رعایت اعتدال در انفاق وبخشش
وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسکِينَ وَ ابْنَ السبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً (آيه 26)
إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ کانُوا إِخْوَنَ الشيَطِينِ وَ کانَ الشيْطنُ لِرَبِّهِ کَفُوراً(آيه 27)
وَ إِمَّا تُعْرِضنَّ عَنهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّک تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسوراً(آيه28)
وَ لا تجْعَلْ يَدَک مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِک وَ لا تَبْسطهَا کلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً محْسوراً(آيه29)
إِنَّ رَبَّک يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً(آيه30)
ترجمه:
*و حق نزديکان را بپرداز و (همچنين ) مستمند و وامانده در راه را، و هرگز اسراف و تبذير مکن .
*چرا که تبذيرکنندگان برادران شياطينند، و شيطان ، کفران (نعمتهاى ) پروردگارش کرد.
*و هر گاه از آنها (یعنى مستمندان ) روى برتابى و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشایشى در کارت پدید آید و به آنها کمک کنى ) با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو.
*هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد آنرا مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى .
*پروردگارت روزى را براى هر کس بخواهد گشاده یا تنگ مى دارد، او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست .
تفسير:
رعايت اعتدال در انفاق و بخشش .
در اين آيات فصل ديگرى از سلسله احکام اصولى اسلام را در رابطه با اداى حق خويشاوندان و مستمندان و در راه ماندگان ، و همچنين انفاق را بطور کلى ، دور از هر گونه اسراف و تبذير بيان مى کند.
نخست مى گويد: ((حق ذى القربى و نزديکان را به آنها بده )) (وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ ).
((و همچنين مستمندان و در راه ماندگان را)) (وَ الْمِسکِينَ وَ ابْنَ السبِيلِ ):
در عين حال ((هرگز دست به تبذير نيالاى )) (وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً).
((تبذير)) در اصل از ماده ((بَذر)) و به معنى پاشيدن دانه مى آيد، منتها اين کلمه مخصوص مواردى است که انسان اموال خود را به صورت غير منطقى و فساد، مصرف مى کند، و معادل آن در فارسى امروز ((ريخت و پاش )) است .
و به تعبير ديگر تبذير آنست که مال در غير موردش مصرف شود هر چند کم باشد، و اگر در موردش صرف شود تبذير نيست هر چند زياد باشد.
چنانکه در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : که در ذيل اين آيه در پاسخ سؤ ال کننده اى فرمود: مَنْ اَنفَقَ شيئا في غَيْرِ طاعَةِ اللهِ فَهُو مُبذِرٌ وَ مَنْ اَنفَقَ في سبيل الخيرِ فهو مُقْتَصِدٌ {تفسير العياشي ج 2 ، ص 288 ، ح 53 - بحار الانوار(ط-بيروت) ج72، ص302، ح1} : ((کسى که در غير راه اطاعت فرمان خدا مالى انفاق کند، تبذير کننده است و کسى که در راه خدا انفاق کند ميانه رو است )) و نيز از آنحضرت نقل شده که روزى دستور داد رطب براى خوردن حاضران بياورند، بعضى رطب را مى خوردند و هسته آنرا به دور مى افکندند، فرمود: ((اين کار را نکنيد که اين تبذير است و خدا فساد را دوست نمى دارد)).
دقت در مساله اسراف و تبذير تا آن حد است که در حديثى مى خوانيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از راهى عبور مى کرد، يکى از يارانش بنام سعد مشغول وضوء گرفتن بود، و آب زياد مى ريخت ، فرمود: چرا اسراف مى کنى اى سعد! عرض کرد : قَالَ : أَفِي الْوُضُوءِ سَرَفٌ ؟ : آيا در آب وضو نيز اسراف است ؟ فرمود: قَالَ : نَعَمْ ، وَإِنْ كُنْتَ عَلَى نَهْرٍ جَارٍ: ((آرى هر چند در کنار نهر جارى باشى )).
در اينکه منظور از ذى القربى در اينجا همه خويشاوندان است يا خصوص خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) (زيرا مخاطب در آيه او است ) در ميان مفسران گفتگو است .در احاديث متعددى که در نکات ، بحث آن خواهد آمد مى خوانيم که اين آيه به ذوى القرباى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تفسير شده ، و حتى در بعضى مى خوانيم که به داستان بخشيدن سرزمين فدک به فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) نظر دارد.
ولى همانگونه که بارها گفته ايم اينگونه تفسيرها مفهوم وسيع آيات را محدود نمى کند، و در واقع بيان مصداق روشن و واضح آن است .
خطاب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در جمله ((وَآتِ )) دليل بر اختصاص اين حکم به او نيست ، زيرا ساير احکامى که در اين سلسله آيات وارد شده ، مانند نهى از تبذير و يا مداراى با سائل و مستمند و يا نهى از بخل و اسراف ، همه به صورت خطاب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ذکر شده ، در حالى که مى دانيم اين احکام جنبه اختصاصى ندارد، و مفهوم آن کاملا عام است .
توجه به اين نکته نيز لازم است که نهى از تبذير بعد از دستور به اداى حق خويشاوندان و مستمند و ابن سبيل اشاره به اين است که مبادا تحت تاثير عواطف خويشاوندى و يا عاطفه نوع دوستى در مقابل مسکين و ابن السبيل قرار بگيريد و بيش از حد استحقاقشان به آنها انفاق کنيد و راه اسراف را بپوييد که اسراف و تبذير در همه جا نکوهيده است .
آيه بعد به منزله استدلال و تاکيدى بر نهى از تبذير است ، مى فرمايد: ((تبذيرکنندگان برادران شياطين هستند)) (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ کانُوا إِخْوَنَ الشيَطِينِ ). ((و شيطان ، کفران نعمتهاى پروردگار کرد)) ( وَ کانَ الشيْطنُ لِرَبِّهِ کَفُوراً).
اما اينکه شيطان ، کفران نعمتهاى پروردگار را کرد روشن است ، زيرا خداوند نيرو و توان و هوش و استعداد فوق العاده اى به او داده بود، و او اينهمه نيروها را در غير موردش يعنى در طريق اغوا و گمراهى مردم صرف کرد.
و اما اينکه تبذيرکنندگان برادران شياطينند، به خاطر آنست که آنها نيز نعمتهاى خداداد را کفران مى کنند و در غير مورد قابل استفاده صرف مى نمايند.
تعبير به ((اِخوان )) (برادران ) يا به خاطر اين است که اعمالشان همرديف و هماهنگ اعمال شياطين است ، همچون برادرانى که يکسان عمل مى کنند، و يا به خاطر آنست که قرين و همنشين شيطان در دوزخند، همانگونه که در آيه 39 از سوره زخرف بعد از آنکه قرين بودن شيطان را با انسانهاى آلوده بطور کلى بيان مى کند مى فرمايد: وَ لَنْ يَنْفَعَکُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ: ((امروز اظهار برائت و تقاضاى جدائى از شيطان سودمند به حال شما نيست چرا که همگى در عذاب مشترکيد)).
و اما اينکه ((شياطين )) در اينجا به صورت جمع ذکر شده ممکن است اشاره به چيزى باشد که از آيات سوره ((زُخرُف )) استفاده مى شود که هر انسانى روى از ياد خدا برتابد، شيطانى برانگيخته مى شود که قرين و همنشين او خواهد بود، نه تنها در اين جهان که در آن جهان نيز همراه او است وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ...حَتَّي إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْني وَ بَيْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرينُ (سوره زخرف آيه 36 و 38).
و از آنجا که گاهى مسکينى به انسان رو مى آورد و امکاناتى براى پاسخ گوئى به نياز او در اختيارش نيست ، آيه بعد طرز برخورد صريح با نيازمندان را در چنين شرائطى بيان مى کند و مى گويد ((اگر از اين نيازمندان به خاطر (نداشتن امکانات و) انتظار رحمت خدا که به اميد آن هستى روى برگردانى نبايد اين رويگرداندن توام با تحقير و خشونت و بى احترامى باشد، بلکه بايد با گفتارى نرم و سنجيده و توأم با محبت با آنها برخورد کنى )) حتى اگر مى توانى وعده آينده را به آنها بدهى و مأيوسشان نسازى (وَ إِمَّا تُعْرِضنَّ عَنهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّک تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسوراً).
((ميسور)) از ماده ((يُسر)) به معنى راحت و آسان است ، و در اينجا مفهوم وسيعى دارد که هر گونه سخن نيک و برخورد توأم با احترام و محبت را شامل مى شود. بنابراين اگر بعضى آنرا به عبارت خاصى تفسير کرده اند، و يا به معنى وعده دادن براى آينده ، همه از قبيل ذکر مصداق است .
در روايات مى خوانيم که بعد از نزول اين آيه هنگامى که کسى چيزى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خواست و حضرت چيزى نداشت که به او بدهد مى فرمود: يرْزقنا اللهُ و أيّاكم مِنْ فضْلِهِ: ((اميدوارم خدا ما و تو را از فضلش روزى دهد)).
در سنتهاى قديمى ما به هنگام برخورد با سائل چنين بوده و هست که هنگامى که تقاضا کننده اى به در خانه مى آمد و چيزى براى دادن موجود نبود به او مى گفتند: ((ببخش ))، اشاره به اينکه آمدن تو بر ما حقى ايجاد مى کند و از نظر اخلاقى از ما چيزى طلبکار هستى و ما تقاضا داريم که اين مطالبه اخلاقى خود را بر ما ببخشى چرا که چيزى که پاداش آن باشد موجود نداريم !
و از آنجا که رعايت اعتدال در همه چيز حتى در انفاق و کمک به ديگران ، شرط است ، در آيه بعد روى اين مساله تاکيد کرده مى گويد: ((دست خود را بر گردن خويش بسته قرار مده )) وَ لا تجْعَلْ يَدَک مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِک ).اين تعبير کنايه لطيفى است از اينکه دست دهنده داشته باش ، و همچون بخيلان که گويى دستهايشان به گردنشان با غُل و زنجير بسته اند و قادر به کمک و انفاق نيستند مباش . از سوئى ديگر ((دست خود را فوق العاده گشاده مدار، و بذل و بخشش بى حساب مکن که سبب شود از کار بمانى ، و مورد ملامت اين و آن قرار گيرى ، و از مردم جدا شوى )) (وَ لا تَبْسطهَا کلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً محْسوراً). همانگونه که ((بسته بودن دست به گردن )) کنايه از بخل ، ((گشودن دستها به طور کامل )) آنچنانکه از جمله ((وَ لا تَبْسطهَا کلَّ الْبَسطِ)) استفاده مى شود کنايه از بذل و بخشش بى حساب است .
و (( تَقْعُد)) که از ماده ((قعود)) به معنى نشستن است کنايه از توقف و از کار افتادن مى باشد.
تعبير به ((مَلُوم ))، اشاره به اين است که گاه بذل و بخشش زياد نه تنهاانسان را از فعاليت و ضروريات زندگى بازمى دارد بلکه زبان ملامت مردم را بر او مى گشايد. ((محْسور)) از ماده ((حَسر)) (بر وزن قَصر) در اصل معنى کنار زدن لباس و برهنه ساختن قسمت زير آن است ، به همين جهت ((حاسِر)) به جنگجوئى مى گويند که زره در تن و کلاه خود بر سر نداشته باشد.
به حيواناتى که بر اثر کثرت راه رفتن خسته و وامانده مى شوند، کلمه ((حَسير)) و ((حاسِر)) اطلاق شده است ، گوئى تمام گوشت تن آنها يا قدرت و نيرويشان کنار مى رود و برهنه مى شوند.
و بعدا اين مفهوم توسعه يافته به هر شخص خسته و وامانده که از رسيدن به مقصد عاجز است ((محْسور)) يا ((حَسير)) و ((حاسِر)) گفته مى شود.
((حسرت )) به معنى غم و اندوه نيز از همين ماده گرفته شده ، چرا که اين حالت به انسان معمولا در مواقعى دست مى دهد که نيروى جبران مشکلات و شکستها را از دست داده ، گوئى از توانائى و قدرت برهنه شده است .
در مورد مساله انفاق و بخشش اگر از حد بگذرد و تمام توان و نيروى انسان جذب آن گردد، طبيعى است که انسان از ادامه کار و فعاليت و سامان دادن به زندگى خود واميماند، برهنه از نيروها و سرشار از غم مى گردد، و طبعا از ارتباط و پيوند با مردم نيز قطع خواهد شد.
در بعضى از روايات که در شان نزول اين آيه نقل شده اين مطلب به وضوح ديده مى شود، در روايتى مى خوانيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در خانه بود سؤ ال کننده اى بر در خانه آمد چون چيزى براى بخشش آماده نبود، و او تقاضاى پيراهن کرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيراهن خود را به او داد، و همين امر سبب شد که نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود. اين پيش آمد زبان کفار را باز کرد، گفتند: محمد خواب مانده يا مشغول لهو و سرگرمى است و نمازش را بدست فراموشى سپرده است .
و به اين ترتيب اين کار هم ملامت و شماتت دشمن ، و هم انقطاع از دوست را در پى داشت ، و مصداق (( مَلُوماً محْسوراً)) شد، آيه فوق نازل گرديد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار داد که اين کار تکرار نشود.
در مورد تضادى که اين دستور ظاهرا با مساله ((ايثار)) دارد و پاسخ آن را در نکات آينده بحث خواهيم کرد.
بعضى نيز نقل کرده اند که گاهى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنچه را در بيت المال داشت به نيازمند مى داد به گونه اى که اگر بعدا نيازمندى به سراغ او مى آمد، چيزى در بساط نداشت و شرمنده مى شد، و چه بسا شخص نيازمند، زبان به ملامت مى گشود و خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را آزرده مى ساخت ، لذا دستور داده شد که نه همه آنچه را در بيت المال دارد انفاق کند و نه همه را نگاهدارد، تا اين گونه مشکلات پيش نيايد.
در اينجا اين سؤ ال مطرح مى شود که اصلا چرا بعضى از مردم محروم و نيازمند و مسکين هستند که لازم باشد ما به آنها انفاق کنيم آيا بهتر نبود خداوند خودش به آنها هر چه لازم بود مى داد تا نيازى نداشته باشند که ما به آنها انفاق کنيم ؟!!
آخرين آيه مورد بحث گوئى اشاره به پاسخ همين سؤ ال است ، مى فرمايد : ((خداوند روزيش را بر هر کس بخواهد گشاده مى دارد و بر هر کس بخواهد تنگ ، چرا که او نسبت به بندگان آگاه و بينا است )) (إِنَّ رَبَّک يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً).
اين يک آزمون براى شما است و گرنه براى او همه چيز ممکن است ، او مى خواهد به اين وسيله شما را تربيت کند، و روح سخاوت و فداکارى و از خودگذشتگى را در شما پرورش دهد.
به علاوه بسيارى از مردم اگر کاملا بى نياز شوند راه طغيان و سرکشى پيش مى گيرند، و صلاح آنها اين است که در حد معينى از روزى باشند، حدى که نه موجب فقر گردد نه طغيان .
از همه اينها گذشته وسعت و تنگى رزق در افراد انسان (بجز موارد استثنائى يعنى از کار افتادگان و معلولين ) بستگى به ميزان تلاش و کوشش آنها دارد و اينکه مى فرمايد خدا روزى را براى هر کس بخواهد تنگ و يا گشاده مى دارد، اين خواستن هماهنگ با حکمت او است و حکمتش ايجاب مى کند که هر کس تلاشش بيشتر باشد سهمش فزونتر و هر کس کمتر باشد محرومتر گردد.
بعضى از مفسران در پيوند اين آيه با آيات قبل ، احتمال ديگرى را پذيرفته اند و آن اينکه آيه اخير در حکم دليل براى نهى از افراط و تفريط در انفاق است ، مى گويد حتى خداوند با آن قدرت و توانائى که دارد در بخشش ارزاق حد اعتدال را رعايت مى کند، نه آنچنان مى بخشد که به فساد کشيده شوند، و نه آنچنان تنگ مى گيرد که به زحمت بيفتند، همه اينها براى رعايت مصلحت بندگان است .
بنابراين سزاوار است که شما هم به اين اخلاق الهى متخلق شويد، طريق اعتدال در پيش گيريد، و از افراط و تفريط بپرهيزيد.
**
نکته ها:
1 - منظور از ذى القربى در اينجا(آيه 26 سوره اسراء) کيانند؟
کلمه ((ذِى القُربى )) همانگونه که گفتيم به معنى بستگان و نزديکان است و در اينکه منظور از آن در اينجا معنى عام است يا خاص در ميان مفسران بحث است :
1- بعضى معتقدند مخاطب ، همه مؤ منان و مسلمانان هستند، و منظور پرداختن حق خويشاوندان به آنها است .
2 - بعضى ديگر مى گويند مخاطب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و منظور ، پرداختنِ حقِّ بستگانِ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها است ، مانند خُمس غنائم و ساير اشيائى که خمس به آن تعلق مى گيرد و بطور کلى حقوقشان در بيت المال . لذا در روايات متعددى که از طرق شيعه و اهل تسنن نقل شده مى خوانيم که به هنگام نزول آيه فوق ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فاطمه (سلام الله عليها) را خواند و سرزمين ((فَدَک )) را به او بخشيد.
در حديثى که از منابع اهل تسنن از ابو سعيد خدرى صحابه معروف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده مى خوانيم لَمّا نَزَلَ قَولُهُ تَعالَى وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ اَعطَى رَسُولُ اللهِ (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فَاطِمَةَ فَدَکَا: ((هنگامى که آيه وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ نازل شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سرزمين فدک را به فاطمه (سلام الله عليها ) داد.))
از بعضى از روايات استفاده مى شود که حتى امام سجاد (عليه السلام ) به هنگام اسارت در شام با همين آيه به شاميان استدلال فرمود و گفت : منظور از آيه ((وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ )) مائيم که خدا به پيامبرش دستور داده که حق ما ادا شود (و اين چنين شما شاميان همه اين حقوق را ضايع کرديد).
ولى با اينهمه همانگونه که قبلا هم گفتيم اين دو تفسير با هم منافات ندارد، همه موظفند حق ذِى القُربى را بپردازند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم که رهبر جامعه اسلامى است موظف است به اين وظيفه بزرگ الهى عمل کند، در حقيقت اهلبيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از روشنترين مصداقهاى ذِى القُربى و شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از روشنترين افراد مخاطب به اين آيه است .
به همين دليل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حقذِى القُربى را که خُمس و همچنين فدک و مانند آن بود به آنها بخشيد، چرا که گرفتن زکات که در واقع از اموال عمومى محسوب مى شد براى آنها ممنوع بود.
2 - بلاى اسراف و تبذير
بدون شک ، نعمتها و مواهب موجود در کره زمين ، براى ساکنانش کافى است ، اما به يک شرط و آن اينکه بيهوده به هدر داده نشوند، بلکه به صورت صحيح و معقول و دور از هر گونه افراط و تفريط مورد بهره بردارى قرار گيرد، و گرنه اين مواهب آنقدر زياد و نامحدود نيست که با بهره گيرى نادرست ، آسيب نپذيرد. و اى بسا اسراف و تبذير در منطقه اى از زمين باعث محروميت منطقه ديگرى شود، و يا اسراف و تبذير انسانهاى امروز باعث محروميت نسلهاى آينده گردد.
آن روز که ارقام و آمار، همچون امروز دست انسانها نبود، اسلام هشدار داد که در بهره گيرى از مواهب خدا در زمين ، اسراف و تبذير روا مداريد.
قرآن در آيات فراوانى شديدا مُسرفان را محکوم کرده است :
در جائى مى گويد: ((اسراف نکنيد که خدا مسرفان را دوست ندارد))وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ (انعام - 141 - اعراف 31).
در مورد ديگر ((مسرفان را اصحاب دوزخ مى شمرد))وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (غافر - 43).
و ((از اطاعت فرمان مسرفان ، نهى مى کند)) وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ (آیه 151سوره شعراء).
و مجازات الهى را در انتظار مسرفان مى شمردمُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفينَ (ذاريات - 34).
و اسراف را يک برنامه فرعونى قلمداد مى کند وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفينَ (يونس - 83).
و مسرفان دروغگو را محروم از هدايت الهى مى شمرد إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (غافر - 28).
و سرانجام سرنوشت آنها را هلاکت و نابودى معرفى مى کند وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفينَ9(انبياء - 9).
و همانگونه که ديديم آيات مورد بحث نيز تبذير کنندگان را برادران شيطان و قرين آنها مى شمرد.
((اسراف )) به معنى وسيع کلمه هر گونه تجاوز از حد در کارى است که انسان انجام مى دهد، ولى غالبا اين کلمه در مورد هزينه ها و خرجها گفته مى شود.
از خود آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود، اسراف نقطه مقابل تنگ گرفتن و سختگيرى است آنجا که مى فرمايد
3- فرق ميان اسراف و تبذير
در اينکه ميان اسراف و تبذير چه تفاوتى است ، بحث روشنى در اين زمينه از مفسران نديده ايم ، ولى با در نظر گرفتن ريشه اين دو لغت چنين به نظر مى رسد که وقتى اين دو در مقابل هم قرار گيرند ((اسراف )) به معنى خارج شدن از حد اعتدال است ، بى آنکه چيزى را ظاهرا ضايع کرده باشد، و يا غذاى خود را آنچنان گرانقيمت تهيه کنيم که با قيمت آن بتوان عده زيادى را آبرومندانه تغذيه کرد. در اينجا از حد گذرانده ايم ولى ظاهرا چيزى نابود نشده است .
اما ((تبذير)) و ريختوپاش آنست که آنچنان مصرف کنيم که به اتلاف و تضييع بيانجامد مثل اينکه براى دو نفر ميهمان غذاى ده نفر را تهيه ببينيم ، آنگونه که بعضى از جاهلان مى کنند و به آن افتخار مى نمايند، و باقيمانده را در زباله دان بريزيم و اتلاف کنيم .
ولى ناگفته نماند بسيار مى شود که اين دو کلمه درست در يک معنى به کار مى رود و حتى به عنوان تاکيد پشت سر يکديگر قرار مى گيرند.
على (عليه السلام ) طبق آنچه در نهج البلاغه نقل شده مى فرمايد:أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ: ((آگاه باشيد مال را در غير مورد استحقاق صرف کردن ، تبذير و اسراف است ، ممکن است اين عمل انسان را در دنيا بلند مرتبه کند اما مسلما در آخرت پست و حقير خواهد کرد، در نظر توده مردم ممکن است سبب اکرام گردد، اما در پيشگاه خدا موجب سقوط مقام انسان خواهد شد.«نهج البلاغه، خطبه 126»
در شرح آيات مورد بحث خوانديم که در دستورهاى اسلامى آنقدر روى نفى اسراف و تبذير تاکيد شده که حتى از زياد ريختن آب براى وضوء و لو در کنار نهر آب باشد نهى فرموده اند، و نيز از دور افکندن هسته خرما امام نهى مى فرمايد.
دنياى امروز که احساس مضيقه در پاره اى از مواد مى کند، سخت به اين موضوع توجه کرده است تا آنجا که از همه چيز استفاده مى کند، از زباله بهترين کود مى سازند، و از تُفاله ها، وسائل مورد نياز، و حتى از فاضلاب ها پس از تصفيه کردن ، آب قابل استفاده براى زراعت درست مى کنند، چرا که احساس کرده اند مواد موجود در طبيعت نامحدود نيست که به آسانى بتوان از آنها صرف نظر کرد، بايد از همه به صورت ((دورانى )) بهره گيرى نمود.
4- آيا ميانه روى در انفاق با ايثار تضاد دارد؟!
با در نظر گرفتن آيات فوق که دستور به ((رعايت اعتدال در انفاق )) مى دهد اين سؤ ال پيش مى آيد که در سوره ((دهر)) و آيات ديگر قرآن و همچنين روايات ستايش و مدح ايثارگران را مى خوانيم که حتى در نهايت سختى از خود مى گيرند و به ديگران مى دهند{إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً سوره دهر آیه 9 وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ سوره حشر آیه 9 و...} ، اين دو چگونه با هم سازگار است ؟!
دقت در شان نزول آيات فوق( که در ابتدای بحث تفسیری ذکر شد) ، و همچنين قرائن ديگر، پاسخ اين سؤ ال را روشن مى سازد و آن اينکه : دستور به رعايت اعتدال درجائى است که بخشش فراوان سبب نابسامانيهاى فوق العاده اى در زندگى خود انسان گردد، و به اصطلاح ((ملوم و محسور)) شود.
و يا ايثار سبب ناراحتى و فشار بر فرزندان او گردد و نظام خانوادگيش را به خطر افکند، و در صورتى که هيچيک از اينها تحقق نيابد مسلما ايثار بهترين راه است .
از اين گذشته رعايت اعتدال يک حکم عام است و ايثار يک حکم خاص که مربوط به موارد معينى است و اين دو حکم با هم تضادى ندارند.
تفسيرنمونه جلد 12 ص85
** تنظيم واصلاحات واضافات توسط سيداصغرسعادت ميرقديم
http://lib.eshia.ir/50082/12/85
http://nasimemarefat.parsiblog.com/
وبگاه نسیم معرفت درخدمت شما
***نسیم معرفت***