
***نسيم معرفت***
قانون کارما (که به زبان لاتين آن را Karma ميخوانند) چيست؟
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
( مولوي )
در طبيعت ، قانوني داريم به نام کارما (Karma )که اين قانون در واقع همان قانون عمل و عکس العمل، و کُنِش و واکُنِش و تابش و بازتابش و علت و معلول مي باشد.
قانون کارما (Karma ) ميگويد : هر عملي واکنشي داشته و همچنين هر واکنشي نیز خود واکنشي ديگر به دنبال دارد و اين چرخه هميشه تکرار خواهد شد. قانون کارما (Karma )ميگويد شما در هر جا و هر حال و روزي که باشيد، در آسمانها يا در داخل زمين، پشت محکمترين قُفلها و يا بر تخت سلطنت، کارمايِ اعمال شما دير يا زود، به شما بازميگردد. منظور اينکه هر چه کني به خود کني گر همه نيک و بد کني . به طور کلي قانونِ کارما (Karma ) مي گويد : هر نيتي که ميکنيد و يا هر عملي که انجام مي دهيد دست به دست چرخيده و همانند آن به خودتان باز ميگردد.
کارما (Karma ) به معناي«تاوان» در برابر رفتار واعمال است. بدين معنا که نتيجه ي اعمال نيک و بدِ فرد در زندگي کنوني و يا زندگي هاي بعدي و آینده وي تاثير خواهد گذاشت. در منظومه هستي هيچ چيز گُم نمي شود و هر کار وعملي انجام دهيم به خود ما بازمي گردد. فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ؛ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ پس هر کس به اندازه ذرّه اي نيکي کند [نتيجه] آن را خواهد ديدو هر که هموزن ذرّه اي بدي کند [نتيجه] آن را خواهد ديد. (سوره زِلزال آيه 7 و8 .) اگر ما حق کسي را پايمال ميکنيم، اگر دل کسي را مي شکنيم، اگر با صداي بوقِ اتومبيلِ خود در ساعت 12 شب ديگران را ميآزاريم، اگر پشت سر کسي غيبت ميکنيم و يا حتي اگر خوبي ميکنيم، دست افتاده اي را ميگيريم، دل ناشادي را شاد مينماييم و يا کيسه سنگين برنج را از دست پيرزني ميگيريم، منتظر عين عمل يا شکل تغيير يافته آن باشيم که شخصي ديگر در حق ما انجام خواهد داد.
چه زيبا سروده است مولانا جلال الدين رومي معروف به مولوي:
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد
ميگويند: درويشي بود كه در كوچه و محله راه ميرفت و ميخواند: "هرچه كني به خود كني گر همه نيك و بد كني" اتفاقاً زني مكّاره اين درويش را ديد و خوب گوش داد كه ببيند چه ميگويد وقتي شعرش را شنيد گفت: "من پدر اين درويش را در ميآورم".
زن به خانه رفت و خمير درست كرد و يك فطير شيرين پخت و كمي زهر هم لاي فطير ريخت و آورد و به درويش داد و رفت به خانهاش و به همسايهها گفت: "من به اين درويش ثابت ميكنم كه هرچه كني به خود نميكني".
از قضا زن يك پسر داشت كه هفت سال بود گم شده بود يك دفعه پسر پيدا شد و برخورد به درويش و سلامي كرد و گفت: "من از راه دور آمدهام و گرسنهام" درويش هم همان فطيرِ شيرين آلوده به زهر را به او داد و گفت: "زني براي ثواب اين فتير را براي من پخته، بگير و بخور جوان!"
پسر فطير را خورد و حالش به هم خورد و به درويش گفت: "درويش! اين چي بود كه سوختم؟"
درويش فوري رفت و زن را خبر كرد. زن دواندوان آمد و ديد پسر خودش است! همانطور كه توي سرش ميزد و شيون ميكرد، گفت: "حقا كه تو راست گفتي : هرچه كني به خود كني گر همه نيك و بد كني.
تنظيم متن توسط : سيد اصغرسعادت ميرقديم
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
http://nasimemarefat.parsiblog.com/
وبگاه نسیم معرفت در خدمت شما
***نسیم معرفت***