء است كه پس از آن و دو ركعت نمازش، كاري جز برگشت به وطن باقي نمي ماند.

نماز طواف - پشت مقام ابراهيم (ع) -:
نماز بالاترين ذکر و يادآوري، بهترين مظهر رابطه نگهدارنده و تقويت کننده بين خالق و مخلوق، و زيباترين صحنه عشق بازي با حضرت حق تعالي است. بنابراين، بايد با انجام اين فريضه، تعظيم در برابر معبود را تکرار کرد و شايد نماز در پنج نوبت در شبانه روز به همين دليل باشد.
نماز طواف بايد پشت مقام ابراهيم خوانده شود اما ظاهر نماز طواف اينست؛ انسان در مكاني كه ابراهيم (ع) ايستاده، به نماز ايستد ولكن باطن نماز آنست كه مكانت حضرت ابراهيم خليل را دريابد و نمازي چون نماز حضرت ابراهيم (ع) بجا آورد لذا ابراهيم گونه نماز بخواند و بيني شيطان را به خاك بمالد و كسي كه در حال نماز، خلوص، خضوع و حضور قلب ندارد و گرفتار وساوس است در جاي حضرت ابراهيم (ع) نايستاده و او طعمه شيطان است و شيطان، بيني او را به خاك ماليده است.

تبرك به آب زمزم:
مستحب است بعد از نماز طواف مقداري از آب زمزم بنوشد و مقداري بر سر و روي خود بريزد و به پيروي از رسول اعظم (ص) اين دعا را بخواند: « اللهم اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من كل داء و سقم ». از خداوند تعالي علم سودمند، روزي فراوان و شفاي از هر بيماري را طلب كند.
امام سجاد (ع) از شبلي پرسيدند: آيا هنگامي كه بالاي زمزم آمدي در اين قصد بودي كه خدايا، هر چه طاعت توست پذيرفتم و هر چه معصيت است ترك كردم. لذا زائر عارف به اسرار حج، وقتي كه آب زمزم را بر سر و سينه يا در كام و دهان خود مي‌ريزد، قصد او اينست كه خدايا، من جام طاعت نوشيدم و جام معصيت را ترك كردم.

سعي بين صفا و مروه:
سعي آنست كه از كوه صفا برود به مروه و از مروه برگردد به صفا. به اين معني كه از صفا به مروه رفتن يك شوط است و از مروه به صفا برگشتن نيز يك شوط مي‌باشد به طوري كه واجب است سعي بين صفا و مروه هفت مرتبه باشد كه به هر مرتبه يك شوط گويند. سر سعي، نيل به صفا و بار يافتن به مروت است به اين معنا وقتي به سوي مروه مي‌رود، سعي مي‌كند تا مروت به دست آورد و آنگاه كه رو به جانب صفا دارد مي‌خواهد خود را تصفيه كند و از صفاي الهي برخوردار شود.
پی نوشت ها :
1. البقره: 285، « لاَيُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا...»; « خداوند بر كسي، بدون توجه به تواناييها و وسعت وجودش تكليف نمي كند ».
2. النجم: 39، « وَ أَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي ».
3. سعي ميان صفا و مروه.
4. القيامت: 14.
5. در حال احرام، نگاه كردن در آيينه، عطر زدن و استفاده از انگشتري زينتي و... ممنوع است.
6. در حال احرام، پوشاندن سر و سايبان بر سر قرار دادن ممنوع است.
7. در حال احرام خون انداختن بدن، كشتن حشراتي كه در بدن سكني گزيده اند و... ممنوع است.
8. در حال احرام، كندن درخت و هر روييدني، كشتن حيوانات و جدال و مسلح شدن به سلاح هاي گرم و سرد ممنوع است.
9. در حال احرام، خود ارضايي، معاشقه و ارتباط با همسر ممنوع است.
10. در حال احرام، تفاخر و مباهات و... حرام است.
11. در حال احرام، دروغ گفتن، تهمت زدن و فحاشي حرام است.
12. المصباح الشريعه: ص142.
13. التذکرة المتقين: ص81.
14. الحج: 22 و 28.
15. التوبه: 122.
16. الوسائل الشيعه: ج11، ص12 و ر.ك: العيون الاخبار الرضا (ع): ج2، ص119.
17. النهج البلاغه خطبه اول.
18. مدير شانه چي، كاظم، الحِكم من كلام أمير المؤمنين(ع): ج1، ص71، ش608، چاپ اول، 1417ق. بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد.
19. مجلسي، محمد باقر، البحار الأنوار: ج74، ص103. 
20. محمدي ري شهري، محمد، الحج و العمرة في الكتاب و السنة: ص237.
21. اسم جامع الهي، « الله » است كه در تلبيه (لبيك گفتن حاجيان) مكرر بر زبان جاري مي شود.
22. موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه نور: ج19، ص42.  
23. همان: ص199.
24. رهبر، محمد تقي، اخلاق و آداب در حج و زيارت: ص29.
25. حرّ عاملي، محمد بن حسن، الوسايل الشيعه: ج8، ص279.
26. جوادي آملي، عبد الله، جرعه اي از بيكران زمزم (ترجمه و تحقيق علي حجتي كرماني): ص98 و ص99، چاپ اول، 1371ش).
27. مجلسي، محمد باقر، البحار الأنوار: ج74، ص284.
28. محمدي ري شهري، محمد، منتخب الميزان الحكمة: ج1، ص320.
29. ري شهري، محمد، الحجّ و العمرة في الكتاب و السنّة: ص220.
30. همان.
31. قرائتي، محسن، حج: صص37 و 38، چاپ 1365.
32. قرائتي، محسن، حج: ص38.
33. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان: ص404، دعاء پس از دعاء ابوحمزه ثمالي.
34. الشوري: 25 و الفاطر: 82.
35. البقره: 222.
36. مجلسي، محمد باقر، البحار الأنوار: ج6.
37. همان: ص28.
38. همان: ج74، ص208.
39. محمدي ري شهري، محمد، منتخب الميزان الحكمة: ج1، ص172.
40. رهبر، محمد تقي، همراه با زائران خانه خدا: صص38 و 39 (المستدرك الوسايل: ج8، ص15).
41. متن اين خطبه در كتاب حج الأنبياء و الأئمّة(ع)، حيدر خزرجي: صص229 ـ 221 (چاپ اول، محرم 1416ق. نشر مشعر، تهران); از منابع مختلف حديثي شيعي و سنّي نقل گرديده است.
42. همان: ص223.
43. محمدي ري شهري، محمد، الحجّ و العمرة في الكتاب و السنّة: صص234 و 235.
44. حرّ عاملي، محمّد بن الحسن، الوسايل الشيعه: ج8 (دوره 20 جلدي)، صص510 ـ 503 (چاپ دوم، 1386ه. ق.).
45. محمدي ري شهري، محمد، منتخب الميزان الحكمة: ج1، ص330، ش1932.
46. همان: ش1935.
47. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، الوسايل الشيعه: ج8، ص512.
48. رهبر، محمد تقي، همراه با زائران خانه خدا: ص29. 
49. البقره: 197.
50. محمدي ري شهري، محمد، منتخب الميزان الحكمة: ج1، ص330، ش1944.
51. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، الوسايل الشيعه: ج8، ص302.  
52. محمدي ري شهري، محمد، منتخب الميزان الحكمة: ج1، ص484، ش2941.
53. همان: ش2948.
54. همان: ش2947.
55. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، الوسايل الشيعه: ج8، ص310.
56. همان. 
57. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، الوسايل الشيعه: ج8، ص305.
58. رهبر، محمد تقي، اخلاق و آداب در حج و زيارت: صص106 و 107.
59. الوسايل الشيعه: ج8، ص310.
60. القدر: 3.
61. سخنراني با کارگزاران حج، 30/9/1383.
62. الحجرات: 13.
63. البحار الانوار: ج96، ص124.
64. يس: 60.
65. الروضة الواعظين: ج1، ص42.
66. النهج البلاغه صبحي: ص242.
نویسنده : ناصر دربندي

 http://www.ahl-ul-bayt.org/fa.php/page,21043A43929.html
http://nasimemarefat.parsiblog.com/
وبگاه نسیم معرفت درخدمت شما

***نسیم معرفت***