تفسير سوره مبارکه هود جلسه87 +حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ (84) وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (85) بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ (86)
ترجمه : و بسوي «مدين» برادرشان شعيب را ( فرستاديم ) گفت: «اي قوم من! خدا را پرستش کنيد ، که جز او ، معبود ديگري براي شما نيست! پيمانه و وزن را کم نکنيد ( و دست به کم فروشي نزنيد ) ! من ( هم اکنون ) شما را در نعمت مي بينم ( ولي ) از عذاب روز فراگير ، بر شما بيمناکم * و اي قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت ، تمام دهيد! و بر اشياء ( و اجناس ) مردم ، عيب نگذاريد و از حق آنان نکاهيد! و در زمين به فساد نکوشيد * آنچه خداوند براي شما باقي گذارده ( از سرمايه هاي حلال ) ، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد! و من ، پاسدار شما ( و مأمور بر اجبارتان به ايمان ) نيستم .
گرچه در سوره مباركه اعراف بخشي از قِصّه شُعَيب ( سَلامُ اللهِ عَلَيه ) مطرح شد اما بخش ديگري كه اينجا ارائه شد با نكات خاص خود همراه است در اين دوازده آيه سوره مباركه هود كه مربوط به قِصّه شُعَيب ( سَلامُ اللهِ عَلَيه ) است خلاصه برنامه هاي تبليغي شعيب ( سَلامُ اللهِ عَلَيه ) به قومش ابلاغ شد پاسخي كه قوم دادند آن هم بيان شد نظري كه وجود مبارك شُعَيب اعلام كرد آن هم ارائه شد جمع بندي كه سر انجامِ تلخ اين قوم هست آنها هم بازگو ميشود بخش اول كه خلاصه برنامه تبليغي وجود مبارك شعيب است كه در ديروز مطرح شد يكي دعوت به توحيد است كه دعوت همه انبياست توحيد به مراتب خاص مخصوصاً توحيد عبادي بعد از مسئله اعتقاد و توحيد و پرستش مسئله اخلاقي جامعه مطرح است مشكلترين مسئله اخلاقي قوم شعيب در سرزمين مَديَن كم فروشي بود. وجود مبارك شُعَيب (سلام الله عليه) اين مطلب را با چندين تأكيد تبيين كرد گاهي به صورت نهي از عيب و نقص ، گاهي به صورت امر به قِسط و عدل گاهي اين را مُعَلَّل كرده است به مسائل اجتماعي گاهي مُعَلَّل كرده است به مسائل كلامي گاهي هم به آن اصول كلي دعوت كرده است گاهي هم به مسائل بين المللي عنايت كرد كه همه اينها در اين بخشهاي اول مطرح است فرمود:وَ لَا تَنقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ كساني كه مبتلا به كمفروشي بودند دو تا مشكل داشتند يكي اينكه در موقع گرفتن زياد ميگرفتند يا مثلاً اگر زياد نميگرفتند كمال ميگرفتند :الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ *وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ . موقع دادن كم ميدادند موقع گرفتن با پيمانههاي پُر ميگرفتند . اينها مُخَفِّفند ، اينها كم دِهاند و واي هم بر اينهاست گرچه به حسب ظاهر مكيال و ميزان ناظر به مواد غذايي است نظير جو و گندم و امثال ذلك اما به قرينه آيه بعد كه فرمود وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ يك پيمانه و يك وزن عمومي هم بايد باشد اگر سخن از جو و گندم و برنج است مكيال و ميزانشان مشخص است اما اگر سخن از عقايد است سخن از اخلاق است ، سخن از معارف است ، سخن از فقه و حقوق است ، اين ميزان خاصي ميطلبد همان طوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد ميزانهاي مادي مشخص است . ميزان براي كالاهاي مصرفي مشخص است . ميزان براي شعر و قافيه و عروض در فن عروض مشخص است كه اين شعر به وزن فلان است و فلان قصه به اين وزن است ، فلان غَزَل به اين وزن است ، هوا را بخواهند بسنجند درجه دما و حرارت بدن را بخواهند بسنجند همه اينها يك ميزان خاص دارد ، اما حق را بخواهند بسنجند ، امور مجرد را بخواهند بسنجند نه از باب وزن فاعِلاتُُ فاعِلاتُُ يا فَعَولُُ فَعَولُُ است نه از باب وزن جو و گندم است نه نظير دما سنج است با هيچ كدام از اين اوزان توزين نميشود چه اينكه اعمال انسان را هم بخواهند بسنجند با اين وزنها سنجيده نميشود قهراً يك ميزان ديگري ميطلبد و يك وزن جدايي تا اين موزونها را در آن ميزان با آن وزن بسنجند . الان اگر كسي خواست يك ناني را بسنجد يك ترازويي لازم است كه از اين ترازو به ميزان ياد ميشود ، يك وزن لازم است كه آن سنگِ كيلو را ميگويند وزن . اين نان را در يك كفهاي ميگذارند كه با آن سنگ همسنگ باشد و هموزن باشد اين را ميگويند موزون . در هر توزيني اين سه عنصر لازم است . ميزان ، وزن و موزون . گاهي هم ممكن است خود آن ميزان و ابزار خاصي كه دارد با يك كفه كار را حل بكند نظير ميزانهايي كه تازگي اختراع شد ولي بالأخره يك وزني لازم است كه مناسب با آن موزون باشد، آن موزون را با آن وزن در سايه آن ميزان ميسنجند . حالا عقايد را ، اخلاق را ، معارف را ، احكام را ، مصالح و مفاسد را ، اينها را با كدام وزن ميسنجند ؟! واحد سنجش اينها نه نظير واحد سنجش نان و گوشت است نه نظير واحد سنجش دماست و مانند آن . ما ميخواهيم اعمال اشخاص را بسنجيم ، عقايد اشخاص را بسنجيم ، اوصاف افراد را بسنجيم ، اين وزن خاصي دارد ، قهرا آن وزن يك ميزان و ترازوي مخصوصي هم دارد . در سوره مباركه اعراف قبلاً اين بحث گذشت آيه 8 سوره مباركه اعراف مبسوطاً اين بحث گذشت كه فرمود : وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِکَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ . فرمود وزن در معاد حق است نه اَلوَزنُ حَقُُّ مثل اينكه بگوييم اَلمَوتُ حَقُُّ ، اَلسّاعَةُ حَقُُّ ، اَلجَنّةُ حَقُُ . آنجا حق يعني ثابت . بهشت هست جهنم هست مرگ هست صراط هست كتاب هست اين وَ االوزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ است نه وَالوَزنُ حَقٌُُ ، نه اينكه وزني هست . اگر آيه اين بود كه وَالوَزنُ حَقُُّ مثل اينكه بفرمايد وَالمَوتُ حَقُُّ وَ المَعادُ حَقُُّ وَ الجَنّةُ حَقُُ وَ النّارُ حَقُُّ يعني حقٌ يعني ثابتٌ . اما اينجا با الف و لام است يعني اگر خواستيم ما عقايد را ، اخلاق را ، معارف را بسنجيم با حقيقت ميسنجيم ، حقيقت را در يك طرف ميگذاريم نماز اين شخص را ، دين اين شخص را ، عقيده اين شخص را ، معرفت و محبت او را هم در يك طرف ميگذاريم يا سُبُك است يا سنگين وَ الْوزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ . اين حق در مقابل باطل است . حق است يعني صادق است اگر آيه به ما فرمود وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ در معارف هست ، در اخلاق هست ، در حقوق هست ، در فقه هست ، در احكام هست ، اينها را كه با سنگ و متر و مانند آن نميسنجند پس يك وزن عمومي دارد آن وزن عمومي حقيقت است و حقيقت و حق بودن هر چيزي هم به حسب خود اوست .
اگر ما يك وزن خاص داريم كه با همه اشيا قابل همسنگ شدن است در چنين شرايطي ميشود گفت وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ يعني يك وزني است كه هر چيزي را هم ميشود با آن سنجيد . همه اشياء را با سنگِ كيلو و با پارامتر و با دماسنج كه نميشود [ سنجيد ] ، يك چيزي است كه با آن نماز و روزه را ميسنجيم . با اين اوزان خاص نميشود سنجيد كه اين آقاي محقق و پژوهشگر سنگ تمام گذاشت يا نه ؟ پس يك وزني لازم است كه با آن وزن ما بتوانيم هر چيزي را بسنجيم چون فرمود: وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ . اين همان حقيقت است . قهراً يك ترازويي هم لازم است كه آن ترازو در اثر داشتن اين وزن بتواند به ما پاسخ بدهد كه اين موزون درست است يا درست نيست؟ حالا ما خواستيم نماز و روزه را بسنجيم خب يك طرف را حق بايد بگذاريم ، يك طرف هم نماز و روزه آن هم در كدام شاهين و ترازو ؟ يك ترازويي بالأخره لازم است ديگر ، براي ماها انسان كامل ميزان است . اينكه ما در سلام به پيشگاه حضرت امير ( سَلامُ اللهِ عَلَيه ) عرض ميكنيم «اَلسَّلامُ عََلَي ميزانِ الأَعمالِ» همين است . ما عقايدمان را با اينها ميسنجيم ، اعمالمان را با اينها ميسنجيم ، اخلاقمان را با اينها ميسنجيم ، اينها ميزانُ الأَعمالاند . اينجا عمل در برابر عقيده و اخلاق نيست عمل اعم از جانِحي و جارِحي است ، هم عمل قلب را ، هم عمل زبان را ، هم عمل دست و پا را شامل ميشود . قهراً آنها ميشوند ميزانُ الأَعمال . آيات قرآن هم كه عَديل اينهاست ميشود حَقّ ، ميشود وزن ، آن وقت ما خود را با آيات قرآن و سنت اهل بيت (عليهم السلام) كه وزناند ميسنجيم ترازو هم آنها هستند و اگر وزن و ميزان يكي بود هم جاي تعجب نيست چه اينكه ما در بحثهاي عادي هم كم و بيش داريم . پس ما يك وزن عمومي لازم داريم كه با آن وزن عمومي بتوانيم هر چيزي را بسنجيم اگر فرمود : وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ پس وزني هم هست كه برابر با كُلّ شَيء باشد اين همان وزني است كه در آيه 8 سوره مباركه اعراف آمده است : وَ الْوزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ و در قيامت همين وزن ظهور ميكند ...
مطلب ديگر اين است كه :
سؤال: ... جواب: براي رفعِ جهل يا ادعا يا غرور خود مدعيان است نه براي ذات اَقدس إله خب شخص اگر بخواهند محاسبه بكنند اين در قيامت ميگويد حساب من را برسيد ببينيد كه من كار خوب كردم يا نه يك عده هستند كه وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (آيه 104 سوره کهف) بعد وقتي كه اعمالشان سنجيده شد معلوم ميشود كه خيلي از كارهايشان يك پسوند و پيشوندي داشت حتماً بايد به نام او باشد يا چهارتا صلواتي هم براي او بفرستند وگرنه كار انجام نميداد خب اين را از درونِ درونِ او درميآورند ميگويند اين مگر نبود مگر يك پيشوندي نداشتي مگر پسوندي نداشتي مگر فلان جا گله نكردي مگر نگفتي كه چرا اسم مرا نبردند مگر اين بازي را در نياوردي كه چرا من اول نرفتم خُب اينها را بايد دربياورند ديگر ما هم مشكلمان اين است كه آن نقصهايمان يادمان ميرود فقط خوبيهايمان يادمان ميماند فرمود اين چنين نيست أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ ( آيه 6 سوره مجادَلَه) اينها خيلي چيزها را فراموش كردند ولي خدا به حساب آورده ، شماره كرده بعد وقتي در قيامت نامه اعمال نشان ميدهند ميگويند لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ما كه يادمان نيست 20 سال قبل فلان جا با چه انگيزهاي آن كار را كرديم اصل كار خوب ياد ماست اما آن كه دلمان خواست اول اسم ما را ببرند آن ديگر از يادمان ميروند آن را هم درميآورند در ترازو ميگذارند ميگويند آقا تو اين كار را براي خودت كردي نه براي خدا آن وقت انسان ميفهمد بدهكار است اگر اين چنين نباشد كه خيليها ادعا دارند كه ما فلان كار را كرديم فلان كار را كرديم فلان كار را كرديم خُب پس ما يك وزن عمومي داريم و يك ميزان عمومي داريم با آن موزونهاي عام كه وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ .
مطلب ديگر اين است كه «بَخس» كه به معني نقص است نقص هميشه در مقابل عيب است ولي اينجا نظير «اَلمِسكينُ وَ الفَقيرُ اِذَا اجتَمَعا اِفتَرَقا وَ اِذَا افتَرَقا اِجتَمَعا» از اين قبيل است . بيان ذلك اين است كه بَخس به آن نقص ميگويند . ما يك نقص داريم و يك عيب اينها كاملاً از هم جدايند ، البته گاهي جامعي هست كه اينها را زير مجموعه خود ميگيرد اگر يك فرشي سه در چهار باشد فرش نو و سالم باشد ولي آن اتاق آن سالن مساحتش هشت متر باشد نُه متر باشد اين فرش مَعيب نيست ولي ناقص است ، فرش سه در چهار يعني دوازده متر نميتواند مثلاً اتاقي را كه مساحتش 16 متر است 17 متر است اين را پُر كند يا فرش دو در سه نميتواند آن اتاقي را كه مساحتش 10 متر است اين را پُر كند اين ناقص است نه مَعيب، مَعيب آن است كه بعضي از جاهايش زده باشد ، سوخته باشد و نخش در رفته باشد آن را ميگويند عيب ، اين را ميگويند نقص در فقه يكي خيار عيب ميآورد يكي خيار تَبَعُّض صَفقَه ميآورد اينها كاملا مرزش از هم جداست ، نقص چيز ديگري است ، عيب چيز ديگري است گاهي تحت عنوان جامع مطرح است اينجا كه فرمود: وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ اگر چيزي كم بدهد بخس است كم ندهد ولي معيب بدهد باز هم بخس است بازگشت اين عيب هم در حقيقت به بَخس و نقص است براي اينكه آن جاي خالي را پر نكرده اين كه فرمود: وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ تنها ناظر به اين نيست كه كم ندهيد مَعيب هم ندهيد . هم بايد كامل باشد هم بايد سالم باشد خُب اين را هم مُعَلَّل فرمود به جمله اجتماعي كه شما كه وضع ماليتان خوب است چه داعي داريد حالا كم بدهيد يا نه فطرتتان آماده پذيرش اين نصيحت است با آن سه وجهي كه در بحث ديروز گذشت إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ بعد هم تهديد فرمود به خطر فراگير حالا معلوم نيست اين خطر فراگير در خصوص دنياست يا در خصوص آخرت است يا هر دو بالأخره يك روزي فرا ميرسد كه مشكلات شما را فرو ميبرد و فراگير شماست ، محيط به شماست راهي براي فرار نداريد اين مطالب را با بيان عاطفي ذكر فرمود ميبينيد اَنحاي تأكيد هم در نحوه محاوره است هم در الفاظ ، در الفاظ با آن تعليل عِلمي جمله اسميه و تعليل كردن اينها ميشود تأكيد از نظر فرهنگ محاوره هم يَا قَوْمِ يَا قَوْمِ را هم تكرار ميكند يك وقت است يا اَيُّهَا النّاس است يك وقت يَا قَوْمِ يَا قَوْمِ اين يا قوم گفتن اين اهالي مَدين را به خود اِسناد دادن اينها را تقريباً يك قبيله دانستن يك پيام عاطفي را به همراه دارد كه بلكه آنها جذب بشوند فرمود : وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ . در جريان فرعون و امثال فرعون براي تثبيت و تأكيد مطلب ميفرمايد : وَ أَضَلَّ فِرعَونُ قَومَهُ وَ ما هَدىٰ (سوره طه آیه 79) اين «وَ ما هَدىٰ» كه نفي هدايت است تأكيد همان اضلال است اگر به يكي از اين دو جمله اكتفا ميشد مسئله حل بود اما هر دو را ذكر فرمود فرمود : وَ أَضَلَّ فِرعَونُ قَومَهُ وَ ما هَدىٰ. اين جا هم از همين قبيل است نهي از نقص است امر به ايفاء . نهي از نقص را قبلاً ذكر فرمود امر به ايفا را بعد وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ . اين قِسط همان عَدل است اين قسط و عدل همان حق است و اين را هم سَرپُلي قرار داد براي اينكه به آن وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ برسد از اينجا كم كم همان طوري كه الان ميگويند وضعيت محلي و منطقهاي و بين المللي اين هم همين تعبيرات را دارد اول در فضاي داخلي فرمود با يكديگر كَيل و پيمانه سالم و كامل ردّ و بدل كنيد بعد كم كم از محل گذشته به منطقهاي و بين المللي ميرسد سخن از مردم است سخن از قبيله و قوم مَديَن و اينها نيست با هر كسي معامله ميكنيد صادرات داريد واردات داريد چيزي را كم ندهيد از اينجا هم توسعه پيدا كرده در مسائل خريد و فروش به مسائل زيست محيطي به مسائل امنيتي و مسائل اجتماعي فرمود اصلاً شما هر جا هستيد چه در شهر خودتان چه خارج از شهر ، در منطقه هستيد يا خارج از منطقه ، در سطح بين الملل مناطق دور هستيد هر جا هستيد مواظب باشيد آنجا را آلوده نكنيد وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ . اين ناظر به محيط زيست است ناظر به امنيت جهاني است . فساد گاهي مربوط به محيط زيست است ، گاهي مربوط به امنيت است ، امنيت گاهي در مرزهاست ، گاهي در داخل شهرهاست ، گاهي انسان در شهر خود باعث فساد يك سرزميني ميشود ، گاهي وارد يك سرزميني ميشود و آنجا را فاسد ميكند فرمود در هر جاي زمين هستيد باعث فساد نباش نه فساد آن جايي كه هستي نه فساد جاي ديگر را به عهده بگير و دخالت بكن وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ نه تنها در مَديَن [ در هیچ جای دیگری هم فساد نکنید ] اين حرف همه انبياست.
سؤال: ... جواب: نه اين چنين نيست كه حالا اگر از مَديَن درآمديد رفتيد مصر آنجا فساد جايز باشد چون قرينه لُبّي او را همراهي ميكند اين معنايش اين نيست كه شما كه در مَديَن هستيد آشوب نكنيد ولي اگر رفتيد به جاي ديگر ترور عيب ندارد ، فساد عيب ندارد ، آب مردم را آلوده كنيد ، محيط مردم را آلوده كنيد ، اين طور نيست وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ اين «مُفْسِدِينَ» حال تأكيدي است براي «وَ لَا تَعْثَوْا» يعني لا تُفسِدُوا .
بعد هم فرمود در بين اين امور يك چيزي براي شما ميماند بركت اين كار ميماند اثر اين كار ميماند. ماندن دو قسم است يك بقاي مذموم است ، يك بقاي محمود و ممدوح . بعضيها هستند كه ميمانند براي اينكه فاسدتر بشوند تلختر بشوند اين را ذات اقدس إله درباره تبهكاراني كه به آنها مهلت داده شد فرمود وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ(سوره آل عمران آیه 178) كه همين مضمون را وجود مبارك زينب كبرا ( سَلامُ اللهِ عَلَيها ) در دارُالأِماره كوفه به ابن زياد خطاب كرد فرمود شما خيال نكنيد حالا مانديد به سود شماست اين مثل ميوه حَنظَل است كه هر چه بماند تلختر ميشود . خداي سبحان به شما مهلت داده است كه بيشتر بمانيد تا بيشتر عذاب بشويد اين بقاي مذموم است . در اينجا نفرمود مطلق بقا خوب است فرمود براي شما خوب است بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ اما إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ . اگر «بَقِيَّه» به «الله» اسناد داده بشود اين خير است ولي اگر شما بخواهيد از اين خير الهي طَرفي ببنديد بايد مؤمن باشيد يعني [ نه اینکه ] هر كه بماند خُب فرعون هم الان نامش هست [ اما با عذاب باقي است ] . لِكُلِّ مُوسَي فِرعَونُ يا لِكُلِّ فَرعَونَ مُوسي [ برای هر موسایی ، فرعونی است و برای هر فرعونی موسایی است ] هر دو باقياند اما يكي با عذاب باقي است ، جهنم هم باقي است بهشت هم باقي است ، شيطان هم باقي است فرشته هم باقي است اما يكي با طرد و طرح و لعن باقي است يكي با رحمت و عاطفه و مِهر باقي است اين بقاي محمود را خدا وعده داده است فرمود: بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ . بعد هم [ حضرت شُعَیب ع ] فرمود من حجت خدايم نه حَفیظ ، وَ مَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ . ما اين چنين نيست كه شما را به اجبار وادار كنيم به يك سمت . ما حفيظ به معناي مُجَبِّر نيستيم در سوره مباركه انعام ، سوره مباركه نساء اينها درباره وجود مبارك پيغمبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) رسيده است كه تو حفيط نيستي آيه 80 سوره مباركه نساء اين است كه : مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّي فَما أَرْسَلْناکَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً تو كه اينها را مجبور نميكني براي مجبور كردن اينها هم كه نيامدي تو راهنماي اينها هستي ... لِيَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ (سوره انفال آیه 42 ) اين بخش اول قِصّه شُعَيب ( سَلامُ اللهِ عَلَیه ) است البته نكاتي هم هست كه ممكن است در روزهاي بعد مطرح بشود.
بخش دوم از اينجا شروع ميشود آنها وقتي كه اين مطالب اعتقادي كلامي اخلاقي و اجتماعي و حقوقي وجود مبارك شعيب را شنيدند ميگفتند شعيب ( سَلامُ اللهِ عَلَیه ) خيلي نماز ميخواند در بين عبادتها نماز او چشمگيرتر بود حقيقت نماز هم امر به معروف دارد هم نهي از منكر اما آنها اين را به زبان استهزاء «مَعاذَ الله» گفتند: قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ(سوره هود آیه 87) . غالباً [ کلمه أَصَلَاتُكَ ] مفرد خواندهاند بعضيها به قرائت شاذّ جمع خواندند صَلَوات خواندند . معروف همين مفرد است أَصَلَاتُكَ ، اينجا صَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ او بالعكس جمع است مگر آن [ که ] شاذ مفرد باشد أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ[ گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می دهد که آنچه را پدرانمان می پرستیدند ، ترک کنیم ] اين نمازهايي كه ميخواني چون [ حضرت یعقوب ] پُر نماز بود اين نمازهايي كه ميخواني نميگذارد كه ما امر بكني كه اين حرفها را ميزني؟ اين را به عنوان مسخره ميگفتند ولي حقيقت اين است كه نماز بله امر به معروف دارد نهي از منكر دارد اگر إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ (سوره عنکبوت آیه 45) خُب تَأمُرُ بِالمَعرُوف هم جلوي منكر را ميگيرد هم ما را وادار به معروف ميكند يك نور است خب نور خاصيتش اين است كه بالأخره انسان را وادار بكند از چاه بپرهيزد به صراط مستقيم تن در بدهد آنها روي استهزاء ميگفتند ولي حقيقت بله اين است صلاة اين طور است صلاة هم سهم اساسي كه دارد اين است عَمود دين است وقتي عمود دين بود خب دين را نگه ميدارد ديگر مانع سقوط دين است و قبلاً هم ملاحظه فرموديد سِرّ اينكه به ما گفتند أَقِيمُوا الصَّلَاةَ يا يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ ، مُقيمُون الصَّلاة ،مُقِيمَ الصَّلَاةِ هرجا سخن از نماز است سخن از اقامه هست گاهي هم يُصَلِّي ، صَلَّي و مانند آن مطرح است ولي بالأخره سخن از قرائت نماز نيست براي اينكه نماز خواندني نيست اگر اين كتاب، كتاب حكمت است وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ است يك و كتاب حكيم صدر و ساقهاش هماهنگ است همگون است دو، اگر نماز عمود است عمود را نميخوانند عمود را اقامه ميكنند بايد بگويد أَقِيمُوا و هميشه هم گفت أَقِيمُوا اگر يك وقتي در يك آيهاي بگويد نماز بخوانيد جاي سؤال است مگر ستون خواندني است اما همهاش سخن از اقامه است و يُقيمُوا است و تُقيمُونَ است بله اين ميشود كتاب حكيم يك طور حرف زدن خاصيت حكمت است ستون را شما اقامه كنيد وجود مبارك شعيب ( سَلامُ اللهِ عَلَیه ) هم خيلي پُر نماز بود آنها هم روي مسخره «معاذ الله» گفتند اين نمازها اين حرفها را ميزند بله خب نمازها اين حرفها را ميزند نماز عبادت خداست استعانت به خداست توجه به سوي خداست با اين مال حرام كه انسان نميتواند جامهاي در بر كند مكاني تهيه كند فرشي تهيه كند و اِيّاكَ نَعبُدُ وَ اِيّاكَ نَستَعينُ بله «صَلاةُُ تَأمُرُ» ، «صَلَواتُُ تَأمُرُ» به دليل اينكه إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ (سوره عنکبوت آیه 45) مگر آن جا اِسناد نهي به نماز مجاز است اسناد نهي به نماز اِسنادِ اِلي ما هُوَ لَه است مجاز نيست ، اسناد امر [ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ ] هم به صلاة اسنادِ اِلي ما هُوَ لَه است اسناد مجاز نيست بله نماز امر ميكند ولي آنها نميپذيرند.
سؤال: ... جواب: بسيار خب دين هم باشد مگر دين امر ميكند يا اين شُعیب امر ميكند؟ دين يك سلسله قواعد است اگر گفته شد دين امر ميكند يعني حقيقت دين بله حقيقت دين امر ميكند ، نهي ميكند . اگر اين كتاب مُدوَّن باشد بله اين وجود كَتبي امر و نهي است ، در حقيقت خدا امر ميكند إِنَّاللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ(سوره نحل آیه 90) اِسناد امر به خداست - صحيح است- خداي سبحان نهي ميكند از گناه ، امر ميكند به فضيلت و امر خدا و نهي خدا در اين كتاب نوشته است ، اين مكتوب امر نميكند اين كتابتِ امر است نه خودش آمر باشد و اما حقيقت دين بله امر ميكند حقيقتِ صلاة امر ميكند
سؤال: ... جواب: يك وقتي آدم [ نماز ] ميخواند [ این ] قرائت است لذا چنين نمازي ناهي از فحشا و مُنكَر هم نيست . هم نمازش را ميخواند هم گناهش را ميكند. اين نماز جلوي معصيتش را نميگيرد كه ما الان اگر خواستيم بفهميم نماز ما مقبول است يا نه اين ديگر لازم نيست به مَعاد برسد كه در معاد شفّافتر و روشنتر ميشود بله اما اگر ما نماز ظهر و عصر را خوانديم تا غروب خواستيم بفهميم اين نماز ما مقبول است يا نه اگر تا غروب اَلحَمدُ لِله كار خلافي نكرديم چشم ما ، گوش ما دست ما پاك بود معلوم ميشود نماز مقبول بود . اگر خداي ناكرده از مسجد و معبد درآمديم دست به گناه زديم خُب اطمينان داريم اين نماز مقبول نيست ديگر ما منتظر چه چيزي باشيم؟ حالا كه نماز اين است كه اين كار را بكند تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ حالا اگر گفتند اين دارو اين خاصيت را دارد اگر كسي اين دارو را خورد و آن خاصيّت را نداشت معلوم ميشود دارو نبود ديگر معلوم ميشود اين نماز مقبول نيست يعني نماز ملفوظ است . نماز آن است كه ناهي عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنكَر باشد حالا جمع بندي نهايي البته در قيامت مشخص ميشود ولي بالأخره به ما گفتند كه «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا » خودتان را بسنجيد مراقب باشيد مراقبت داشته باشيد مُحاسَبَت داشته باشيد خب اگر آدم نتواند تشخيص بدهد چه مراقبتي؟ چه مُحاسَبَتي پس معلوم ميشود [ که ] ميشود فهميد ، آن عمقش البته مربوط به قيامت است اما اين ظاهرش را كه آدم ميتواند تشخيص بدهد كه اين روزه مقبول شد نماز مقبول شد يا نشد.
سؤال: ... جواب: آن صغيره است آن كه مطابق با قرآن كريم است إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَيِّئاتکم (سوره نساء آیه 31) نه «مَعاذَ الله» گناه كبيره . خُب گناه كبيره با خود آيه سازگار نيست . آيه دارد كه نماز تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ نه تَجتَمِعُ [ نه اینکه نماز با گناه کبیره جمع شود؟ نماز با انجام گناه کبیره جمع نمی شود بلکه نماز بازدارنده از فحشاء و مُنکَر و گناهان کبیره است]. خب كسي هم نماز بخواند هم معصيت كبيره بكند اين كه «تَنْهَىٰ» نشد كه اين «تَجتَمِعُ» شد.
سؤال: ... جواب: بله مُنتها قرآن روي عنايت الهي ، روي عفو الهي وعده داد فرمود : إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَيِّئاتکم . [ در این آیه شریفه ] تعبير صغيره ندارد ولي تعبير «سَيِّئه» دارد در قبال كبائر . اين تقابل و تفصيل [ بین گناه صغیره و کبیره ] ، قاطعِ شركت است [ به این معنی که نماز با گناه کبیره شریک و جمع نمی گردد ] . معلوم ميشود اين « سَيِّئاتِ »، سيئات صغيره است چون فرمود اگر گناه كبيره را ترك كنيد ما از گناهان كوچك شما ميگذريم . يك بحث اين است كه اصلاً ما گناه كوچك نداريم همهاش كبيره است ، معصيت كبيره است براي اينكه نافرماني خداست آن يك بحث است قهراً طبق آن بحث كبيره بودن مساوي با معصيت است ، معصيت بودن مساوي با كبيره است . كُلُّ مَعصِيَةِِ كَبيرَةُُ لكن اين كباير را كه با هم ميسنجند بعضيها بِالقِياس اِلي بَعضِِ صغيره اند ، بعضيها بِالقِياس اِلي بَعضِِ كبير يا اَكبرند آن وقت صغيره و كبيره از يك نسبت به دست ميآيد . برابر صغيره و كبيره كه از نسبت به دست آمد از اين آيه معلوم ميشود كه اگر كسي موفق شد گناهان كبيره را ترك بكند خداي سبحان بر اساس لطف و عنايتي كه دارد وعده داد كه اگر كسي اهل كبيره نبود ما از معاصي صغيرهاش ميگذريم إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَيِّئاتکم و گرنه اگر كسي مبتلا به گناه كبيره بشود «مَعاذَ الله» كه خوب اين صلاة با آن كبيره جمع شد.
«وَ الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمينَ»
..................... ................... ادامه دارد ................... .......................
تنظيم : توسط استاد : سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
http://boniadhad.ir/lib/quran/javadi/29/content-90.html
http://nasimemarefat.parsiblog.com/
***نسیم معرفت***