مشخصات فردی و زندگینامه
نام:سید اصغر
نام خانوادگی:سعادت میر قدیم لاهیجانی
شهرت:سعادت
تخصص ها:فقه و اصول ، تفسیر ، فلسفه

زندگی نامه

به نام خدا   

شرح حال کوتاه :

اینجانب سیداصغرسعادت میرقدیم فرزندسیدیوسف دراول اردیبهشت سال 1345 درشهرستان لاهیجان متولدشدم در سال1362جذب مدرسه علمیه لاهیجان شدم وبخشی ازرسائل ومکاسب رادرآنجافراگرفتم ودرسال 1372 واردحوزه علمیه قم شدم وسال های متمادی دردروس خارج فقه واصول و نیز دروس اسفار وفصوص ابن عربی و شفای بوعلی سینا و منظومه مرحوم حاجی سبزواری و تفسیر.....از محضربزرگان بهره بردم و از سال 65-1364 تاکنون یعنی 401-400 درحدود بیش از  35  سال تدریس علوم حوزوی داشته و دارم که در حدود 30 سال آن مربوط به سطوح عالیه و خارج حوزوی است و در زمینه های فقه و اصول وکلام و فلسفه و تفسیر و... تلاش کرده ام و در حال حاضر علاوه بر تدریس سطوح عالیه به تدریس دروس خارج فقه و اصول نیز اشتغال دارم  -خداوند همه ما را در مسیر اسلام وقرآن واهلبیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) حفظ فرماید - اللهم صل عی محمد وآل محمد .

{و تا سال  401-400 بیش از 15 سال درس تفسیر قرآن کریم دارم و  درس تفسیر بنده با عضویت در مجمع عالی تفسیر در شهر مقدس قم  انجام میگیرد... . و در سال 1394  نیز عضو مجمع عمومی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شدم}


******************

بسم الله الرحمن الرحیم

شرح حال مفصّل یک طلبه روستایی

اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ اَهلِک اَعدائَهُم اَجمَعِین

گواهی می دهم که معبودی غیر از اَلّله تَبارَکَ وَتَعالی نیست واینکه  حضرت مُحَمَّد بن عبد الله صَلَّی

الّلهُ عَلَیهِ وَآلِهِ  رسول وفرستاده برحق از جانب اوست ونیز شهادت می دهم که حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب عَلَیهِ السَّلام ولیّ وحجت خداست وهریک از امامان معصومین علیهم السلام یکی پس از دیگری تا حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجَّلَ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشریف) جانشینان برحق پیامبرند.

با درود وسلام منفصل ومتصل برهمه انبیاء واوصیاء وشهداء وصدّیقین وجمیع بندگان صالح بالأخص برچهارده اختر تابناک آسمان عصمت وطهارت علیهم السلام ومخصوصا بر حضرت ولیعصرامام زمان (عج) وسالارشهیدان حضرت امام حسین ع و بویژه بر نور دیدگان  وپاره تن رسول ص  ،مظلومه شهیده حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراء (سلام الله علیها) دخت نبی مکرّم اسلام که قبر منوّر ومطهرش برمعصومین علیهم السلام وبعضی ازخواص ، هویدا و آشکار است وبر غیر آنها تا روز ظهور حضرت حجت عج  مخفی ومستور خواهد بود. لعنت خدا وفرشتگان وهمه موجودات برکسانی که  فعلا وقولا وقلما وبه هرنحو دیگر بر پیغمبر وآلش بویژه بر یادگار رسول ص واُمُّ الأئمّة النُجَباء حضرت فاطمه سلام الله علیها   ظلم وستم وجفا روا داشتند.

تولد

اینجانب سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی در روز اول اردیبهشت سال 1345 هجری شمسی در ایام فصل شکوفه وشکفتن و رویش گل ها وگیاهان  وایام گل وبلبل  وطراوت بهاری  در روستای سادات محله از توابع شهرستان لاهیجان  از شهرهای شرقی استان گیلان  در یک خانواده ریشه دار دینی ومذهبی پا به عرصه گیتی نهادم.  نام پدرم  سید یوسف ونام جدم سید ابراهیم (رحمة الله علیهما) ونام مادرم هاجر رمضانی می باشد  که در قید حیات است وخداوند اورا در پناهش حفظ فرماید. پدرم دارای 6 پسر و3 دختر بوده وبنده چهارمین نفر از فرزندان ذکور می باشم. یکی از برادرانم به نام شهید سید علی سعادت که یک سال از من بزرگتر بوده در تاریخ 19 / 11 /   1360  در سنّ تقریبا هفده سالگی در جبهه غرب کشور در منطقه نوسود -پاوه  از استان کرمانشاه به درجه پُرافتخار شهادت نایل گشت.  فاصله نوسود تا پاوه در حدود 45 کیلومتر است. روحش شاد وراهش ، پُر رهرو باد.

شهرلاهیجان

لاهیجان ، یکی از زیبا ترین شهرهای ایران، در شرق استان گیلان  واقع شده واز شمال به دریای خزر واز جنوب به کوه های دیلمان وقلّه درفک(درفک نام قله‌ای در استان گیلان و در رشته‌کوه البرز است) وشهرستان رودبار واز مشرق به شهرستان لنگرود واز مغرب به شهرستان های آستانه اشرفیه  وکوچ اصفهان ورشت متصل است.....

لاهیجان دارای لقب پایتخت گردشگری جهان اسلام است،[۲]  این شهر در ناحیه کوهپایه‌ای قرار دارد

تحصیلات غیر حوزوی

دوره تحصیلات ابتدایی تاکلاس چهارم را در دبستان سادات محله لاهیجان وپنجم ابتدایی را در قریه آهندان(که در مقابل و  روبروی سادات محله قرار دارد) گذراندم. مقارن با سال اول راهنمایی بنده ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران به رهبری  قائد اعظم حضرت امام خمینی ره  رخ داد ونظام فاسد وطاغوتی شاهنشاهی فروپاشید ونابود شد. به جهت بعضی از مشکلاتی که وجود داشت بالأجبار یک سال(سال تحصیلی 58-57) از ادامه تحصیل محروم شدم وبعد از آن به لطف خدا تا سال اول نظری رشته تجربی( سال 62-61) در دبیرستان سهروردی لاهیجان ادامه تحصیل دادم. موفقیت بنده در دوران راهنمایی  در مدرسه شهید مفتح لاهیجان  مرهون زحمات برادرعزیزم شهید سید علی سعادت بود. او با دوچرخه اش هر روز صبح  مرا از روستای سادات محله ،  به مدرسه راهنمایی شهید مفتح ( معروف به مدرسه پیش ساخته  که می گفتند آلمانی ها آن را ساخته بودند)در شهر می رساند.  فاصله منزل ما که در انتهای سادات محله بود تا مدرسه شهید مفتح درحدود چهار یا پنج کیلومتر بود و بعضی اوقات از منزل تا مدرسه شهید مفتح  پیاده تردد می کردم ودر فصل زمستان یخبندان گهگاهی حسابی زمین می خوردم وکتاب ها ودفترهایم که توی پلاستیک بود به اطراف پراکنده می شد.

فعالیت های دینی وفرهنگی در سنین نوجوانی وجوانی

در اوج طراوت نوجوانی وجوانی  هنگامی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم همه هفته در شب های جمعه در مسجد سادات محله دعای پرفیض کمیل برگزار می کردم ودرشب های چهار شنبه دعای توسل می خواندیم وعده ای از مردم بویژه جوانان وبعضی از خواهران شرکت می نمودند ونیز در سال دوم وسوم راهنمایی وهمچنین اول دبیرستان که بودم برای بعضی از جوانان محل در داخل مسجد ونیز در کنار مزاربرادرم شهید سید علی سعادت( که در اتاقی در جانب ورودی درب مسجد مدفون است وصندوق نذوراتی هم روی قبرش بود) کلاس قرآن برگزار می کردم ویکی از کسانی که در کلاس قرآن بنده می آمد  آقای فرهاد صفری بوده که بعدها به عنوان بسیجی عازم جبهات جنگ تحمیلی عراق علیه  ایران  شد وبه شهادت رسید.

جریان های سیاسی  اوائل انقلاب

در سال های نخست انقلاب اسلامی تقریبا در همه ایران،محافل بحث وتاخت وتاز جریان های فکری وسیاسی  ، خیلی داغ وپرسر وصدا بوده ودر منطقه گیلان بویژه در لاهیجان وسیاهکل ورشت  در عین حال که عموم مردم ، متدین وپیرو انقلاب وامام خمینی  ره  بودند اما متأسفانه گروه هایی از قبیل مجاهدین خلق(منافقین) ودیگر منحرفین فعالیت داشتند وروش های مختلفی را درسطح وسیع وگسترده برای انحراف مردم بالأخص جوانان بکار می گرفتند. در میدان ها وجاهای پر تردد به طور آشکارا  نشریات انحرافی خود را پخش می کردند. عناصر ضد انقلاب ومجاهدین خلق در محله پُردسَرِ لاهیجان چاپخانه برای نشریات گمراه کننده خود داشتند که توسط انقلابیون به آتش کسیده شد.  به لطف خدا وبا هوشیاری مردم وعناصر فعال بویژه با مجاهدت وفداکاری های سردار رشید گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی ، ریشه فتنه ها کنده شد ولانه ها وآشیانه های آشوب وانحراف ویران شد. در همین کشمکش ها ودرگیری های سیاسی در شهر لاهیجان افرادی مورد ضرب وجرح واقع شدند از جمله اینکه در پارک ملی لاهیجان برادرعزیزم شهید سید علی سعادت از سوی گروه های منافقین ومنحرفین مورد ضرب وجرح  شدید قرار گرفت به طوری که اگر نیروهای انقلابی ومردم  به کمک ودادش نمی رسیدند در آن زمان  به شهادت می رسید.

 بنده در آن زمان تا حدی آشنای به جریان های سیاسی بودم ودر سال های دوم وسوم راهنمایی ونیز اول دبیرستان در مدرسه از این قبیل بحث ها یعنی بحث های سیاسی و... با دیگران داشتیم وبا عنایات الهی جذب هیچکدام از دسته های منحرفین نشدم بلکه برای تقویت انقلاب ونظام جمهوری اسلامی  ومنویات حضرت امام خمینی ره ، نشریات وپوسترها وعکس هایی از امام از بعضی مراکز آن زمان (مثل سازمان تبلیغات اسلامی ونمایندگی دفتر حزب جمهوری اسلامی و...))دریافت می کردم وپخش می نمودم. ودر روزهای جمعه ،برخی از جوانان محل خود را به سوی نماز جمعه می بردم.   

یادم هست که در اوائل انقلاب یک روزی عده زیادی از مردم از لاهیجان تاسیاهکل راهپیمایی وتظاهرات کردند ودر طول مسیر راهپیمایی( لاهیجان_کوی زمانی_ بوجایه_ سادات محله_ ....سیاهکل)  روی در ودیوار آرم مخصوص مجاهدین می زدند ونیز یادم هست که اینها در اکثر منطقه ها ومیدان های شهر  چادرهایی زده بودند وبرای فریب مردم  اجناسی را به قیمت ارزان ویا رایگان در اختیار مردم قرار می دادند وبعضی از جوانان فریب خورده در همه میدان های شهر مستقر می شدند وبا در دست داشتن نشریه های مجاهدین خلق ومانند آن سعی در گمراه کردن جوانان داشتند که اگر هوشیاری وبیداری عناصر فعال بویژه شهید حاج ابو الحسن کریمی( که توسط منافقین با زمینه سازی بعضی ها به شهادت رسید) نبود شاید منطقه گیلان  ، کردستان دیگری می شد. شهید کریمی  به همراهی نیروهای انقلابی وکمک های مردمی همه گروه های منافقین ومنحرفین رادر استان گیلان بویژه در رشت ولاهیجان وسیاهکل  قلع وقمع کرد وقابل توجه اینکه تنها در شهر لاهیجان  تعداد قابل توجهی از منافقین از زن ومرد وپسر ودختر در اوائل انقلاب اعدام شدند وبرگزاری هرگونه مجالس برای آنها از سوی خانواده هاشان ممنوع بود وجلوگیری می شد. منافقین در آن زمان غائله های زیادی در شهرهای گیلان به ویژه در رشت ولاهیجان و...ایجاد کردند وافراد زیادی را در استان گیلان به شهادت رساندند که در تاریخ سیاسی گیلان ثبت شده است.

امر به معروف ونهی از منکر

بنده قبل از اینکه طلبه شوم وزمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم با منکرات ومفاسد برخورد می کردم. به اندازه ای که آشنا به اسلام ودستورات آن بودم دوستان ورفقا وآشنایان را راهنمایی می کردم واگر کسی خلافی مرتکب می شد تذکر می دادم. از باب نمونه اگر کسی در ماه رمضان علناً روزه خواری می کرد شدیداً تذکر می دادم واین در حالی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم ولی چون در یک خانواده مذهبی ودینی رشد کرده بودم از سنین قبل از بلوغ به نماز وروزه و... می پرداختم ودعاهای مفاتیح الجنان را زیاد می خواندم واکنون نیز مفاتیح الجنان قدیمی  که مرحوم پدرم از روی آن دعا می خواند در اختیار بنده است . یکی از خاطراتی که در باب امر به معروف ونهی از منکر در خاطرم مانده وجالب است اینکه روبروی منزل ما در سادات محله لاهیجان  زمینن وسیعی بود که افراد از محل های مختلف ودور ونزدیک  حتی از شهر می آمدند ودر آنجا فوتبال و والیبال   بازی می کردند وحتی  مسابقات فوتبال بین محلات (با جام فوتبال) برگزار می شد. کسانی که در آنجا والیبال بازی می کردند  بازی شان همراه با شرط بندی بود واین کار در آن زمان از نظر بنده  که یک نوجوان بودم  قمار محسوب می شد لذا بعد از اینکه چند بار به آنها تذکر دادم وتوجه نکردند، تور بازی آنها را با چاقو پاره پاره کردم!!!

علاقه وافر به امور قرآنی ودینی

بنده علاقه فراوانی به معارف وامور قرآنی ودینی داشتم وحتی قبل از بلوغ وتکلیف ، به نماز ودعا وسایر برنامه های دینی می پرداختم. در زمانی که سوم راهنمایی ویا اول دبیرستان بودم(یعنی قبل از طلبگی) کتاب سِرُّالبیان فی علم القران از سرهنگ حسن بیگلری را  که یک دوره تجوید استدلالی واز منابع تجویدی است بارها خواندم ودرآموزش وتعلیم قرآن از آن استفاده می نمودم. محیط خانوادگی ما در آن زمان طوری بود که خیلی زود قرآن را خودبخود فرا گرفتم. در یک روز تابستانی که در حیات منزل عمویم  به همراه افراد دیگرمشغول پاک کردن پیله های ابریشم بودیم (که به اصطلاح محلی به آن کچ چِینی می گویند) خبردارشدم که در مدرسه ابتدایی آهندان که روبروی محل مااست یک آقایی از طالقان آمده ( ملّای قرآنی) وقرآن درس می دهد ومن در همان روز پاک کردن پیله را رهاکردم ورفتم در آن کلاس شرکت کردم وجایزه گرفتم وبرگشتم.

یادی از مرحوم پدرم

مرحوم پدرم سید یوسف سعادت  ( مُتَوفّای  26 / 3/  1373 که خود وپدرش جزو نیکان وخوش نامان واز سادات بسیار محترم در منطقه ومحل های اطراف بودند)  قرآن را طبق عادت همیشگیش  با صدای بلند  به شیوه سنّتیِ دلنشین وحزین تلاوت وقرائت می کرد. خوب یادم هست که سوره های یس والرحمن وجمعه را بیشتر قرائت می نمود ودر همه شب های جمعه با صدای بلند سوره جمعه را تلاوت می کرد واین کار سبب شد که بنده واعضاء خانواده جذب قرآن شویم وبه لطف خدا زود قرآن را فراگرفتم وهرجا که اشکال داشتم از پدرم سؤال می کردم. از آن زمانی که قرآن را خوب یاد گرفتم تاکنون که مشغول نگارش می باشم بیش از  صدوپنجاه بار قرآن را ختم کرده ام. مرحوم پدرم اهل تهجّد ونماز شب ودعا ونیایش های نیمه شبی بود.  

مسؤلیت کتابخانه سادات محله

زمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم مسؤلیت کتابخانه کوچک سادات محله که در گوشه ای از مسجد قرار داشت وقبلا به عهده دیگران بود ، به اینجانب واگذار شد وچندین سال عهده دار این امر بودم وطول این مدت توفیق خوبی برایم فراهم شده بود تا کتاب های زیاد وگوناگونی را مطالعه نمایم. البته در آن زمان به کتابخانه در روستاها و محلات خیلی اهمیت داده می شد وافراد خوبی بودند که این کتابخانه ها را اداره می کردند ودر خلال این کار ، فیلم های سازنده ای از مراکز مربوطه می گرفتند ومردم را  جهت تماشا در مسجد جمع می کردند واثرات خوبی داشت وچندین بار بنده شاهد این فیلم های خوب وسازنده در مسجد محل ما یعنی سادات محله بودم ومردم هم استقبال می کردند. درآن زمان به کتاب وکتاب خوانی اهمیت داده می شد وبخش زیادی از جوانان واقعا اهل مطالعه بودند. متأسفانه این مسئله اکنون به افول گراییده شده است. کتاب ، هویت فرهنگی یک کشور وملت وجامعه است. کتاب های مفید وسودمند وارزشمند نشانه و سبب سلامت فکری ودینی واعتقادی واخلاقی مردم است. کتاب خوب بهترین همنشین وهم صحبت است.... درآن زمان که مسؤلیت کتابخانه را داشتم  یکی از کتاب های مفید وجالب  که چندین بار آن را مطالعه کردم ، کتاب شعله فساد بود. با اطلاعاتی که از طریق مطالعه این کتاب پیدا کرده بودم ، خیلی از افرادی را که در معرض آلودگی هایی بودند راهنمایی کردم ونجات پیداکردند.

استفاده از رادیو

در اوائل انقلاب زمانی که دوم یا سوم راهنمایی بودم (ایام نوجوانی) یک رادیو کوچک از لاهیجان خریدم وهمیشه همراهم بود و ازاین طریق تمام اخبار وسخنرانی هایی که پخش می شد استفاده می کردم ومی توانم بگویم که از مطلع ترین افراد محل و...  در سن نوجوانی بودم. هرحادثه ای که آن زمان در کشور رخ می داد از طریق این رادیوی کوچک مطلع می شدم واین در حالی بود که بسیاری از خانواده ها ازجمله خانواده ما  تلوزیون ویا رادیو نداشتند. در آن زمان ساعت 1 عصر سخنرانی های بسیار عالی وعالمانه از رادیو پخش می شد وبنده همه آنها را گوش دادم وبهره بردم. یادم هست که سخنرانی های آقای فخر الدین حجازی خیلی با حرارت بود. از سخنرانی شخصیت هایی مانند شهید استاد مطهری وشهید رجایی وشهید بهشتی وآیت الله طالقانی و وشهیددکتر علی شرعتی .... استفاده می کردم.

فعالیت در پایگاه  امام زاده آسید محمدیمنی در لاهیجان

در حدود سال 62-61  ویا کمی قبل از آن ،بیش از یک سال در پایگاه مقاومت بسیج درامام زاده  آسید محمد یمنی لاهیجان مشغول کارهای فرهنگی وتعلیم قرآن واحکام و...بودم ودر آن زمان مسؤلیت پایگاه به عهده جناب آقای حسین پور بود(که اکنون احتمالا کارمند بانک می باشد) وایشان معاونی به نام آقای شاهپوری داشت که کمی هیکلی بود. این دو غالبا همه جا باهم بودند . آقای حسین پور با موتورهوندایی که در اختیار داشت بیشتر اوقات با آقای شاهپوری برای امورات پایگاه ومانند آن به این طرف وآن طرف می رفتند وچند نفر از بچه های آهندانی نیز در این پایگاه بودند . یکی از آنها به نام ....ذوقی یا علی نیا  بوده که بعد ها در جبهه به شهادت رسید. دریک قسمت از پایگاه آسید محمد ، خواهران بسیجی مشغول فعالیت بودند.  در این پایگاه با اسلحه هایی مانند کُلت و کلاش و ژ 3 آشنا شدم وطریقه باز وبسته کردن آنها را یاد گرفته بودم .

چند مدتی که در آنجا بودم  گروهی از برادران به صورت اردویی از شهر ساری مازندران به شهر لاهیجان وپایگاه آسید محمد  آمده بودند وچند شبانه روزی در پایگاه استقرار داشتند. بنده در جمع این عزیزان می رفتم وبرای آنها صحبت های دینی می کردم  وحتی یک شب به اتفاق بعضی از آنها ونیز تعدادی از بچه های پایگاه به طور دسته جمعی( هریک به صورت فرادی وجداگانه) نماز شب برپاکردیم ویکی از آنها در قنوت نماز شب (نماز وتر) هر دودست خود را  کاملاً نزدیک صورت خود گرفته بود وبه هنگام خواندن 300 بار اَلعَفو ، یکباره به زمین افتاد وما مراسم نماز را زود تمام کردیم وگفتیم چه شده؟!! گفت  سرم گیج رفت وافتادم . سرگیجی و افتادنش به خاطر آن بود که دستهایش را خیلی نزدیک صورت گرفته بود.  به هر صورت به خیر گذشته بود. قابل تذکر ویادآوری است که در نماز شب (در یک رکعت آخر که به آن نماز وتر گویند)  به هنگام گفتن 300 مرتبه اَلعَفو  و 70 مرتبه ذکر استغفرالله واتوب الیه  و... دست چپ را برابر صورت با فاصله مناسبی می گیریم وبا دست راست که برابر ران پا پایین انداخته شده  ذکرها را با انگشتان دست ویا تسبیح می شماریم.

اهمیت وارزش خواب متعادل

در پایگاه مقاومت آسید محمد لاهیجان یک شب  پسر عمه ام نگهبان شب بود ومن هم در آن شب  در کیوسک نگهبانی همراهش بودم تا خسته نشود. از سر شب تا صبح بیدار ماندیم وقتی که صبح شد هردوی ما  از بی خوابی که کشیده بودیم دیگر قدرت باز کردن چشم را نداشتیم ولحظه به لحظه چشمانمان به خواب می رفت. آن موقع بود که من اهمیت وارزش خواب را فهمیده بودم که خوابیدن به اندازه لازم ومتعادل یک نعمت الهی است وبیش از حد هم خوابیدن، سبب نقمت وحسرت است.در باره خواب از جهات مختلف ، روایاتی وارد شده است. در روایتی آمده است که خواب بر شش قسم است قال رسول الله صل الله علیه و اله :

«النوم علی سبعه أوجه : نوم الغفلة فهو الذی فی مجلس الذکر و نوم الشقاوة فهو الذی وقت الصبح ، و نوم العقوبة فهو النوم الذی وقت الصلاة، و نوم اللعنة و هو الذی بعد صلوة الفجر ، و نوم الراحةفهو النوم الذی عند استواء النهار ، و نوم الرخصة فهو نوم بعد العِشاء و نوم الحسرة فهو النوم لیلة الجُمُعَة»

رسول خدا صل الله علیه و اله:

خواب هفت نوع است:

1. خواب غفلت :خوابی است که در مجلس پند رخ می دهد.

2. خواب شقاوت :خوابی است که هنگام صبح رخ می دهد.

3. خواب عقوبت :خوابی است که هنگام نماز باشد.

4. خواب لعنت :خوابی است که بعد از نماز صبح باشد.

5. خواب راحت :خوابی (قیلوله) است که هنگام ظهر باشد.

6. خواب رخصت :خوابی است که بعد از شام باشد.

7. خواب حسرت :خوابی است که در شب جمعه باشد.

 زبدة الأحادیث ج2 ص158 و   اَلمواعظ العددیه ، ص246

قال رسول الله صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله :

إذا قالَ الْعَبدُ عِندَ مَنامِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ یَقولُ اللّه‏ُ: مَلائِکَتى! اُکتُبُوا بِالْحَسَناتِ نَفسَهُ إلَى الصَّباحِ؛

هر گاه بنده‏ اى هنگام خوابش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم بگوید، خداوند به فرشتگان میگوید: به تعداد نفس‏هایش تا صبح برایش حسنه بنویسید.

جامع الأخبار، ص 42

قال الصادق علیه السلام

اَلنَّومُ راحَةٌ لِلْجَسَدِ وَ النُّطْقُ راحَةٌ لِلرُّوحِ وَ السُّکوتُ راحَةٌ لِلْعَقْلِ؛

خواب مایه آسایش جسم، سخن مایه آسایش جان و سکوت مایه آسایش عقل است.

من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 402، ح5865

همانطورکه گفته شد گاهی خواب یک نعمت است وگاهی هم سبب حسرت ونقمت وبدبختی است.    شاعر می گوید:

 تنبلی آرد به چشمان تو خواب    می شود آینده ات یکسر خراب.

مسافرتی به شهر ساری

به خاطر آشنایی ورفاقتی که با دوستان مازندرانی در پایگاه مقاومت آسید محمد یمنی لاهیجان  درسال 62-61  پیدا کرده بودم با چند نفر از آنها از جمله با آقای فرامرز عفتی که اهل ساری بود خیلی صمیمی شدیم. در آن ایام که تابستان بوده ، بنده  ایشان را به  منزل ما در سادات محله(منزل پدری) بردم وبعد ازپذیرایی جهت تفریح وقدم زدن داخل محل رفتیم وچون هوا گرم وتابستانی بود وارد مغازه عمویم مرحوم سید اسماعیل سعادت شدیم ونوشابه ای  نوش جان کردیم وبعد از چند روزی از استقرار دوستان مازندرانی در پایگاه مقاومت آسید محمد هنگامی که قصد مراجعت وبازگشت به شهرشان را داشتند  جناب آقای فرامرز عفتی با اصرار زیاد از من خواست که به همراهشان به ساری بروم لذا توفیقی شد تا باهم به شهر ساری برویم وتقریبا یک هفته در منزلشان(منزل پدریشان) بودم وپذیرایی خوب نمودند وخیلی خوش گذشت ویادم هست که چند بار صبحانه با نان ومربای انجیر وچای صرف کردیم که بسیار جالب وخوشمزه وگوارا بود. در حیاط منزلشان درخت انجیر ی بود که انجیرهای زیادی داشت. پدر آقای فرامرز عفتی یک موتور گازی داشت وگهگاهی سوار آن می شدیم وداخل شهر ساری گشت وگدار می کردیم ویک بار هم برای کوتاه کردن موی سرم به اتفاق آقای فرامرز عفتی با موتور گازی به سلمانی(آرایشگری) در ساری رفتیم. در آن چند روزی که ساری بودم به اتفاق آقای فرامرز عفتی ودوستانش به مسجدی که نزدیکی های منزلشان بود رفتیم وباهم نماز برپا کردیم وبا یکی از دوستانش به نام آقای سبز علی راعی ورندی آشنا شدیم .  آقای سبزعلی راعی ورندی داشت خونه می ساخت  واز  خونه اش دیدن کردیم .به آقای سبز علی راعی ورندی که در سن ازدواج بود گفتم که شما ازدواج کردید؟ گفت  نه  گفتم پس چرا اکنون(یعنی قبل از ازدواج) منزل درست می کنید؟ گفت قبل از ازدواج باید همه چیز را آماده کنم بعد  ازدواج نمایم. البته در باره ازدواج بحث وحرف وحدیث زیاد است وهر جایی سنت ها وآداب ورسومی دارد که گاهی درستتند وگاهی نادرستند. از خدا می خواهیم که ازدواج را که سنت حسنه پیغمبراسلام ص است برجوانان ما آسان وگوارا فرماید. پیغمبر اکرم ص فرمود: النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منّی.  در حدیث دیگر فرمود : اکثر اهل الجهنم العُزّاب  یعنی اکثر اهل جهنم از عزب ها ومجرّد ها هستند چون مجردها در معرض انواع خطرها وانحرافات ومفاسد وشعله های فساد می باشند. تا کسی ازدواج نکند مدام در خامی وبی تجربگی وناپختگی وهوی وهوس وخیالات و...است اما هنگامی که با علاقه وشناخت  وفراهم کردن مقدمات اولیه  متعارف وتوکل برخدا اقدام به ازدواج نماید  زندگیش بابرکت وبارور می گردد. زندگیش پر ازبرکات وخیرات می شود. برکت صمیمیت وصفا وعشق زوجین و زن وشوهر و برکت کانون گرم خانواده وبرکت فرزندان وبچه ها وبرکت پختگی و وقار و برکت دینداری وایمان و...  در روایت است که پیغمبر اکرم ص فرمود: کسی که ازدواج کند نصف دینش را بدست آورده است ودر نصف دیگر باید مراقبت وتلاش نماید. بخش زیادی از مشکلات ازدواج به خانواده ها و توقعات  بیش از حد ورسم ورسومات غلط ومانند آن برمی گردد.امید است که خانواده ها  در رابطه با ازدواج براساس دین خدا وقرآن وفرامین پیغمبر ص واهل بیت علیهم السلام عمل نمایند نه برطبق خواسته های غیر معقول وتوقعات نابجا ومعیارهای غیر دینی وشرعی.

 بعداز اینکه از ساری به لاهیجان برگشتم  سال های متمادی ارتباط نامه ای  دوسویه  بین ما  برقرار بود. هنوز هم نامه های آقای فرامرز عفتی نزد من موجود است وخاطرات خوب وشیرینی را تداعی می کند. هنگامی که بنده در سال 1362 ازدواج کردم ومدتی پس از آن وحتی وقتی که یک فرزند هم داشتم باز تبادل نامه ای  داشتیم واز حالات یکدیگر با خبربودیم  اما الان بیش از بیست سال است که خبری از هم نداریم!!!

سفر اردویی به مناطق جنگی جنوب

پنج ، شش ماهی بعد از شهادت برادر عزیزم شهید سید علی سعادت از طرف بسیج مستضعفین لاهیجان به همراه عده ای از خانواده های شهداء(غیر از خواهران) در سنین تا 15 سال ویا کمی بیشتر به صورت اردویی به مناطق جنگی جنوب کشور رفتیم ودر مسیر رفتن به مناطق جنگی در بعضی از شهرها که از پیش هماهنگی شده بود توقف  می کردیم ، از جمله اینکه یک شبانه روز در پادگان چالوس ماندیم که برای اولین بار نظم وانضباط ومقررات نظامی را در آنجا دیدم که برای من خیلی جالب بود وبعد از آن چند روزی در تهران در یک منطقه مربوط به سپاه که در اطراف کوه بوده( احتمالاً در منطقه شیمیرانات) توقف داشتیم که خیلی جالب بود وخوش گذشته بود ودر آنجا برنامه کلاس قران وتربیتی برای ما گذاشته بودند . چندروزی که درآنجا بودیم متأسفانه کف پای راست بنده  براثر میخچه وشبیه آن دچار درد شدید و ورم شد واز این جهت خاطرم آزرده شده بود. دنیا هم خاصیتش همین است که گهی خوشی می دهد وگاهی تلخی ورنج ،  گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. به قول شیخ اجل سعدی شیرازی که فرمود:

 دراین عالم کسی بی غم نباشد    اگر باشد بنی آدم نباشد.

*روزگاراست اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد

                       چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

وبعد از آن یک روز هم در شهر خرم آباد ماندیم. خرم آباد شهر خوش آب وهوایی است ودر جایی که استقرار داشتیم آب نهری که خیلی پاکیزه وزلال بوده جاری بود ودرآنجا برای اولین بار در آن زمان  پدافند چندلول ضدهوایی رو دیدم. ونهایتاً به مناطق جنگی جنوب کشور (اهواز و هویزه و...) رفتیم  واز نزدیک بعضی از شهرهای ویران شده جنوب (یعنی خوزستان) را مشاهده کردیم ، بویژه شهر هویزه که کاملاً ویران شده بود وبجز یک ساختمان ، هیچ بنایی برپا نبود و وجود نداشت وهمه چیز آن از سوی نیروهای متجاوز رژیم بعث عراق (صدام تکریتی افلقی) با خاک یکسان شده بود.

حفظ قرآن ودعای کمیل قبل از طلبگی

بنده قبل از اینکه طلبه بشوم ، کل دعای کمیل را حفظ بودم  وبخشی از سوره های قرآن را نیز از حفظ بودم. بعداز اینکه طلبه شدم در حفظ وختم قرآن خیلی تلاش کردم تا اینکه حافظ بیش از  90درصد قرآن شده بودم  بطوری که در یک سفرتبلیغی که همراه مبلِّغین اعزامی با اتوبوس به ایلام می رفتیم ودرداخل اتوبوس با آقای نصراصفهانی که حافظ کل قرآن است در یک ردیف بودیم  حدود چند ساعت(تانزدیکی های ایلام) آیات را از حفظ می خواندیم وار یکدیگرسؤال می کردیم.

ورود به مدرسه علمیه لاهیجان

زمانی که در پایگاه مقاومت آسید محمد بودم بعد از گذشت یک سال واندی به جهت علاقه فراوانی که به علوم دینی وقرآنی داشتم در تاریخ 20 / 1 / 1362 جذب مدرسه علمیه (حوزه علمیه) لاهیجان شدم ومدیریت مدرسه هم با حضرت حجت الأاسلام حاج آقای قنبر مشفق بود.

شوق زیاد  به مطالعه

یکی از چیزهایی که در دوره نوجوانی وجوانی خیلی در بنده ظهور وبروز کرده بود  مسئله شوق واشتیاق زیاد به مطالعه کتب اسلامی بود ودرزمانی که به  اصطلاح مسؤول کتابخانه محل خود بودم با مطالعه کتب مختلفه ، رشد وآگاهی خوبی به مسائل گوناگون دینی واسلامی و... پیداکرده بودم وبا آگاهی  خوبی وارد حوزه وجمع طلبگی شدم. عطش مطالعه با ورود به عالَم طلبگی روز به روز بیشتر شد ودر اوائل طلبگی تقریبا همه کتاب های شهید محراب آیت الله  عبد الحسین دستغیب را با شورو شوق فراوان وبا توجه وعشق خواندم خصوصا کتاب ایمان ایشان را چندین دور با توجه و دقت مطالعه کردم ودر دور اول مطالعه این کتاب اشک هایم تا آخرین صفحات جاری بود  و اوراق کتاب ایمان براثر اشک های ریخته شده باد کرده بود وبه جرئت می توان گفت که آثارنورانی شهید دستغیب برای همه طبقات جامعه بویژه جوانان ، بسیار مفید وسازنده وتأثیرگذار است وشایسته ولازم است که طلاب علوم دینی نیز خصوصا در اوائل طلبگی پیوسته از کتب سودمند وسازنده این عالِم ربانی بهره گیرند ونفوس ودل های خودرا با مطالعه ومرور اینگونه آثار ، نورانی و صفا بخشند.

رو آوردن به آثار شهید استاد مرتضی مطهری ره

هنگامی که حاشیه ملّا عبد الله( حاشیه برتهذیب المنطق ملّا سعد تفتازانی) را نزد استاد فراگرفتم وبا قواعد منطقی ومفاهیم کلی آشنا شدم به آثار استاد شهید مطهری ره بیشتر رو آوردم ، اگر چه قبل از آن( زمانی که سوم راهنمایی واول دبیرستان بودم یعنی قبل از طلبگی)  بعضی از کتاب های ایشان را خوانده بودم ولی خواندن وفراگیری یک کتاب منطقی مثل حاشیه ملّا عبدالله ، هضم ودرک مطالب آثار وکتاب های  استاد مطهری را (که بیشتر رنگ فلسفی وتحقیقی واستدلالی در سطح بالا دارد) ، برای من آسان تر کرد واز مطالعه کتب شهید مطهری بسیار لذت می بردم واکثر آثاراین مرد بزرگ را در دوران تحصیلات طلبگی  با عشق وعلاقه زیاد خواندم وهر سخنرانی که از ایشان در رادیو که معمولاً ساعت یک عصر پخش می شد با دقت گوش می کردم البته سخنرانی هایی که رادیو در آن ساعت پخش می کرد بسیار عالی وجالب بود وبنده مقید بودم که آنها را گوش کنم وبهره ببرم. بنده معتقدم که مطالعه آثارشهید مطهری برای کسانی که تاحدی قدرت هضم وفهم دارند بویژه برای دانشجویان وفرهیختگان واساتید وطلاب، موجب استحکام پایه های فکری وعقیدتی می گردد وانسان را از تزلزل فکری وانحراف عقیدتی حفظ می نماید. مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در باره ارزش واهمیت آثار استاد شهید مطهری چنین فرمودند : ....آثار شهید مطهری مبنای فکری نظام جمهوری اسلامی ایران است

شخصیت شهید استاد مطهری از منظر حضرت امام خمینی ره

به تناسب ذکر ویادی که از علامه شهید مطهری شد مناسب دیدم که نظر ودیدگاه امام خمینی ره  درباره شخصیت این متفکرعظیم الشأن اسلامی  بیان شود. حضرت امام خمینی ره بعد از شهادت جانگداز شهید آیت الله مطهری  در مناسبت های مختلف  طی چند پیام تسلیت و سخنرانی، عظمت ومقام ومنزلت استاد شهید مطهری وآثارش را گوشزد فرمودند که  آن پیام ها وسخنرانی ها ذیلا ذکر می شود .اولین پیام تسلیت به مناسبت شهادت جانسوز شهید مطهری بدین شرح صادر شد :

پیام امام خمینی ( ره ) به مناسبت شهادت استاد مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم

انالله و انا الیه راجعون

اینجانب به اسلام و اولیای عظیم الشأن و به ملت اسلام و خصوصا ملت مبارز ایران، ضایعه ی اسف انگیز شهید بزرگوار ، متفکر ، فیلسوف و فقیه عالی مقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری قدس سره را تسلیت و تبریک عرض می کنم؛ تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده ی خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه ای سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه ی اسلام و قرآن کریم ، کم نظیر بود. من فرزند بسیارعزیزی را از دست داده ام و در سوگ اونشستم . وی از شخصیتهایی بود که حاصل عمرم محسوب می شد. در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودانه ، ثُلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست.  تبریک از داشتن این شخصیتهای فداکار که در زندگی و پس از آن با جلوه خود نورافشانی کرده و می کنند. من در تربیت چنین فرزندانی که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشند و به ظلمتها نور می افشانند، به اسلام بزرگ، مربی انسانها و به ملت اسلامی تبریک می گویم. من اگر چه فرزندعزیزی که پاره ی تنم بود از دست دادم ، لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد.

«مطهری» که در طهارت روح ، قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی ، علمی و فلسفی اش نمی رود.

ترورها نمی توانند شخصیت اسلامی مردان اسلام را ترور کنند. آنان بدانند که به خواست خدای توانا ، ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد ، استبداد و استعمار مصمم تر می شوند. ملت ما راه خود را یافته و در قطع ریشه های گندیده ی رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پای نمی نشینند. اسلام عزیز با فداکاری و فدایی دادن عزیزان رشد نمود. برنامه  اسلام از عصر وحی تاکنون بر شهادت توأم با شهامت بوده است. قِتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامه های اسلام است. (وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ...سوره نساء آیه 75)

اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیرانسانی می خواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در راه اسلام را بترسانند، بد گمان کرده اند. از هر موی شهیدی از ما و از هر قطره ی خونی که به زمین می ریزد انسانهای مصمم و مبارزی به وجود می آید.

شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور کنید، والا ترور فرد هر چه بزرگ باشد برای اعاده چپاولگری سودی ندارد. ملیت که با اعتقاد به خدای بزرگ و برای احیای اسلام به پا خاسته با این تلاشهای مذبوحانه عقبگرد نمی کند. ما برای فداکاری حاضر و برای شهادت در راه خدا مهیا هستیم.

اینجانب روز پنجشنبه 13 اردیبهشت 58 را برای بزرگداشت شخصیتی فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملت ،عزای عمومی اعلام می کنم و خودم در مدرسه فیضیه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ می نشینم. از خداوند متعال برای آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و برای اسلام عزیز، عظمت و عزت مسئلت می نمایم . سلام بر شهدای راه حق و آزادی.

روح الله الموسوی الخمینی 12/2/58

سخنرانی حضرت امام در مدرسه ی فیضیه به مناسبت شهادت استاد شهید مطهری

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از فرقهای مکتب اسلام، مکتب توحید با مکتبهای انحرافی، مکتبهای الحادی این است که رجال این مکتب ، شهادت را برای خودشان فوز عظیم می دانند(یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِیما) از شهادت استقبال می کنند، چون قائل هستند به اینکه ما بعد این عالم طبیعت عالمهای بالاتر، نورانی تر از این عالم است. مؤمن در این عالم در زندان است و بعد از شهادت از زندان بیرون می رود. این یکی از فرقهایی است که بین مکتب توحید با سایر مکتبهاست. جوانهای ما شهادت را طالب اند؛ علمای متعهد ما برای شهادت پیشقدم می شوند. آنهایی که به خدا و به روز جزا اعتقاد ندارد، آنها باید از موت بترسند؛ آنها از شهادت باید بترسند. ما و شاگردان مکتب توحید از شهادت نمی هراسیم، نمی ترسیم. بیایند امتحان کنند چنانکه امتحان کردند. و یکی از نکته هایی که مافوق حدیث تحقق پیدا کرده این است که «یؤید هذا الدینُ برجُل فاجر» با مردهای فاجر، اراده  خدا  این دین ما تایید می شود. به واسطه  محمد رضا، این مرد فاجر، خواهی نخواهی این دین تایید شد. برای اینکه هر چه ظلم بیشتر باشد و هر چه ستمکاری بیشتر باشد، دین عدل بیشتر تاییدمی شود. ظالم با احکام، با اعمال ظالمانه  خودش دین عدل را تایید می کند و لایزال این طور بوده است.

فرعون با فرعونیت و طغیانش دین موسی را تایید می کند و ابوسفیان با طغیان، دین رسول اکرم ( ص ) را تایید می کند و محمد رضا با طغیان و عصیان و جور و ستم، دین اسلام را تایید می کند، همان طوری که از قشر متفکرین روحانی، دین ما تایید می شود. خدای تبارک و تعالی می فرماید که از قشرهای فاسد هم، از رجل فاجر هم، دین اسلام و دین خدا تایید می شود، و آن به همین معناست که گفتم. نه تایید می کند، تایید می شود (لایزال یؤید هذا الدین برجل فاجر).

این رجل فاجری که خون عزیز ما را به زمین ریخت، دین خدا را تایید کرد، یعنی خدا دین خودش را به او تایید کرد. با ریختن خون عزیز ما انقلاب ما تایید شد. این انقلاب باید زنده بماند؛ این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این خونریزیهاست. بریزید خونها را، زندگی ما دوام پیدا می کند؛ بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود. ما از مرگ نمی ترسیم و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید.

دلیل عجز شماست که در سیاهی شب متفکران ما را می کشید؛ برای اینکه «منطق» ندارید. اگر منطق داشتید که صحبت می کردید؛ لکن منطق ندارید. منطق شما ترور است؛ منطق اسلام ترور را باطل می داند؛ او منطق دارد. لکن با ترور شخصیتهای بزرگ ما، شخصهای بزرگ ما، اسلام ما تایید می شود. نهضت ما زنده شد؛ در تمام اقشار ایران باز زندگی از سر گرفت؛ اگر سستی و ضعفی پیدا کرده بود زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ و اگر این مرد بزرگ در بستر خودش مرده بود، این تایید نمی شد، این موج بر نمی خاست. الان موجی در همه ی دنیا، همه دنیایی که به اسلام علاقه دارند، بلند شد؛ سایر کشورها هم. برادران من! از موت نرسید:

آنکه مردن پیش چشمش تَهلُکَه است           نهی لاتُلقُوا بگیرد او به دست

مردن تَهلُکه نیست، مردن حیات است. آن عالم«حیات» است، این عالم مرده است. از مردن نترسید و نمی ترسید. آنها باید بترسند که مردن را از بین رفتن می دانند، هلاک و فنا می دانند. چرا مسلمین از موت بترسند؟! چرا علما از موت بترسند؟! این مکتب باقی است . مکتب اسلام باقی است، این نهضت باقی است، تا این ریشه های گندیده هم زیر خاک برود، تا این ریشه های گندیده هم قطع بشود، تا این توطئه های ضعیف هم خنثی بشود.

خداوند شما را تایید کند. خداوند برادرهای ما را، خواهرهای ما را تایید کند که همه برای اسلام مفید هستید و همه نهضت را به پیش بردید. الان هم همه با هم به پیش.

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

پیام امام خمینی به مناسبت اولین سالگرد شهادت استاد شهید مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم

گرچه انقلاب اسلامی ایران به رغم بدخواهان و ماجراجویان به خواست و توفیق خداوند متعال به پیروزی رسید و نهادهای اسلامی انقلابی یکی پس از دیگری در ظرف تقریباً یک سال با آرامش و موفقیت انجام گرفت، لکن به ملت ما و به حوزه های اسلامی و علمی خسارتهای جبران ناپذیر به دست منافقین ضد انقلاب واقع شد، همچون ترور خائنانه ی مرحوم دانشمند و اسلام شناس عظیم الشأن حجةالاسلام آقای حاج شیخ مرتضی شهید مطهری رحمة الله علیه.

اینجانب نمی توانم در این حال (اشاره به ایام ناراحتی قلبی امام )، احساسات و عواطف خود را نسبت به این شخصیت عزیز ابراز کنم. آنچه باید عرض کنم درباره او، آن است که وی خدمتهای ارزشمندی به اسلام و علم نمود وموجب تاسف بسیار است که دست خیانتکار ،این درخت ثمربخش را از حوزه های علمی و اسلامی گرفت و همگان را از ثمرات ارجمند آن محروم نمود.

مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه ای محکم برای حوزه های دینی و علمی ، خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود. خدایش رحمت کند و در جوار خدمتگزاران بزرگ اسلام جایگزین فرماید.

اکنون شنیده می شود که مخالفین اسلام و گروه های ضد انقلاب در صدد هستند که با تبلیغات اسلام شکن خود دست جوانان عزیز دانشگاهی ما را از استفاده از کتب این استاد فقید کوتاه کنند. من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه می کنم که کتابهای این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود. از خداوند متعال توفیق همگان را خواهنم .

والسلام علی عبادالله الصالحین

روح الله الموسوی الخمینی

30/1/1359

پیام امام خمینی به مناسبت دومین سالگرد شهادت استاد

شهید مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم

سالروز شهادت شهیدی مطهری است که درعمر کوتاه خود اثرات جاویدی به یادگار گذاشت که پرتوی از وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مکتب بود. او با قلمی روان و فکری توانا در تحلیل مسائل اسلامی و توضیح حقایق فلسفی با زبان مردم و بی قلق و اضطراب به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت. آثار قلم و زبان او بی استثناء آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیدت نشأت می گرفت، برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست.

امید آن بود که از این درخت پرثمر، میوه های علم و ایمان بیش از آنچه بجا مانده، چیده شود و دانشمندانی پُربها تسلیم جامعه گردد. مع الاسف دست جنایتکاران مهلت نداد و جوانان عزیز ما را از ثمره طیبه این درخت برومند محروم نمود، و خدای را شکر که آنچه از این استاد شهید باقی است با محتوای غنی خود مربی و معلم است.

مرحوم شهید استا مطهری به ابدیت پیوست؛ خدایش با رحمت خود با موالیانش محضور فرماید.

روح الله الموسوی الخمینی

9/2/1360

بیانات امام خمینی به مناسبت سومین سالگرد شهادت استاد

شهید مطهری

... و چون روز منطبق است با سالروز وفات مرحوم مطهری رحمه الله، من باید یک کلمه هم از او به شما عرض کنم . مرحوم آقای مطهری یک فرد بود، جنبه های مختلف در او جمع شده بود، و خدمتی که به نسل جوان و دیگران کرده است، کمتر کسی کرده است. آثاری که از او هست، بی استثناء همه ی آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثناء آثارش خوب است. ایشان بی استثناء آثارش خوب است، انسان ساز است، برای کشور خدمت کرده، در آن حال خفقان خدمتهای بزرگ کرده است این مرد عالیقدر. خداوند به حق رسول اکرم او را به رسول اکرم ( ص ) محشور بفرماید.

تقلید در مسائل شرعی

هنگامی که طلبه شدم شانزده سال ازعمر بنده گذشته بود وپا به سن هفده سالگی گذاشته بودم واز نظر تقلید تا قبل از رحلت حضرت امام خمینی ره مقلِّد ایشان بودم وبعد از وفاتش بنابر فتوای حضرت آیت الله فاضل لنکرانی ، باقی برتقلید حضرت امام ره ماندم  وبعد از رحلت آیت الله فاضل  از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای تقلید می نمایم.

ازدواج وتشکیل خانواده

در اوائل طلبگی زمانی که مشغول خواندن کتابی به نام جامع المقدمات (که در بردارنده چند کتاب صرفی ونحوی است )  بودم  و احتمالاً ملاّمحسن ویا صمدیه می خواندم که به لطف الهی  زمینه ازدواج فراهم شد ودر تاریخ 2/  12/  1362 تشکیل خانواده دادم ومحل پدر عیالم (مرحوم محمد علی اکبری معروف به محمد علی نجّار) ،  روستای گورندان از توابع شهر لاهیجان می باشد.

نقل وانتقال های بعد از ازدواج

 بنده بعد از ازدواج  چند ماهی در منزل پدری بودم وبعد از آن در شهر لاهیجان منزل مرحوم چرختاب در محله  مسجد اکبریّه  یک سال مستأجر بودم وبعد از آن دوباره به منزل پدری منتقل شدیم وتقریبا دوسال در آنجا بودیم وباز دوباره در شهر منزل مرحوم نویدی در محله شعربافان  در حدود دوسال مستأجر بودیم.( در سال های 68-67)  .   در سال 1368 که حضرت امام خمینی ره رحلت کردند ما در  منزل  مرحوم آقای نویدی بودیم وبچه اول ما که دختر بود حدود پنج ساله  بود. فرزند اول ما در تاریخ 26  دی  سال 63  هنگامی که در سادات محله لاهیجان در منزل پدری سکونت داشتیم متولدشد . در تابستان سال 1368 به گورندان  منزل پدر عیالم منتقل شدیم. پدر خانم بنده مرحوم آقای محمد علی اکبری  قطعه زمینی که در مجاورت خانه اش بود برای ساخت منزل به اینجانب دادند وبا تلاش ها وزحمات مخلصانه او وبزرگواری بعضی از افراد یک خانه ای در آنجا ساخته شد وبه لطف خدا ما وارد آن خانه شدیم ودر حدود 3سال در آنجا بودیم  وبعد از آن به توفیقات الهی به شهرمقدس قم منتقل شدیم.  در چند سالی که در روستای گورندان( محل پدرخانم) بودیم  بچه دوم ما نیز که دختر بود در تاریخ 30 شهریور 69 متولد شد.

فعالیت های تبلیغی وقرآنی در روستای گورندان

 روستای گورندان از توابع لاهیجان ،  محل پدر عیال(پدرخانم) بنده می باشد.مردم گورندان وروستاهای اطراف آن مردمانی مؤمن ومتدین وانقلابی  و از عاشقان و ارادتمندان به اهل بیت علیهم السلام و از محبان ومریدان و دوستداران سادات وامام زادگان  وعلماء  وروحانیت معزز می باشند. چندین سال(از سال 1368  تا سال 1372)در مناسبت های تبلیغی مانند ماه محرم ودهه صفر وایام فاطمیه س  ونیز در ایام موالید وشهادات چهارده معصوم علیهم السلام و مجالس ترحیم  در مسجد اکبریه گورندان  و روستاهای اطراف آن منبر رفتم و در طول این مدت پیوسته مورد لطف ومحبت واحترام مردم بودم  وازاین بابت نیز از مردم خوب گورندان وروستاهای اطراف از قبیل کوشال وسیاهگوراب و... تشکر می کنم.  چند سالی که در گورندان بودم برای برادران وخواهران در سنین مختلف  در مسجد اکبریه گورندان ، کلاس های  آموزش قرآن (قرائت وتجوید و...) برقرارکردم واستقبال خوبی هم داشتند و حتی عده ای نیز از روستای کوشال که هم جوار گورندان است ، با عشق وعلاقه دراین کلاس ها شرکت می کردند. یاد وخاطره آن ایام برای بنده بسیار جالب وشیرین وبه یادماندنی می باشد.

تحصیلات حوزوی در حوزه علمیه لاهیجان واصفهان

مدتی که در مدرسه علمیه لاهیجان مشغول به تحصیلات علوم دینی بودم در عرض حدود چهار سال کتاب های جامع المقدمات وسیوطی وحاشیه ملّاعبدالله( که حاشیه برمتن تهذیب المنطق ملّا سعد تفتازانی است)  ومغنی ومعالم وبخش زیادی از مختصر تفتازانی در علم معانی وبیان وبدیع  وکتاب حادیعشر در علم کلام ونیز شرح تجرید با ترجمه علامه شعرانی  را در این مدرسه فراگرفتم ودر سال 1366 به اتفاق همسر ودختر خردسالم که تقریبا 3 ساله بود  عازم شهر اصفهان شدیم. یک سال واندی در مدرسه علمیه ذوالفقار که داخل بازار قدیمی اصفهان واقع است  ومدیریت آن به عهده آیت الله حسن امامی بود مشغول به تحصیل شدم وعده ای از طلاب لاهیجانی(از جمله آقای رضا نوروزی کوشالی ) و رودسری (از جمله آقای علیرضا گرمابدشتی )هم در آن زمان در مدرسه علمیه ذوالفقار به تحصیل مشغول  بودند. روزهای آغازین ورود ما به اصفهان جهت تحصیل مصادف بود با رحلت مرحوم مدرّس افغانی که از اساتید برجسته قم بود وخبردرگذشت او را در آن ایام در اصفهان شنیدیم.   در بازار بزرگ قدیمی ومسقّف اصفهان ،چندین مدرسه بود از جمله مدرسه ذو الفقار، مدرسه صدر ، مدرسه ملاعبد الله، مدرسه نیم آوُر  ویک مدرسه ای هم به نام الغدیر بود که خارج از بازار قرار داشت   وطلبه ها جهت درس از طریق کوچه ای که به بازار وصل می شد  وجنب مدرسه ذوالفقار بود  به آن مدرسه تردد داشتند. مدرسه الغدیر وبعضی از مدارس دیگر تحت اشراف  مدرسه ذوالفقاربود. بنده درمدرسه علمیه ذوالفقار که مدیریت منظم وبرنامه های گسترده ای داشته مشغول به تحصیل ودرس وبحث بودم. این مدرسه درآن زمان در حدود هزار طلبه داشت که از اصفهان ومناطق مختلف کشور برای تحصیل آمده بودندوبعداز قم ومشهد بالاترین مدرسه از نظر تعداد طلاب بوده است. وقوانین ومقررات بسیارخوب ودقیقی داشت وهر کلاس درسی برای خود حضور وغیاب داشت واگر غیبتِ غیر موجه زیاد می شد اخطار وتذکر می دادند وحتی شهریه را قطع می کردند. بنده در مدتی که در این مدرسه مشغول به تحصیل بودم  کتاب های مختصر النافع علامه حلّی که یک دوره فقه مختصر وفشرده است ومعالم ومغنی باب رابع وبخشی از مختصر تفتازانی (در علم معانی و بیان وبدیع ) را فراگرفتم اگرچه بعضی از این کتب را تا حد قابل توجهی در مدرسه علمیه لاهیجان آموخته بودم. منزل اجاره ای ما در محله سبزه میدان  نزدیکی های مزار مرحوم علامه مجلسی بود(به اصطلاح  پشت مرحوم مجلسی). در سبزه میدان  مسجد جامع بزرگ قدیمی با پایه ها وستون های عریض وطویل قرار داشت(نام این مسجد احتمالا مسجد رکن الدوله باشد) وآنطور که یادم هست  در حیاط مسجد ویا حوالی آن یک پناهگاه محکم زیر زمینی درست کرده بودند تامردم در مواقع حملات هوایی ویا موشکی رژیم سفّاک وخون آشام عراق(صدام تکریتی افلقی) به آنجا پناه ببرند. انصافاً در ایام جنگ تحمیلی عراق برعلیه ایران در زمان صدام تکریتی ، مردم اصفهان فداکارهای زیادی نمودند وشهدای بسیاری را تقدیم اسلام کردند.در زمان جنگ تحمیلی  موشک های زیادی به شهر اصفهان  خصوصا خیابان مسجد سیّد اصابت کرد.  در مجموع اصفهانی ها مردمانی متدین وباهوش وفعّال وتلاشگرند. یکی از توفیقاتی که بارها در اصفهان نصیب شد این بود که به اتفاق خانواده به زیارت مرقد مطهر مرحوم مجلسی می رفتیم وگاهگاهی نیز به تنهایی به زیارت می رفتم . یکی از مرسومات خانم های آنجا این بود که هرهفته سفره نذری در کنار مرقد مرحوم مجلسی می انداختند ونان وخرما وسبزی وحلوا ومانندآن پخش می کردند واز این طریق به حوائج وخواسته های خود می رسیدند.

یادی از مرحوم آیت الله حاج سید حسن امامی ره

 مرحوم آیت الله  سید حسن امامی  اصفهانی  مسؤل مدرسه علمیه ذوالفقاربود که در بین مردم اصفهان از محبوبیت بسیار بالایی برخوردار بود  وخدمات علمی وفرهنگی  وکارهای خیر فراوانی در طول حیات خود انجام داد و مردم اصفهان به خاندان امامی ارادت وعلاقه خاصی دارند. ایشان یکی از رُفقا ودوستان صمیمی مقام معظم رهبری بودند ودر رحلت او حضرت آیت الله خامنه ای پیام تسلیت دادند. ایشان برخورد واخلاق بسیار پرجاذبه ای داشتند. در طول یک سال واندی که در مدرسه ذوالفقار طلبه بودم جز تواضع و خوش رفتاری و وقار و وزانت وخوبی از ایشان ندیدم. در اخلاق ورفتار وبرخورد با مردم وطلاب وروحانیت واحسان ونیکی ورسیدگی به محرومین وایتام ودفاع از تشیع وحریم اهل بیت علیهم السلام  نمونه بود.  در راه رفتن بسیار وزین وباوقار ومتانت راه می رفتند ولحن سخنش بسیارجذاب ودلنشین بود.  آن زمان در مدرسه الغدیر که زیر نظر مدرسه ذوالفقار بود ، منظومه ملّا هادی سبزواری را تدریس می کرد.با همه موقعیت وجایگاه اجتماعی وعلمی که داشت در سلام کردن به دیگران پیشگام بود وبارها دیدم که به هنگام ورود به مدرسه ذوالفقار به افرادی که در مسیر بودند اعم از طلبه وغیر طلبه سلام می کردند . یک روز در وقت صبح  تقریبا ساعت 9 صبح دیدم که از در ورودی مدرسه ذوالفقار وارد مدرسه می شوند وعده ای همراهش بودند ، بنده جلو رفتم که زودتر سلام کنم دیدم که حضرت ایشان پیشدستی کردند وبه اینجانب سلام کردند. چنین چیزی را ندیده بودم وبرای من بسیارجالب بود که یک شخصیتی که همه اصفهانی ها  به او ارادت دارند وانسان مشهور وبزرگی بوده  با اینکه بنده را نمی شناخت ، سبقت در سلام می گیرد وبه من سلام می کند. سلام کردن وسلام دادن از سنت های بسیار با ارزش اسلامی ودینی است وروایات زیادی در این باب وارد شده است.در باره پیغمبراکرم ص آمده است که کسی نمی توانست در سلام کردن برآن بزرگوار پیشی بگیرد. متأسفانه بعضی ها خیال می کنند که اگر جلوتر به دیگری سلام کنند ، مقام ومرتبه شان پایین می آید در حالی که چنین نیست بلکه برعکس است وسلام کردن به دیگران نشانه شخصیت و ادب وفرهنگ شخص است وتکبر کردن وسلام نکردن به دیگران ، نشانه نقص شخصیتی وبی فرهنگی است. جایی که خداوند متعال به بندگانش در دنیا وآخرت سلام می دهد  آیا سزاوار است که بندگان او از سلام کردن به دیگران کوتاهی ودریغ نمایند؟!!

احادیثی در باب سلام  وسلام کردن:

حدیث (1)

پیامبر صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله :

إنَّ أَولَى النّاسِ بِاللّه  وَ بِرَسولِهِ مَن بَدا بِالسَّلامِ؛

 نزدیکترین مردم به خدا و رسول او کسى است که آغازگر سلام باشد.

مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج8 ، ص 357 ، ح9657 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج73 ، ص12 ، ح50

حدیث (2)

امام على علیه السلام :

اَلسَّلامُ سَبعونَ حَسَنَةً تِسعَةٌ وَ سِتّونَ لِلمُبتَدى وَ واحِدَةٌ لِلرّادِّ؛

سلام هفتاد ثواب دارد که شصت و نه تاى آن براى سلام کننده است و یکى براى جواب دهنده.

بحارالانوار(ط-بیروت) ج73 ، ص11 ، ح46

حدیث (3) پیامبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله :

یُسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَى الْمَاشِی وَ الْمَاشِی عَلَى الْقَاعِدِ وَ إِذَا لَقِیَتْ جَمَاعَةٌ جَمَاعَةً سَلَّمَ الْأَقَلُّ عَلَى الْأَکْثَرِ وَ إِذَا لَقِیَ وَاحِدٌ جَمَاعَةً سَلَّمَ الْوَاحِدُ عَلَى الْجَمَاعَةِ.

سلام میکند سواره بر پیاده و رهگذر بر نشسته و هنگام ملاقات جماعتی با جماعت دیگر سلام کند (گروه) کم بر (گروه) زیاد و هنگام ملاقات (شخص) واحدی با جماعت سلام کند (شخص) واحد بر جماعت

 کافی(ط-الاسلامیة) ج‏2، ص647 ، ح3

حدیث (4)

امام صادق علیه السلام :

اَلسَّلامُ قَبلَ الکَلامِ؛

نخست سلام، سپس کلام.

تحف العقول ص246

حدیث (5)

پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله :

اَلبادى بِالسَّلامِ بَرى ءٌ مِنَ الکِبرِ؛

سلام کننده، از تکبر به دور است.

نهج الفصاحه ص375 ، ح1102

حدیث (6)

پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله :

خَمسٌ لا أَدَعُهُنَّ حَتَّى المَماتِ ... و َالتَّسلیمُ عَلَى الصِّبیانِ لِتَکونَ سُنَّةً مِن بَعدى؛

پنج چیز است که تا زنده ام رهایشان نمى کنم... و سلام کردن به کودکان تا بعد از من سنّت شود.

خصال ص 271 ، ح12

حدیث (7)

پیامبر صلى ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله :

أفشِ السَّلامَ یَکثُر خَیرُ بَیتِکَ؛

سلام را رواج ده تا خیر و برکت خانه ات زیاد شود.

خصال ص 181 ، ح246

حدیث (8)

امام باقر علیه السلام :

إنَّ اللّه  یُحِبُّ إطعامَ الطَّعامِ و َإفشاءَ السَّلامِ؛

خداوند غذا دادن و به همه سلام کردن را دوست دارد.

محاسن ج2 ، ص388 ، ح7

حدیث (9)

پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله :

إنَّ مِن موجِباتِ المَغفِرَةِ بَذلُ السَّلامِ وَ حُسنُ الکَلامِ؛


یکى از موجبات مغفرت، سلام کردن و سخن نیکو گفتن است.

نهج الفصاحه ص342 ، ح928

حدیث (10)

امام باقر علیه السلام:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ‏ الْآیَةَ قَالَ هُوَ تَسْلِیمُ الرَّجُلِ عَلَى أَهْلِ الْبَیْتِ حِینَ یَدْخُلُ ثُمَّ یَرُدُّونَ عَلَیْهِ فَهُوَ سَلَامُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُم‏

درباره سخن پروردگار از امام باقر علیه السلام  پرسیدم  آیه «هرگاه وارد خانه هایی شدید به خودتان سلام کنید» فرمود: منظور سلام کردن مرد به اهل خانه است در هنگام وارد شدن به آن و جواب دادن اهل خانه به او. پس، این سلام شماست به خود شما.

وسایل الشیعه ج12 ، ص81 ،ح15696 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج73 ، ص5 ،ح16

حدیث (11) پیامبر صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله :

اِذا دَخَلَ اَحَدُکُم بَیتَهُ فَلیُسَلِّم، فَاِنَّهُ یُنزِلُهُ البَرَکَةَ وَ تُؤنِسُهُ المَلائِکَةُ؛

 هرگاه یکى از شما به خانه خود وارد مى شود، سلام کند، چرا که سلام برکت مى آورد و فرشتگان با سلام دهنده انس مى گیرند.

علل الشرایع ج 2، ص 583، ح 23

حدیث (12)

امام صادق علیه السلام :

صِلُوا أرحامَکُم و بِرّوا بِإخوانِکُم وَ لَو بِحُسنِ السَّلامِ وَ رَدِّ الجَوابِ؛

صله رحم نمایید و به برادران (دینى) خود نیکى کنید، هر چند با سلام کردن خوب و یا جواب سلام خوب باشد.

کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 157، ح 31

حدیث (13)

پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله :

و َالّذى نَفسى بِیَدِهِ لا تَدخُلُوا الجَنَّةَ حَتّى تُؤمِنوا وَ لا تُؤمِنوا حَتّى تَحابّوا أ و لا أدُلُّـکُم عَلى شَئىٍ اِذا فَعَلتُموهُ تَحابَبتُم؟ اَفشُوا السَّلامَ بَینَـکُم؛

به خدایى که جانم در اختیار اوست، وارد بهشت نمى شوید مگر مؤمن شوید و مؤمن نمى شوید، مگر این که یکدیگر را دوست بدارید. آیا مى خواهید شما را به چیزى راهنمایى کنم که با انجام آن، یکدیگر را دوست بدارید؟ سلام کردن بین یکدیگر را رواج دهید.

مشکاة الانوار ص 123

حدیث (14) امام على علیه‏ السلام :

عَوِّدْ لِسانَکَ لینَ الْکَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، یَکْثُرْ مُحِبّوکَ وَ یَقِلَّ مُبْغِضوکَ؛

زبان خود را به نرمگویى و سلام کردن عادت ده، تا دوستانت زیاد و دشمنانت کم شوند.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص435 ،ح9946

حدیث (15) دیلمى :

کانَ النَّبىُّ صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏ آله ... یُسَلِّمُ عَلى مَنِ اسْتَقْبَلَهُ مِنْ کَبیرٍ وَ صَغیرٍ وَ غَنىٍّ وَ فَقیرٍ و لا یُحَقِّرُ ما دُعِىَ اِلَیهِ و لو اِلى خَشفِ التَّمْرِة وَ کانَ خَفیفَ المَئونَةِ کَریمَ الطَّبیعَةِ، جَمیلَ المُعاشَرَةِ، طَلِقَ الوَجهِ، بَشّاشا من غَیرِ ضِحکٍ، مَحْزونا مِن غَیرِ عَبوسٍ، مُتَواضِعا مِنْ غَیْرِ مَذَلَّةٍ، جَوادا مِن غَیْرِ سَرَفٍ، رَقیقَ القَلبِ، رَحیما بِکُلِّ مُسْلِمٍ... ؛

رسول اکرم صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله به هر کس برخورد مى ‏نمودند، از بزرگ و کوچک، ثروتمند و فقیر، سلام مى‏ کردند و اگر به جایى حتى براى خوردن خرمایى خشک دعوت مى‏ شدند، آن را کوچک نمى‏ شمردند. زندگیشان کم هزینه بود، بزرگ طبع، خوش معاشرت و گشاده رو بودند، بى آن‏که بخندند، همیشه متبسم بودند، بى‏ آن‏که اخمو باشند، محزون بودند، بى‏ آن‏که از خود ذلّتى نشان دهند، متواضع بودند، مى ‏بخشیدند ولى اسراف نمى ‏نمودند، دل نازک و نسبت به تمام مسلمانان مهربان بودند.

ارشاد القلوب(دیلمی) ج 1، ص 115

تذکر: احادیث ذکر شده در باب سلام کردن  از سایت شهید آوینی اخذ شده است.

دیدنی های اصفهان

اصفهان از شهرهای بزرگی است که آثار باستانی وجاهای دیدنی وزیارتی زیادی دارد که بخشی از آنها عبارتند از :

میدان نقش جهان  -  عمارت عالی قاپو  -  مسجد امام خمینی  - مسجد شیخ لطف الله – بازار قیصریه – سی وسه پل  - پُل خواجو – کاخ چهل ستون  - زاینده رود که شهر اصفهان در کنار آن قرار دارد – مناره گردان – مرقد ومزار شریف مرحوم علامه مجلسی ره -  قبر سید رشتی – امامزاده محسن – شاهزاده محمد  - امامزاده اسماعیل – مسجد رکن الدین – بازار فرش – میدان امام –

در مدتی که در اصفهان بودیم براثر اشتغالات درسی به غیر از چند مورد نتوانستیم  به اماکن وجاهای دیدنی ویا زیارتی برویم .

دوران طلبگی وجنگ تحمیلی

دوران طلبگی ما از زمانی که در لاهیجان ویا اصفهان تحصیل می کردیم  مصادف با جنگ تحمیلی رژیم پلید وسفّاک عراق(صدام تکریتی افلقی) برضد ایران بود. این جنگ در 31 شهریور 1359 به ایران وجمهوری اسلامی وملت شریف وانقلابی ایران اسلامی  تحمیل شد واستکبار جهانی و در رأس آنها حکومت فتنه گر و جنایت کارآمریکا در شعله ور نمودن آن نقش اساسی داشت . کشورهای اروپایی از جمله فرانسه وآلمان وانگلیس وبعضی دیگر از کشورها ازجمله حکومت کمونیستی شوروی سابق وبسیاری از حاکمان ودولت های مرتجع عربی که جیره خواران ووابستگان به غرب وشرق بودند کمک های تسلیحاتی ومادی ومعنوی وسیاسی زیادی به رژیم خون آشام عراق نمودند وخیانت گران ومنافقین داخلی(همانند بنی صدر ملعون ومسعود رجوی و...) نیز در همسویی ای که با استکبارجهانی داشتند ،درایام جنگ  فتنه ها وآشوب های زیادی در داخل کشور ایجاد کردند که با تدبیر حضرت امام خمینی وملت بصیر ایران  همه آنها سرکوب و خوار وذلیل  وفراری شدند. این جنگ نابرابر وناجوانمردانه حدود هشت سال  به طول انجامید . در هشت سال دفاع مقدس اقشار مردم  اعم از زن ومرد وپیر وجوان ودانشجو وطلبه وارتشی های قهرمان و برادران عزیز سپاهی وبسیجی وعموم ملت ایران  ونهاد های مختلف فداکاری وجانفشانی وایثار کردند  وبا رهبری های پیامبرگونه امام خمینی ره ویاران باوفایش (همچون آیت الله خامنه ای و...)جلو تجاوز متجاوزین را گرفتند وبا تقدیم صدها هزار شهید وجانباز وجاوید الأثر و آزاده   افتخار بزرگ وجاویدانی آفریدند ومجد وعظمت وعزت واستقلال ایران اسلامی وجمهوری اسلامی ایران را به جهانیان و مستکبرین عالم ثابت کردند.

مدرسه علمیه لاهیجان نیز چند شهید تقدیم اسلام وقرآن نمود که عبارتند از : 1- شهید ... رستمی اهل کارسنگ اسلام آباد دیلمان سیاهکل 2- شهید پور باقری اهل کیاشهر 3- شهید حسین میرزا زاده اهل لاهیجان 4- شهید میرزایی اهل لاهیجان 

بازگشت به لاهیجان

بعد از یک سال واندی اقامت در اصفهان دوباره به شهر لاهیجان برگشتم (در حدود سال تحصیلی 68-67) ومشغول تحصیل شدم واصول مظفر وشرح لمعه وبخشی از رسائل(قطع وظن) ومکاسب محرمه وبخشی از بیع کتاب مکاسب را طی چندسال فراگرفتم ومجموعا 9 سال در مدرسه علمیه لاهیجان بودم ودر این مدت با نظارت مدیریت محترم  حضرت حجت الأسلام حاج آقای قنبرمشفق وعنایت وتوجه وتشویق امام جمعه وقت لاهیجان حضرت آیت الله زین العابدین قربانی که نظارت کلی بر امورات مدرسه علمیه داشت ،به تدریس مشغول بودم  و ایشان(آیت الله قربانی) شهریه ویژه استادی به من می دادند وصرف ونحو ومنطق (حاشیه ملّا عبدالله و منطق مظفر) وقسمتی از فقه واصول وبه اصطلاح تا پایه ششم حوزوی را برای برخی ازطلاب مدرسه تدریس کردم وگواهی تدریس که توسط مدیر وقت(حجت الأسلام قنبرمشفق) به بنده داده شده هم اکنون نیز در دست وموجود است  ونیز در مسجدی به نام مسجد امام جمعه در لاهیجان ( که در نزدیکی دفتر امام جمعه سابق لاهیجان  آیت الله قربانی قرار داشت )برای خواهران طلبه که از شهر های مختلف گیلان از جمله رودسر ولنگرود و... می آمدند ، درس می گفتم. در آن زمان بنده وجناب آقای رضا نوروزی کوشالی برای خواهران طلبه با نظارت وهماهنگی مدیریت مدرسه علمیه لاهیجان درس می گفتیم.

  استفاده از امکانات مختلف جهت پیشرفت تحصیلی

یکی از کارهای بنده  در ایام تحصیل در حوزه علمیه لاهیجان آن بود که جهت ترقی ورشد در تحصیلات حوزوی با توجه به کمبود اساتید در شهرستان ها ،  از شروح مختلف ونوارهای درسی در سطوح مختلف استفاده می کردم که باتوجه به شرایط آن زمان در رشد تحصیلی بنده مؤثر بود.

معمّم شدن واشتغال به منبر

در تاریخ 5/ 3 /  1369 زمانی که رسائل ومکاسب می خواندم در منزل پدری نزد والدم مرحوم سید یوسف سعادت  ملبّس به لباس مقدس روحانیت شدم  واز ایشان خواستم که در حال ملبس شدن برایم دعای خیر کنند و دعا هم کردند .خدا رحمتش بفرماید.وبعد از آن کم وبیش منبرمی رفتم ودر طول سه سالی که در روستای پدر خانم بنده  (قریه گورندان) اسکان داشتم در مناسبت های مختلف مثل مجالس ترحیم وروضه های خانگی ودهه محرم وصفر وایام فاطمیه س وایام میلاد وشهادت ائمه علیهم السلام   برای منبر وسخنرانی دعوت می شدم. در مسجد اکبریه گورندان وآپیرخوبان (پایین محله گورندان) ومسجد کوشال وحسینیه مرحوم آیت الله کوشالی(پدر خانم آیت الله زین الابدین قربانی) وبقعه سیده زهرا واقع در پایین محله کوشال ومسجد سیاهگوراب ومسجد سادات محله( محل پدری)و.... منبر می رفتم.

هجرت وانتقال به قم

 قبل از اینکه با خانواده وبچه ها به قم منتقل شویم در تاریخ  3/ 9 /  1371 در حوزه علمیه قم پرونده تحصیلی تشکیل دادم وبعضی از امتحانات را دادم وآنگاه در تاریخ   11 /  6 /  1372 با خانواده وکمی از وسائل زندگی به شهر مقدس قم آمدیم ودر منزل یکی از رفقا ودوستان به نام حجت الأسلام آقای حمید عبد سرمدی  واقع در چهار مردان محله سیدان  که  قبلاً هماهنگ شده بود مستقر شدیم.  در حدود یک سال واندی در منزلشان  مستأجر بودیم .جناب آقای سرمدی مشوِِّق بنده در آمدن به قم بودند.  زمانی که آقای سرمدی در سال 1370 به مدت یک سال برای تدریس به مدرسه علمیه لاهیجان آمده بودند به بنده پیشنهاد دادند که برای ادامه تحصیل به قم بیایم ونسبت به اینجانب لطف ومحبت فرمودند.



** مسجدامام زین العابدین «ع» درمنطقه چهارراه سجادیه قم+دکتر رفیعی+خاطرات


.... سال های دور ، زمانی که در «چهارمردان قم -خیابان انقلاب» در منطقه چهارراه سجادیه «ع» (مسیر گلزار شهدای قم) ساکن بودیم در مسجد امام زین العابدین (عَلَیهِِ السَّلامُ)  ایشون (دکتر رفیعی) رو از نزدیک می دیدیم و اساسا نخستین پایگاه موفقیت ایشان از جهت منبر و بعد ورود در صدا و سیمای قم و سپس در سطح کشوری ، از همین مسجد بوده و خود ایشون هم واقف به این قضیه هستند و نه تنها ایشان بلکه شخصیت های بزرگواری که خیلی هاشون در صدا و سیما حضور پیدا می کنند مثل حجت الاسلام استاد حسین  گنجی و حجت الاسلام سید محمد صادق میرشفعی  و حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد  و  حجت الاسلام شیخ علی نظری منفرد و حجت الاسلام سید حسین  حسینی طباطبایی قمی  و «حجت الاسلام حسن عرفان استاد رشته معانی و بدیع و ... » و ...  پایگاه شون همین مسجد یعنی مسجد امام زین العابدین (عَلَیهِِ السَّلامُ)  بوده و واقعا این مسجد یک مسجد محبوب و  دوست داشتنی و پر خیر و برکت و فعال در عرصه های فرهنگی و انقلابی بوده و هست . .. این مسجد از نظر فعالیت های انقلابی هم قابل تحسین است و «جبهه پیروان خط امام و رهبری و مجمع هماهنگی پیروان امام و رهبری استان قم» نیز در این مسجد فعالیت های ارزنده ای داشته و  دارند و از شخصیت های بارز سیاسی و مسؤلان در سطح کشوری در این مسجد دعوت می کنند ....  سخنوران بسیار خوبی از جمله افراد و شخصیت های نامبرده شده در این مسجد به حَسَب مناسبت های مختلف مذهبی و انقلابی ، سخنرانی داشته و دارند ...   چهارراه سجادیه در «چهارمردان» قم برای بنده بسیار خاطره انگیز بوده و هست و این منطقه (چهارراه سجادیه قم) معطر به یاد و نام مرحوم آیت الله سید رضا بهاءالدینی است  زیرا که بیت و حسینیه این عالم ربانی در این منطقه قرار داشته و دارد (یعنی در منطقه چهارراه سجادیه - تکیه زینبیه- نزدیک مسجد سفید آب) ....  و بنده بارها و بارها  دیوار حسینیه و بیت شریف شون رو می بوسیدم و تبرک می کردم ... و ضمنا باید عرض کنم که شاگردان و مریدان خوب و شایسته آیت الله بهاء الدینی در مسجد امام زین العابدین (عَلَیهِِ السَّلامُ)  از جهت ایراد سخن و منبر ، نور افشانی داشته و دارند و دکتر رفیعی یکی از آن بزرگواران می باشد ... چند باری هم در باره برخی امور با آقای دکتر رفیعی تماس تلفنی داشتم ...  خداوند همه مبلِّغین و مُروِّجینِ تعالیم قرآن و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) را در هر جا که هستند در کَنَف حمایتِ خود حفظ فرماید ... خاطرات خوب و شیرینی از منطقه چهاراه سادیه قم و مسجد امام زین العابدین (عَلَیهِِ السَّلامُ) دارم ... یاد آن ایام یخیر ...(  از سال هفتاد و هفت تا سال هشتاد و شش در حدود نُه سال در منطقه چهار راه سجادیه - تکیه زینبیه ، ساکن بودیم )


خاطره ای از آیت الله بهجت

 زمانی که در مدرسه علمیه لاهیجان درس می خوندم علاقه زیادی برای تحصیل در قم داشتم ولی موانعی مرا ازرفتن به قم باز می داشت. در آن زمان ها چندین مسافرت به قم داشتم وبارها توفیق زیارت کریمه اهل بیت سلام الله علیها نصیب شده بود وحتی دریکی از سفرهایم به قم در مسجد فاطمیه س حضرت آیت الله بهجت را زیارت کردم وافرادی دورش جمع شده بودند وحضرت آقا برای آنها استخاره می کرد و خوب وبد را با اشاره دست می فهماندند. در همان روز بعد از نمازظهر وعصر مردم وجوانان تا دم درب منزل آیت الله بهجت با آقا همراه بودند وقتی که آقا به درب منزل نزدیک شدند پشت به درب ورو به مردم ایستادند ومردم به طور صف بسته یکی یکی می آمدند ودست آقا را می بوسیدند ومی رفتند وبنده که در میان صف بودم وآن زمان هم معمّم نبودم  وقتی نوبت عرض ادب من رسید هنگامی که خواستم دست آقا را ببوسم اجازه نداد وتبسم ملیح وملاطفت فرمودند. این در حالی بود که افراددیگر نوبت به نوبت خیلی سریع  عرض ادب ودستبوسی می کردند ومی رفتند وآقا اجازه می دادند  وبعدا متوجه شدم که چون بنده سید بودم ایشان اجازه ندادند که دستش را ببوسم وباوجود اینکه هیچ علامت ظاهری که دال برسیادت بکند همراهم نبود ولی ایشان چنین عمل کردند واین برایم خیلی جالب بود. البته قبلا از زبان آیت الله قربانی در نمازجمعه لاهیجان ذکرخیر آیت الله بهجت را شنیده بودم و گفته بودند که آیت الله بهجت ره در حال خواب هم مسائل پیچیده را جواب می دهد!!

فعالیت در مؤسسه حزب الله قم

در حین اشتغال به تحصیل در قم جذب مؤسسه حزب الله در قم شدم ویک سال در آنجا مشغول به کارهای فرهنگی شدم وبعضی از رفقا از جمله جناب حجت الأسلام آقای محمد رضا نائب لاهیجانی در آنجا بودند. کار بنده اصلاح وبررسی مقالات محققین در بخش فرهنگی بود  وبنده مسؤل فرهنگی در این مؤسسه بودم ( این مؤسسه بخش های اقتصادی وسیاسی وتربیتی و...داشت که یکی از آنها  بخش فرهنگی بود)وتوفیقی رفیق شد تا اینکه مقالات فراوانی را مطالعه وبررسی نمایم وبخشی از مقالات اصلاح شده از طرف  این مؤسسه به صدا وسیمای تهران داده می شد. در همان زمان (سال 73-72) از طرف مؤسسه حزب الله قم به همراه عده ای از  جمله مسؤل مؤسسه جناب حجت الأسلام خرازی به صدا وسیمای تهران رفتیم واز بخش های مختلف آن دیدن کردیم  ومسؤلییت صدا وسیما در آن زمان به عهده آقای محمد هاشمی بود. در ساختمان شیشه ای صدا وسیما  از ما پذیرایی خوبی کرده بودند.

فعالیت فرهنگی در مسجد حضرت امیر المؤمنین ع

بعد از یک سال واندی از استقرار ما در منزل آقای سرمدی در بیستم آبان سال 1373 به منطقه آزادگان قم منتقل شدیم ودر منزل آقای علی قمی که قصّاب بوده مستأجر شدیم ودر حدود دوسال واندی که در آن منطقه اقامت داشتیم به مسجد حضرت امیر المؤمنین ع برای نمازرفت وآمد  می کردم  وبیش از دوسال در این مسجد با لطف وتشویق حضرت حجت الأسلام استاد حاج آقای شیخ محمد هادی یوسفی غروی اصفهانی نجف آبادی مشغول به حدیث خوانی برای مردم شدم وجریان کار به این صورت بود که هفته ای دوبار ویا سه بار بعد از نماز مغرب وعشا که به امامت حاج آقا شیخ محمد هادی یوسفی برگزار می شد با حضور  برادران وخواهران نمازگزار حدیثی که از قبل انتخاب شده بود به همراه توضیح وتطبیق با بعضی از مسائل اخلاقی واجتماعی و... و آمیخته با اشعار ونکات لازم وجالب در عرض 8 الی 10 دقیقه ودر بعضی از مناسبت ها حداکثر تا یک ربع خوانده می شد ودر طول این مدت همیشه جناب استاد حاج آقای یوسفی که مسلط برمنابع حدیثی وتاریخی بود در مجلس حضور داشت واز این برنامه اظهار خرسندی می کرد ومحصول این برنامه حدیث خوانی  دودفتر حدیثی شد که توسط بعضی از خواهران حاضر در جلسه نوشته می شد.  طی دوسالی که در منطقه آزادگان قم ومنزل آقای علی قمی بودیم چشم ما به فرزند دیگری روشن شد وخداوند پسری به نام سید مهدی  ما عنایت فرمود که در تاریخ 10 / 8 / 1374 در قم متولد شد.  وبعد از منزل آقای علی قمی قصّاب    به منزل آقای احمد خوش قامت قمی  واقع درمنطقه انصار الحسین  قم منتقل شدیم وقرارداد اجاره ما از تاریخ 20 / 4 / 76   تا  20 /  4 /  1377 بود.

تحصیلات حوزوی در قم

در دو سال اول ورود به قم به لطف باریتعالی موفق شدم که اکثر پایه ها ی درسی اعم از کتبی وشفاهی را بگذرانم وکتاب های کفایة الأصول مرحوم آخوند خراسانی  وبدایة الحکمة ونهایة الحکمة از مرحوم علامه طباطبایی صاحب المیزان ومنظومه حکیم ملّا هادی سبزواری  با شروح ونوار های درسی که از دفتر تبلیغات اسلامی وسازمان تبلیغات و نیزطبقه زیرین در پاساژ قم  دریافت می کردم ، گذراندم ودر  تاریخ 19 /  6 /  1373  در درس خارج فقه واصول  مرحوم حضرت آیت الله صالحی مازندرانی  ره  شرکت کردم که در مَدرَس ساحلی فیضیه تدریس می نمود. چندین سال از محضر این استاد بهره بردم وهمان وقت ها نیز در درس خارج  فقه آیت الله علوی گرگانی شرکت می کردم. از دروس بزرگانی چون حضرت آیت الله جوادی آملی وحضرت آیت الله نوری همدانی وآیت الله صافی گلپایگانی استفاده کردم.

 تدریس درحوزه علمیه  قم ولاهیجان

 همگام با اشتغال به تحصیل در قم  ولاهیجان  تدریس هم می کردم .  دروسی که در حوزه علمیه قم ولاهیجان تدریس کردم  که تا سال 93 بالغ بر 24 سال می گردد  به قرار زیر است:

1-ادبیات عرب (صرف ونحو ومعانی وبیان )  در لاهیجان

2-پایه های یک تا شش در لاهیجان

3-تفسیر قرآن  در قم ( که تا سال 93 بیش از 6 سال می شود)

4-جامع المقدمات برای خواهران طلبه  در لاهیجان

5-رسائل ومکاسب  در قم

6-فلسفه (بدایة الحکمة ونهایة الحکمة) در قم

7-منطق تفتازانی ومنطق مظفر در لاهیجان

8-کتاب اصول مظفر در لاهیجان

9-کتاب سِرّ البیان فی علم القرآن  از سرهنگ حسن بیگلری در لاهیجان (این کتاب یک دوره تجوید استدلالی است)

10-کتاب لمعه  در لاهیجان

11-کتاب مغنی اللّبیب  در لاهیجان

12-کتاب کفایة الأصول در قم ( که چندین دوره تدریس کردم)

13-کل حِکَم نهج البلاغه فیض الأسلام در لاهیجان

14-یک دوره کتاب تُحَفُ العقول  در قم

‎15-الرجال والدرایة از استادسبحانی (این کتاب را یک دور با دقت و بطور مفصل در قم تدریس کردم)

16-کتاب اصول مظفر در قم

17-تحریرالوسیله جلد اول  در قم

 اساتید بنده در لاهیجان وقم واصفهان

اساتید بنده در قم ولاهیجان به قرار زیر است:

1- آیت الله حسین نوری همدانی در قم(درس خارج فقه)

2-آیت الله صافی گلپایگانی در قم(درس خارج فقه مبحث حج)

3-آیت الله صالحی مازندرانی در قم(خارج فقه واصول)

4-آیت الله جوادی آملی در قم(خارج فقه مبحث صلوة  وتفسیر قرآن)

5-آیت الله علوی گرگانی در قم(خارج فقه مبحث صلوة)

6-آیت الله زین العابدین قربانی در لاهیجان( اصول مظفر و خارج تحریر الوسیلة)

تذکر: یک سال قبل از ورود بنده به قم حضرت آیت قربانی در دفترش در لاهیجان درس خارج تحریرالوسیلة گذاشته بودند که بیشتر روحانیون قدیمی لاهیجان در آن شرکت می کردند ازجمله  حجت الأسلام آقای نخجیری وحجت الأسلام حسنی مسؤل سازمان تبلیغات سابق لاهیجان وآقای محمد پرهیزی که دبیربود و تحصیلات حوزوی داشت و... که تقریبا بیست ، سی  نفر می شدند وبنده جوانترین وکم سن وسال ترین آنها بودم وهر وقت اشکالی می کردم  حضرت آیت الله قربانی با دقت کامل استماع می کردند . بارها ایشان  مرا به عنوان طلبه درس خوان وخوش فکر وتیز معرفی می کردند ونسبت به این حقیر خیلی لطف وبزرگواری داشتند.

7-استاد حجت الأسلام محمد علی ادیب  در لاهیجان(  صرف ونحو  ومنطق تفتازانی)

تذکر :  آن طور که یادم هست حضرت استاد می فرمود که آیت الله شهید بهشتی ، لقب وعنوان ادیب را به ایشان دادند. استاد محمد علی ادیب لاهیجانی  عالمی بسیار پرهیزکار ومتواضع بودند وهستند که در علوم فلسفی ومنطقی  خیلی زحمت کشیدند  ومی فرمودند کتاب هایی در مقوله های فلسفی نوشتم که نظرات بزرگان فلسفی را نقد واشکال وبرررسی کرده ام. جناب حجت الأسلام آقای سعیدی (پژوم) می فرمود که هر وقتی که از طرف حضرت آیت الله قربانی به دفترمقام معظم رهبری در تهران می روم  ، آیت الله محمدی گلپایگانی  حال واحوال  حاج آقای ادیب را می پرسد و می گوید سلام گرم مرا به آقای ادیب برسانید.

8-استاد حجت الأسلام موسوی تهرانی در قم(چند ماهی از درس کفایة الأصول ایشان بهره بردم. او استادی بود که دو جلد کفایه مرحوم آخوند خراسانی را از حفظ بود. واستاد بسیارماهری در کفایه بودند)

9-استاد حجت الأسلام غلامحسین اشراقی در لاهیجان( کتاب ملِامحسن وصمدیه را در محضرشان تلمُّذ کردم)

10-استاد حجت الأسلام حجت سعیدی در لاهیجان( بخش عمده اصول مظفر را از محضر ایشان استفاده نمودم)

11-استاد حجت الأسلام حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی در قم(کتاب فصوص ابن عربی و بخش حکمت شفای بوعلی سینا وجلد اول اسفار ملّا صدرا  را از محضرشان استفاده کردم. ایشان بسیارمنظم ومسلط برمتون فلسفی بودند. حجج اسلام آقایان رضا رمضانی گیلانی و بهرام دلیر نقده ای و عبد الرحیم اباذری ومحمدی اشنانی و غلامعلی محرمی و رضایی بیرجندی ومهدی پور لنگرودی و حجامی لنگرودی وبسیاری از فضلاء  از شاگردان او بودند که بسیاری ار آنها اکنون از اساتید سطوح عالیه ویا خارج هستند. آن طور که شنیدم آقایان بهرام دلیر نقده ای وعبد الرحیم اباذری که از رفقای ما می باشند تمام 9 جلد اسفار را از محضر این استاد فراگرفتند.  مرقد این استاد بزرگ در محل پدر عیالش  در روستای سیاهگوراب روبروی امام زاده قرار دارد.

12-استاد حجت الأسلام محسن غرویان در قم(جلد اول اسفار)

13-استاد حجت الأسلام فقیهی در اصفهان(معالم الأصول )

14-استاد حجت الأسلام احمد لقمانی در اصفهان( مختصر النافع علامه حلی که یک دوره کامل فقه فشرده ومختصر می باشد

15-استاد حجت الأسلام قنبر مشفق در لاهیجان( ادبیات و منطق تفتازانی ومعالم و مختصر المعانی ولمعه وقطع وظن رسائل ومکاسب محرمه وبخشی از بیع مکاسب را نزد ایشان فراگرفتم. این استاد بزرگوار بیش از 25 سال مدیریت حوزه علمیه لاهیجان را برعهده داشت و زحمات زیادی کشیدند وبا وجود کارهای زندگی وکشاورزی هر روز  درس های متعددی در این حوزه داشت وشاگردان زیادی پرورش داد واز منبری های توانمند ومشهور در لاهیجان بودند.

16-استاد حجت الأسلام محمد رضا نکونام در قم

تذکر:چندین جلسه در درس فصوص ابن عربی ایشان شرکت کردم. استاد نکونام خط به خط نظرات ابن عربی ومرحوم قیصری(شارح) را نقد وبررسی ورد می کردند وروش تدریس  ایشان در فصوص ابن عربی برخلاف شیوه سائر اساتید  بود.

17-استاد حجت الأسلام سید احمد خاتمی در قم

 تذکر:مدت کوتاهی در درس کفایه جلد اول ایشان شرکت کردم وچند بار در درس ایشان اشکال کردم وحضرت ایشان به اشکال های اینجانب خیلی توجه فرمودند ویکی از رفقای لاهیجانی  ما به نام حجت الأسلام آقای محمد رضا نائب نیز در این درس شرکت می کردند

18-استاد میر حیدری   در اصفهان  ( یک استاد دیگری در اصفهان داشتم که ظاهرا به نام آقای میر حیدری بود که جلد اول مغنی اللبیب  درس می داد وبنده امتحان کتبی  مغنی را نزد ایشان به عین عبارات متن مغنی پاسخ دادم که 20 گرفته بودم وبرای ایشان خیلی جالب بود که یک طلبه بتواند جواب سؤالات را به متن عربی بدهد)

19-استاد وحکیم وعارف بزرگ انصاری شیرازی.  شرح منظومه حکیم سبزواری

تذکر: از طریق نوارهای درسی  ، کتاب منظومه حکیم ملّا هادی سبزواری (بخش منطق وحکمت) را از محضر استاد انصاری شیرازی  فراگرفتم. بااینکه درس منظومه را به صورت نواری از محضر ایشان استفاده کردم ولی روح معنویت و لطافت روحی حضرت ایشان را کاملاً احساس می کردم

نمایندگی طلاب وفضلاء

درسال 1388  افتخار نمایندگی طلاب شهرهای لاهیجان وآستانه اشرفیه وسیاهکل وکیاشهر  در شهر مقدس قم نصیب اینجانب شد وطلاب وفضلاء این مناطق با رأی خود بنده را برای یک دوره چهار ساله انتخاب نموده بودند. در طول چهارسال نمایندگی طلاب در حد توان خودکارهایی انجام دادم  که مجال شرح آن در اینجا نیست.

 سفرهای تبلیغی

 در طول مدتی که در قم افتخار سکونت داشته ودارم سال های زیادی  جهت تبلیغ به مناطق مختلف کشور رفتم  که مجموعا به بیش از بیست وچند سال می رسد. مناطقی که جهت تبلیغ رفتم عبارتند از:

1-شهرهای مختلف استان ایلام  [ 1 -درّه شهر پنج بار  2- آبدانان یک بار  3- سرابله (شیروان چرداول) یک بار  4- دهلران یک بار  5 - بدره  که از بخش های درّه شهر بود دو بار  6 - ایوانغرب  یک بار ]

2-استان کرمانشاه - شهر سُنقُر کُلیایی  دوبار

3-استان لرستان   یک بار

4-استان شیراز   -  شهر  فرّاشبند    یک بار    در سفر تبلیغی به شیراز به زیارت احمد بن موسی ع  معروف به شاهچراغ   مشرّف  شدم.   یک بار هم در یک سفر خانوادگی  به شیراز به  زیارت شاهچراغ رفتیم.

5- استان سیستان وبلوچستان .  سه بار به این استان سفر تبلیغی داشتم . شهرهای ایرانشهر وزابل وبزمان.   در شهرک چاه اسحاق در منطقه جلگه  که چند ساعت از ایرانشهر فاصله دارد برای اولین بار سوار برشتر شدم !!   آب وهوای ایرانشهر وآن مناطقی که برای تبلیغ رفتیم بسیار گرم وطاقت فرسا بود...... هنگام مراجعت از ایرانشهر با هواپیما به تهران برگشتیم واز آنجا با اتوبوس به قم آمدیم.

6- استان گیلان.  مواردی هم به استان گیلان  در شهر خود م لاهیجان  سفر تبلیغی داشتم که از شهر قم  اعزام می شدم .

7-

8-

خرید منزل در قم

 تقریبا بعد از پنج سال اقامت در قم به لطف خدا منزلی در چهار راه سجادیه قم در تاریخ 5 / 3 /  1377 خریداری کردم. ودر حدود 9 سال ساکن در این محله بودیم  وبعد این خانه را که کوچک بوده فروختم  و به لطف خدا در پردیسان قم منزلی خریداری کردم وبه این منطقه منتقل شدیم .

تشکر وقدر دانی از تلاش های خالصانه همسر

به جرئت وبه طور قطع می توانم اقرار نمایم که اگر رشدی در مراحل تحصیلی وعلمی وزندگی داشتم ودارم به برکت تلاش ها ی خالصانه وبزرگوارای های همسر مکرم و عزیزم می باشد. از اول تشکیل زندگی در تاریخ 2/ 12/   1362  تاکنون  جزدرایت ووقار ومتانت  ومعرفت وخداشناسی  و خیر وخوبی وبزرگواری واخلاص از ایشان ندیدم.  جامع المقدمات وبخشی از کتاب سیوطی وکمی از شرح لمعه ومقداری از مختصر النافع علامه حلّی ره را نزد اینجانب فرا گرفتند. در تربیت  وحفظ ونگهداری فرزندانم از هیچ کوشش وتلاشی دریغ نفرمود. خداوند در دنیا وآخرت به او خیر وخوشبختی وعزت وسرافرازی وسعادت و رستگاری عطا فرماید. آمین ربَّ العالمین .


سکونت در شهرک پردیسان قم


در سال 1386  به منطقه پردیسان قم  منتقل شدیم ......   

................     ..................      .....................     ...............................................

.................   .........................................    ...................................................

............................      .....................................      ......................................


علاقه به شعر

ازنوجوانی به شعر واشعار شعراء علاقه داشتم وشاید علتش همان چیزی است که قبلاًدر رابطه با پدرم ذکر کردم { بارها درسنین کودکی وبالاتر شاهدبودم که پدرم تمام شب را  تا طلوع آفتاب به راز ونیاز مشغول بوده ودر حالی که همه اعضاء خانواده در خواب بودیم ، صدای مناجات وراز ونیازش ما را بیدار می کرد ود ضمن خواندن دعاهای مأثوره از کتاب مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی  ره   ، بعضی از اشعار خواجه عبدالله انصاری را به خوبی با حال حزین می خواند. مرحوم پدرم از نظر تحصیلات تا پایه شش قدیم را گذرانده بود وبسیاری از اشعار حافظ وباباطاهر وخواجه عبدالله انصاری ومقداری از شعر های سعدی ونیز بخش قابل توجهی از ادعیه ودعاها را حفظ بود.}

اقبال لاهوری می گوید:

شعر را گر حکمت وروشنگری است   شاعری هم شیوه پیغمبری است

در اوائل انقلاب زمانی که مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای رئس جمهور بودند  همایش (کنگره)وجلسه ای در شیراز به عنوان حافظ شناسی گذاشته بودند وایشان  پیامی برای این جلسه دادند ودر ضمن آن فرموده بودند که گاهی یک بیت شعر حافظ برابربا چندین خطابه وسخنرانی اثر دارد. وپیامبر گرامی اسلام  ص هم فرمودند: «إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکْمَةً» (من لایحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج4، ص379.) همانا بعضی از شعر ها (از جهت قدرت تأثیرگذاری) همانند سحر است .در عرف هم می گوییم فلانی قلم وبیانش سحرآمیز است یعنی خیلی تأثیر گذار است. مبلّغین وطلاب عزیز باید به هنرشعر واشعار وتأثیر گذاری آن توجه نمایند ودر این زمینه در حد نیاز کار کنند. جناب حجت الأسلام آقای فرحزاد با اخلاصی که دارد سخنرانی هایش بسیار گیرا وجذاب است ویکی از کارهای باارزش ایشان در منبر وسخنرانی ها این است که به تناسب اشعار زیبا وپرمحتوا ونغزی را با صدای دلنشین خود می خواند که خیلی در شنونده ها اثر دارد. بسیاری از علماء بزرگ ما یا شاعر بودند ویا به خوبی از اشعار شعراء در کلام ونوشتار خود استفاده می کردند. استاد شهید مطهری کتاب تماشه گه راز را نوشتند که هم حافظ را بشناساند وهم جلو کسانی را که اشعارآسمانی حافظ را تحریف می کردند بگیرند وهم دریایی از مطالب معرفتی را که در اشعار حافظ نهفته است در حد مجال تبیین وتوضیح دهند که انصافا کتاب جالب وخوبی می باشد. بنده اشعار زیادی از شعراء بزرگ یاد داشت دارم و بیش از بیست دور گلستان سعدی را خواندم  که واقعا صفا بخش است وشش ، هفت دور دیوان حافظ را خواندم که دیوان او لطیف ترین معارف وزیباترین مطالب عرفانی را در بردارد وحافظ را جز کسی که در سیر وسلوک همطراز او باشد درک نمی کند.

جناب حافظ در غزل 286  از نسخه مرحوم خلخالی می فرماید:

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است

                                 آفرین برنَنَس دلکش ولطف سخنش

ودر غزل 368  از نسخه خلخالی می فرماید:

هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ

                          از یُمن دعای شب و ورد سحری بود

ودر غزل 15 چنین فرمود:

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

                               نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست

 ودرآخر  کل ابیات غزل 485   حافظ  را  ذکر می کنم که برای همه ما مفید وسودمند است:

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آنگه رسی به عشق که بی خواب و خور شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی

دیوان حافظ -نسخه مرحوم خلخالی-غزل 485

........ ادامه دارد

تذکر :چنانچه دراین نوشتار نقص واشکال وایرادی برخورد فرمودید به لطف وبزرگواری خود عفو فرمایید.

سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی

31  مرداد 1393

تذکر :از(وبگاه نسیم معرفت-) مربوط به اینجانب -بازدید فرمایید. باتشکر

http://nasimemarefat.parsiblog.com/

http://nasimemarefat.parsiblog.com/

وبگاه نسیم معرفت درخدمت شما

********************************


سخنرانی در شب عاشوراء

سخنرانی حجت الأسلام سیداصغر سعادت میرقدیم

       در شب عاشورای حسینی ع


***( در مسجد امام موسای کاظم ع قم در پردیسان قم)

واقع درمنطقه پردیسان قم  در شب سه شنبه به تاریخ  12 / 8 /1393

*مسجد امام موسی کاظم(ع) در شهرپردیسان قم، فلکه شهرداری، انتهای بلوار ابوطالب واقع شده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

لاحول ولاقوة الا بالله العلیّ العظیم

الحمدلله رب العالمین ، بارئ الخلائق اجمعین ، باعث الأنبیاء والمرسلین ، ثمّ الصلوة والسلام علی سیّدنا ونبیّنا والمرسل الی الأنس والجانّ ابی القاسم المصطفی محمد وعلی اهل بیته الطیّبین الطّاهرین المعصومین واللّعنُ الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآنَ الی قیام یوم الدّینِ .

قال الله تبارک وتعالی فی کتابه الکریم:  یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ  مى‏خواهند نور خدا را با دهن‏هاى خود خاموش کنند (دعوت پیامبر و دین و کتاب او را به تکذیب و افترا  و...باطل نمایند) حال آنکه خدا تمام کننده نور خویش است هر چند کافران را خوش نیاید. سوره اَلصّفّ آیه 8 .

{اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن  ،
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا}

سلامتی آقا امام زمان وشفای عاجل بیماران اسلام ودفع بلاء وبلیّات از همه مسلمانان بالأخص از شیعیان وتعجیل در فرج آقا امام زمان ، عزیزان همه باهم صلواتی مرحمت بفرمایید. (صلوات مستمعین) اللهم صلّ علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم

ابتدا تشکرویژه دارم از سرور مکرّم ومعزّزم جناب مستطاب حضرت حجت الأسلام والمسلمین حاج آقا سیدرضا فاطمی نیا که از دوستان خوب ما وسرورما هستند وخود ایشان هم از اساتید بزرگوار حوزه علمیه قم می باشند و مارا (از جهت لطف وبزرگواری ودعوت به این مسجد) شرمنده فرمودند.

در این شب عاشوراء ،دقایقی درخدمت شما عزیزان هستیم . شب بسیار مهم وبا عظمت است.  شبی که همه عزادارند بویژه حضرت حجت بن الحسن العسکری که عزادار است. بنده تسلیت عرض می کنم محضر همه شما عزیزان ، شما عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت . دست یکایک شما عزیزان را می بوسم . شب باعظمی است . آیه ای که تلاوت کردم از سوره اَلصّفّ آیه 8 است . خداوند در این آیه می فرماید که : :  یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ . دشمنان اسلام ، دشمنان قرآن ، دشمنان اهل بیت علیهم السلام اراده می کنند که نور خدا را خاموش کنند ، اما خداوند اراده می فرماید که نور خودش را کامل کند اگرچه کفار میل ندارند که نور خدا باقی باشد. وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ . آیه بسیار قشنگی است. شما عزیزان عنایت دارید که همه از نور خوششان می آید وانسان ها از ظلمت وتاریکی ، خوششان نمی آید. نور جذّاب است. جذب می کند انسان را . حالا چه نور ظاهری وچه نور باطنی ومعنوی. ظلمت وتاریکی هم همینطور است ، انسان از آن وحشت دارد ، چه تاریکی ظاهری وچه تاریکی باطنی . منتها تاریکی باطنی رو بعدا عرض می کنم که چطور انسان از آن وحشت دارد.  نور زیبا است وبه قول فلاسفه : نور، ظاهرٌ لنفسه(لذاته) ومُظهر لغیره . نور آن است که خودش ظاهر است وغیر خودش را هم روشن می کند . گم شده ها  در نور پیدا می شوند . راه در نور پیدا می شود. کسی که در شب  راهی را بلد نیست  باید چراغی در دست داشته باشد. بالأخره باید چیزی وعلامتی وچراغی داشته باشد(تا دچارسردرگمی وگرفتاری ومشکلات و.. نشود) .  قرآن نور است . اهل بیت عصمت وطهارت نور هستند . اینها انوار هستند . امیرالمؤمنین ع  نور است .(فاطمه سلام الله علیها ، نور است)  امام حسن ع نور است . امام حسین ع نور است .امام سجاد ع نور است . امام باقر ع نور است . امام صادق ع نوراست . امام موسای کاظم ع نور است . امام رضا ع نور است . امام جواد ع نور است .امام هادی ع نور است . امام حسن عسکری ع نور است . آقا امام زمان ع نور است. رسوالله حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) نور است .(صلوات مستمعین) اینها نورند وآنچه هم که از این انوار صادر می شود آن هم نور است . وجود نازنین پیغمبر ص نور است . کتابش هم نور است. دینش هم نور است . سخنانش هم نور است. کتاب های آسمانی نورند. کتاب تورات نور است . حتی در قرآن تعبیر نور برای کتب آسمانی مثل قرآن ومثل تورات ذکر شده است . :  یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ.  دشمنان اسلام همیشه سعیشان این است که  از طرق مختلف نور را خاموش کنند ، از طریق زبان و بیان ، از طریق قلم ، از طریق رفتارها وکردارها ، از طریق نوشتارها ، از طریق اقدام های عملی ،از طریق حرکت ها وبسیج افراد (از طریق زر وزور وتزویر). هدفشان خاموش کردن نور است ولی نمی توانند . همه انبیاء ، مقصدشان نور بود ومخالفینشان ، مقصدشان ، ظلمت وتاریکی بود. ائمه معصومین علیهم السلام هم همینطور. آنها مقصدشان نور وخودشان هم  نور و مخالفینشان در ظلمت بوده وهستند.  تعبیری دارد در زیارت اربعین امام حسین ع : و بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَةِ(مفاتیح الجنان / زیارت أربعین) . (یعنی  خدایا امام حسین علیه السلام خون دلش را به آستان تو هدیه داد تا بندگانت را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت ضلالت وگمراهی رهایی بخشد.) {اَلمُهجَة : یعنی خون یا خون دل ، روح  و مُهجَةُ کلِّ شئی ، خالص وبرگزیده هرچیز را می گویند}   (خون جگر اش را داد ، خون گلوی خود را داد ، خون سر خود را داد ، خون  طفل شیرخواره اش را داد و... تا اسلام واحکام دین وتعالیم آسمانی قرآن کریم را در جامعه مسلمین زنده واحیاء کند)

این امام حسین علیه السلام که نور است، چرا  وبرای چه خون خود وعزیزانش را داد ؟ برای اینکه بندگان را از جهالت وازحیرت ضلالت حفظ کند ونجات بدهد. امام حسین علیه السلام برای چه قیام می کند ؟ امام حسین علیه السلام که نور است می خواهد از نور دفاع کند که دین پیغمبر است . (از قرآن دفاع کند که نور است . می خواهد جامعه تاریک مسلمانان راکه در ظلمت جهل ونادنی وظلم وفساد است ، نورانی کند)  هدف از قیامش  حفظ قرآن وحفظ دین وحفظ آنچه را که پیغمبر آورده است ،می باشد . یزید ویزیدیان ، قصدشان نابودی دین اسلام بود. قصدشان خاموش کردن نور قرآن بود.  قصدشان نابودی شعائر دینی بود . امام حسین علیه السلام باقیام خودش ثابت کرد که اسلام را حفظ می کند. دین را حفظ می کند.  قرآن را حفظ می کند. سؤال این است که چه کسانی آمدند  در مقابل امام حسین علیه السلام که این نور را خاموش کنند ولی نتوانستند ؟!! پاسخش آن است که  آنها کسانی بودند  که کتاب قرآن را بلد بودند ولی از نور معرفت به دور بودند. قرآن را حفظ بودند اما تاریک بودند.!!! از نورانیت معنوی برخوردارنبودند.(در ظلمت جهل ونادانی ودنیا طلبی  و شهوت وشکم بارگی وریاست خواهی بودند. مرعوب خفقان ها وزور وتهدید ها بودند. عوض اینکه از این تاریکی وحشت وفرارکنند متأسفانه با آن خو وعادت کرده بودند. فطرتشان را خراب  وآلوده کرده بودند . آدم سالم که قلب ودل وفطرت پاکی داشته باشد از تاریکی ظلم وجنایت و هوای نفس ودنیا طلبی و...گریزان وبیزار است وسعی می کند که خود از طریق راهنمایان راه حق وازطریق نور قرآن واهلبیت  از این تاریکی ها نجات دهد. )

عزیزان: قضیه عاشوراء و قصه کربلا واقعا عبرت دارد. عبرت دارد برای همه ما مسلمانان. صحنه کربلا هرسال تکرار می شود. هرسال گفته می شود هرسال هم مایه شگفتی است . چه کسانی بودند که به جنگ امکام حسین فرزند پیغمبر آمدند؟!!!( آیا آنها از کفار ومشرکین بودند؟!) آنها کفار نبودند،مشرکین نبودند،بلکه  کسانی بودند که بخشی شان حافظ قرآن بودند وبخشی شان ، پیشانی شان به جهت به قول خودشان عبادت خدا ، پینه بسته بود. نماز شب هم می خواندند.!!! شمر نماز شب می خواند . عمر سعد قرآن می خواند ، نماز می خواند. آیا آنها( با این اوصافی که داشتند) نورانی بودند؟ نه !

عجب!، آنها قرآن بلد بودند،  نورانی نبودند؟!!! آنها نماز شب می خواندند، نورانی نبودند؟!!! آنها می گفتند ما پیغمبر را قبول داریم ، نورانی نبودند ؟!!!  نه ! آنها نورانی نبودند.!!! آنها تاریک بودند. آنها درظلمت بودند. چرا در ظلمت بودند؟! برای اینکه از طاغوت پیروی می کردند، برای اینکه از طغیانگران پیروی می کردند نه از امام حسین ع .  خوب ، امام حسین ع در مقابل چنین گروهی قرار گرفت تا بتواند اسلام را نجات بدهد. خیلی سخت است . شما عزیزان می دانید که ما اگر در مقابل یک کافرقرار بگیریم ، یک کافر حربی ، یک کافری که به جنگی ما میاد ، ما راحت تر می جنگیم . راحت تر افراد رو بسیج می کنیم. می گوییم آقا اینها کفارند ، نه قرآن مارا قبول دارند ونه پیغمبر ما رو قبول دارند ونه اسلام رو قبول دارند ونه دین ما رو قبول دارند ونه هیچ چیز دیگر. خوب مردم هم میاند وکمک وحمایت می کنند.  مردم هم میگن  خوب  یه هم چی افرادی اومدند در مقابل ما ودین واسلام ما ، آن  وقت راحت بسیج میشند وبالأخره یا پیروز ویا شکست می خورند. اما متأسفانه در کربلا حادثه ای رخ داد وهمینطور هم  شبیه آن نسبت به امیر المؤمنین ع (وامام حسن ع  وائمه دیگر) ، در کربلا حادثه ای رخ می دهد که یک طرف امام حسین واصحابشان است ویک طرف عمر سعد وافرادش که رئیسشان یزید وبعد ابن زیاد است. (لعنة الله علیهم اجمعین) شما می بینید که این طرف نماز می خواند وآن طرف هم نماز می خواند. این طرف قاری قرآن دارد وآن طرف هم قاری قرآن دارد . این طرف ذکر خدا وآن طرف هم ذکر خدا ، پس فرقشان چیه؟!!! فرقشان این است که این طرف نور است وآن طرف ظلمت وتاریکی. این طرف روشنایی  ونور است چون امام رو دارند ،  امام حسین علیه السلام رو دارند. چون شاخصشان ، رهبرشان و ولیّ شان که  امام حسین ع است ، نور است  واین نور امام به همه سرایت می کند وهمه نورانی می شوند. آن طرف چی؟  آن طرف یزید است. ابن زیاد است. عمر سعد است. آنها طاغوتند وتاریکند لذا در ظلمتند وهمه پیروانشان نیز در ظلمتند ولو قرآن بخوانند ، ولو قرآن داشته باشند . ولو تسبیح داشته باشند. یکی از مظلومیت های امام حسین علیه السلام این است که مواجه شده با کسانی که  به حسب ظاهرمسلمان هستند.  امام حسین علیه السلام چه کُنَه با اینها؟ باید بجنگد در مقابل اینها. باید قیام کند در مقابل اینها.  باید مقاومت کند در برابر اینها تا ثابت کند حفظ اسلام را ، تا ثابت کند دین اسلام را ، تا ثابت کند شعائر الهی را .  شما عزیزان الآن چون پای منبرها همیشه صحبت های خوب میشه ، راحتید. (مشکلی بوجود نمیاد). از اول انقلاب تاحال برنامه ها (در مساجد وحسینیه ها وتکایا و...) برنامه های دینی است  ، افراد میاند بالای منبر ، سلام وصلوات برپیغمبر وآلش میدند وبعد هم از کلام خدا واز اهل بیت برای مستمعین سخنرانی می کنند. اما در زمان امام حسین ع ، خودِ همان مسلمانان مشاهده میکنند که افرادی میاند بالای منبر و اول  سلام میدند بربه قول خودشان خلیفه مسلمین یزید.  سلام میدند برمعاویه (علیهما الهاویة) ولعن می کنند برامیرالمؤمنین علی علیه السلام . الآن هم اگرخدای ناکرده یک روحانی ، یک حاج آقا بالای منبر توهین کند به خدا ، به پیغمبر ص شما چطور موضع می گیرید؟!! یکی بیاد بالای منبر وبگه درود برصدام (اسغفرالله) ، درود برشاه (لعنة الله علیهما)شما چطور موضع می گیرید؟!! مردم وملت مسلمان چطور موضع می گیرند؟!! اگر آگاه باشید برخورد می کنید. اگر آگاه باشند برخورد می کنند.. ما داشتیم  ودیدیم بعضی مجالس ، افرادی که فاسد بودند، عده ای از افراد می آمدند بالای منبر ونام آنها را  (به نیکی وخوبی و...) می بردند.{ در قبل از انقلاب عده ای ازافراد نادان وفریب خورده وعده ای ازافراد صاحب نِعال ونعلین  وظاهرا موجه دینی می گفتند شاه (محمدرضاشاه خائن وخبیث وملعون) مسلمان است؟!!!...}  ولی خوشبختانه یک عده ای  در برابر آنها عکس العمل نشان می دادند وبرخورد می کردند واین البته نشانه بیداری است. اگر مردم بیدار باشند ، علماء وبزرگان خیلی غصه دین رو ندارند. بالأخره می دانند که مردم بیدارند ومسائل گفته میشه و مردم هم آگاه میشند. اما اگر خدای ناکرده مردم بیدار نباشند ، مردم حواسشان جمع نباشه ، یک عده ای افراد فاسد ومنحرف ولو در لباس مقدس میاند وچیزهایی به خورد ملت میدند ، به خورد انسان ها، مسلمان ها میدند وبعد مردم ومسلمان ها باور می کنند که اسلام این است که اینها می گویند. در زمان معاویه ، در زمان یزید هم چنین شد. متأسفانه طوری اسلام رو بیان می کردند که گویا آنها برحقند ومسلمانان باور کرده بودند که اسلام یعنی آنچه که معاویه میگه.  اسلام یعنی آن چیزی که یزید میگه. اسلام یعنی آنچه که ابن زیاد میگه .(لعنة الله علیهم اجمعین)  (مردم آن زمان وچه بسا این زمان ، ائمه معصومین علیهم السلام را که جانشینان برحق پیغمبرند ومنصوب  ومؤیِد از طرف خدا هستند ، به عنوان امامان وجانشینان پیغمبر اکرم ص قبول نداشتند وندارند وهمین سبب گمراهی وضلالت وعقب ماندگی  ونزاع واختلاف وهلاکت مردم ومسلمانان وامت اسلامی شد) امام حسین علیه السلام با قیام خود ثابت می کند که نه ، اینطور نیست. (این اسلامی که معاویه ویزید وابن زیاد وعمرسعد وامثال آنها معرفی می کنند ، اسلام واقعی وحقیقی ونبوی ص نیست. اسلام یزیدی غیر از اسلام محمدی صلی الله علیه وآله وسلّم است . اسلام آمریکایی غیر ازاسلام ناب محمدی ص است) امام حسین ع با قیام خود وبا روشنگری هایش ثابت می کند که اینها از مسیر اسلام خارج شدند  منتها اثبات این مطلب واین کارِ بااهمیت  برای مردم آن زمان کار آسانی نبود . عزیزان: شما  حساب بکنید در زمان شاه که خفقان حاکم بود آیا همه می توانستند  مثل امام خمینی ره  شعار بَدند ، مثل امام سخنرانی کنند ومثل امام حرف بزنند؟!! من هم الآن که دارم با شما صحبت می کنم این جور نیست که اگر یک صحنه سختی باشد ، یک حاکم جائر حاکم باشه  من بتوانم به راحتی صحبت بکنم مگر اینکه خدا کمک کند. انصافا کار آسانی نیست. امام حسین علیه السلام در مقابل یزیدی که خلافت بربسیاری از کشورها دارد وبه قول خودش خلیفه مسلمین است ، می خواهد در مقابل یک چنین خلیفه ای (که فساد وطغیانگری علنی کرده  وانحراف وبدنامی در دین ایجاد کرده ) قیام کند وبگوید که این خلیفه مسلمین نیست ، این فاسد است ، این شراب خوار است ، این اصلا از دین پیغمبر ص خارج است . امام حسین علیه السلام با حرکت خودش می خواهد ثابت کند که یزید وامثال او اصلا مسلمان نیستند ودین ندارند. خوب ، معلوم است  که وقتی چنین قیامی صورت گیرد ویک چنین حرکتی انجام بگیرد آنها ساکت نمی مانند. الآن هم همینطور است .یعنی ما وظیفه مان این است که قضیه عاشوراء رو به صورت تطبیقی در ذهن و وجودمان داشته باشیم نه اینکه یک تاریخی بود وگذشت وهرسال نقل ماجرا و ماوقع کنیم ودرسی از آن نگیریم. الآن هم همینطور است. الآن هم که فردا 13 آبان است هر فشاری که به ما میاد به خاطر اسلام است. هر مشکلی که دشمنان اسلام برای ما ایجاد می کنند به خاطر اسلام و عشق به قرآن واهل بیت علیهم السلام است. امام خمینی ره برای خدا وبرای دین خدا قیام کرد وملت از او پیروی کردند وازهمان لحظه قیام تا الآن فشارها هست. حبس وتهدید وزجر وکشتن وتبعید ، همه اینها هست. فشارهای اقتصادی وتحریم اقتصادی هست. این نقشه ها هم تمام نمیشه. مادامی که ما مسلمان ها بصیرت داشته باشیم ، ما مسلمان ها  تو صحنه باشیم ، ما مسلمان ها عشق به اسلام داشته باشیم این دشمنی ها هست . این مقابله ها وتعارض ها هست. عَلی ایِّ حال امام حسین علیه السلام(من کم کم جمع بندی کنم وبیشتر از این مصدع نشم) امام حسین علیه السلام فریاد می کشد برهمان مسلمانانی که در آن زمان شاهد انحرافات وفسادهای دستگاه یزیدی بودند. آیا آنها باید بسازند با حُکّامشان ؟ امام حسین ع فریاد میکشد (که هرکس اوضاع دستگاه یزیدی را درهر زمان مشاهده کند نباید ساکت باشد.)  خوب ،  یزید علیه اللعنه  بیکار نماند.  عرض کردم که امام حسین ع در یک طرف وطرف دیگر ادعای مسلمانی. سؤال این است که آنهایی که آمدند به جنگ امام حسین علیه السلام  اینها چه گروه هایی بودند؟ این هم سؤالی است که توجه به آن لازم است. کلّیتش این است که اینها مسلمانند ولی اینها گروه های مختلف بودند. بعضی از اینهایی که در مقابل امام حسین ع آمدند ، ریاست طلب بودند. مثل عمر سعد که ریاست طلب وعاشق مُلک ری  بود. امام حسین ع رو می شناسه. جدّش رو می شناسه . پدرش رو می شناسه. مادرش رو می شناسه. همه شجره مقدسه اورا می داند ولی بااین حال به خاطر جاه ومقام وریاست آمد در مقابل امام حسین ماند ( وهمه نصایح وخیرخواهی های امام حسین ع را نادیده گرفت و درردیف اشقیاء وملعونین  تاریخ قرار گرفت. )الآن هم همینطور است. اگر ریاست طلبی در کسی غالب شود خیلی چیزها رو نادیده می گیره . حُبّ الشیئ یُعمِی  ویُصِمُّ . یعنی محبت یک شیئی باعث می شود که انسان حقیقت رونبیند ونفهمد ودرست درک نکند.(در فتنه سال 1388 سران فتنه به جهت هواهای نفسانی وبه جهت حب جاه ومقام وشهرت ومانند آنها طغیانگری در مقابل ولی فقیه زمان حضرت آیت الله خامنه ای کردند و خسارت های جبران ناپذیری به نظام مقدس جمهوری اسلامی ومردم وملت وکشور و.. واردکردند ومتأسفانه هنوز هم آدم نشدند وتوبه نکردند وبه پیشگاه ملت ورهبرعزیز وصالح وشایسته ما عذرخواهی نکردند .آنها روی به دشمنان قسم خورده انقلاب ونظام جمهوری اسلامی ایران آوردند وپشت به رهبر عزیز وملت ونظام کردند وبه خیال خام خود می خواستند طرحی نو دراندازند وتا مرز سقوط نظام الهی ایران پیش رفتند ولی با هوشیاری ملت عزیز ایران وروشنگری های بی نظیر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای وبیداری انقلابیون وفادار به رهبری، عوامل وسران فتنه  وصحنه گردانان پیدا و پنهان آنها  در رسیدن به اهداف شومشان ناکام ماندند وبا کمال تأسف عده ای از  خواص که سوابق فی الجمله مثبتی هم داشتند در این امتحان بزرگ مردود شدند واز دل وجان همراه رهبرعزیزنبودند وشاید الآن هم نباشند وملت شریف ایران وتوده ملت در این امتحان سربلند شدند.) پس یک بخش از افرادی که آمدند در کربلا درمقابل امام وامام حسین ع ماندند ، اینها کسانی بودند که ریاست طلب بودند. گروه دوم از افرادی که آمدند و در مقابل امام حسین ع ماندند ، اینها دنیا طلب بودند. البته کسی که ریاست طلب است درون آن دنیا طلبی هم وجود دارد. این گروه دوم دنیا طلب بودند نه ریاست طلب. هدفشان این بود که لقمه نانی وچیزی گیرشان بیاد.( اینها کسانی بودند که درروایت آمده است: هَمُّهُم عَلَفُهُم. تمام همتشان آخور وعلف است.) گروه سوم که آمدند در مقابل امام حسین ع گروهی بودند که جاهل ونادان بودند وآگاه از مسائل نبودند. دنیا طلب وریاست طلب هم نبودند ولی جوّ تبلیغاتی طوری بود که اینها باور کرده بودند که امام حسین واهلبیتش علیهم السلام مسلمان نبودند. وباور کرده بودند که آنها خارجی هستند.(یعنی مسلمان نیستند واز دین خارجند) حتی اُسراء اهلبیت که سرپرستی شان با عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها بود وقتی وارد کوفه شدند، از طرف دستگاه حکومت اُموی اعلام کردند وگفتند که ما خارجی ها را می آوریم ومتأسفانه مردم باورکرده بودند. اگرسخنرانی های افشاگرانه وقاطع وکوبنده حضرت سُکَینه  (س ) وحضرت امام سجاد (ع) وحضرت زینب (س) نبود واقعا این باور ادامه پیدا می کرد. بعدا متوجه شدند که اینها خارجی نیستند بلکه مسلمانند وفرزندان پیغمبرند. (وقتی قضیه را فهمیدند مردان وزنان کوفه به گریه وزاری وشیون پرداختند وبه خود صدمه ولطمه زدندکه چرا با آل الله چنین رفتاری شد وچرا با فرزندان پیغمبر چنین کردند؟ )عَلی ایّ حال گروه اوّلی که آمدند در مقابل امام حسین ع در کربلا،  ریاست طلب ها بودند وگروه دوم دنیا طلب ها بودند وگروه سوم آدم های جاهل ونادان بودند که تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گرفتند.( به فرمایش حضرت امیرالمؤمنین ع در نهج البلاغه  اینها هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ بودند .حشرات ریزی که به هر طرف پراکنده می شوند وثبات رأی وعقیده ندارند . نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 139)  الآن هم همینطور است .  الآن هم اگر تبلیغات سوء زیاد بشه که آخوندها دارند می خورند ، آخوندها چنین وچنانند ، علامه مصباح چنین است. فلان وبهمان.  اگر تبلیغات زیاد بشه همین ماها هم باور می کنیم. شما عزیزان پای منبر علماء می نشینید لذا هوشیار هستید ، بیدار هستید. من در یک سفری که رفته بودم برای  سیستان وبلوچستان جهت تبلیغات ، عده ای در آنجا می گفتند که ما شنیدیم که کارخانه وشرکت قند وشکر دست علامه مصباح یزدی  است . آن زمان قند وشکر گران شده بود. ما نشستیم وبه آن چند نفر گفتیم  آقا اینطور نیست. علامه مصباح مؤسسه دارد ، کارهاش ، کارهای علمی ، تحقیقاتی است. اصلا ایشان وقت نمی کند که بیاد کارخانه قند وشکر رو در اختیار بگیرد تا به قول شما قیمت قند وشکر بالا وپایین بشه ؟!!! الآن برای شما این مطلب یک چیزی است که شما می خندید ومَضحَکَه و خنده آور است ولی آنها باور کرده بودند. عرض کردم که اگر تبلیغات سوء وسیع بشه من وشما هم ممکن است باور کنیم که شهید بهشتی آقا میلیاردها تو خارج دارد. چرا امام فرمود که شهادت شهید بهشتی در مقابل مظلومیت او کم است ومظلومیتش بالاتر از شهادتش است؟!!  این به خاطر همین چیزی است که عرض کردم. آنقدر تبلیغات علیه شهید بهشتی درست کرده بودند که شهید بهشتی رو به قول آن زمان  خارجی معرفی کرده بودند. می گفتند او انگلیسی است. عامل انگلستان است . می گفتند او در واقع از طرف انگلیس حمایت میشه؟!!!  عده ای باور کرده بودند حتی کار به جایی پیش رفت که او را به شهادت رساندند ( وبه مقام سیّدالشهدای انقلاب اسلامی مفتخر گشت. همین تبلیغات سوء درباره علامه شهید مطهری وبسیاری از بزرگان علمی وانقلابی ما صورت گرفت.) عزیزان: صحنه کربلا برای همه ما عبرت است. آنهایی که در کربلا حضورپیدا کردند عده ای شهرت طلب و ریاست طلب بودند. عده ای دنیا طلب بودند. عده ای جاهل ونادان بودند که تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتند. تبلیغات نه زور. چهارم گروهی که در کربلا مقابل امام حسین  ع قرار گرفتند  کسانی بودند که به جهت تهدید وارعاب از سوی ابن زیاد به کربلا آمده بودند  ، آنها هم نادان بودند اما با تهدید  وزور به میدان آمدند تا با امام حسین ع بجنگند واگر قبول نمی کردند بالأخره با آنها برخورد می شد. ( گروه پنجم که در کربلا به جنگ امام حسین علیه السلام آمدند کسانی بودند که در خطاب به امام حسین ع گفتند ما به جهت بغض وکینه وعداوتی که با پدرت  علی ع داریم با تو می جنگیم تا انتقام کشته شدگان از اجداد وآباء خود را که در جنک بدر واُحُد وحُنَین  که به دست علی ع کشته شده اند از تو وفرزندانت بگیریم ،  بُغضا لِأبیک . گروه ششم که به جنگ امام حسین ع در کربلا آمدند ، منافقین بودند.  منافقین در زمان رسوالله ص بودند ، در زمان امیرالمؤمنین ع حضور گسترده داشتند که معاویه وکسانی که اورابرگرده مسلمین سوار کردند سرکرده تبهکاران ومنافقین بودند. درزمان امام حسن مجتبی ع بودند. در زمان امام حسین ع هم بودند. گروه هشتم هم باقیمانده های خوارج بودند ...) امام حسین علیه السلام بایک چنین افرادی مواجه بود. اما همانطور که در ابتدای سخنرانی بیان شد امام حسین ع واهل بیت پیغمبر علیهم السلام نور هستند وهرگز نورشان خاموش نخواهد شد. :  یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ  مى‏خواهند نور خدا را با دهن‏هاى خود خاموش کنند (دعوت پیامبر و دین و کتاب او را به تکذیب و افترا  و...باطل نمایند) حال آنکه خدا تمام کننده نور خویش است هر چند کافران را خوش نیاید. سوره اَلصّفّ آیه 8.

ذکر مصیبت کوتاه

السلام علی الحسین وعلی علیِّ بن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین  (علیهم السلام)

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟

وین چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست؟

هرکجا می نگرم جلوه مستانه اوست

این چه نوری است که اندردل هر شیعه ی اوست.

هرکسی میل سوی کرب وبلایش دارد

من ندانم که چه سرّی است که در خانه اوست

چند دعا

خدایا عاقبت مارا ختم به خیر بفرما

بلا وبلیات از همه ما دور بفرما

خدایا حوائج مشروعه مارا برآورده به خیر بفرما

خدمت گذاران اسلام وقرآن ونظام جمهوری اسلامی ایران را در پناهت حفط فرما

شر اشرار واستکبار به خودشان برگردان

نظام جمهوری اسلامی ایران را از بلایا وفتنه ها ی داخلی وخارجی حفظ فرما

رهبر عزیزما حضرت آیت الله خامنه ای در پناهت حفظ فرما

شهدای انقلاب اسلامی وجنگ تحمیلی وشهدای راه اسلام را با شهدای کربلای امام حسین ع محشور فرما

روح بلند حضرت امام خمینی  شاد فرما

علماء ومراجع عزیز ما را حفظ فرما وآنهایی که رحلت کرده اند  روحشان را شاد فرما

حوزه های علمیه ما را از آسیب ها حفظ فرما

دانشوران ودانشجویان واساتید ما را از فتنه ها وآسیب ها  وگزند حوادث حفظ فرما

جوانان وفرزندان عزیزما را در خط اسلام وقرآن واهلبیت علیهم اسلام حفظ فرما

ازدواج جوانان عزیز ما را آسان بفرما

ظهور حضرت بقیة الله الأعظم  امام زمان  حجت ابن الحسن العسکری تعجیل بفرما

سید اصغر سعادت     ولایت  (لاهیجان نیوز)

سید اصغر سعادت     ولایت (رودسر نیوز)


***منظور از نور در آیه نور (آیه 35 از سوره نور)چیست؟

********************************************

** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی

** لجاجت سبب

انحراف و سلب برکات+پاسخ به آقاي هادي+گيلان نشاط

**پرهیز از لجاجت + پاسخ به آقای هادی ...+ نسیم معرفت

عليکم السلام


آقاي هادي عزيز  توجه بفرماييد که توضيح واضحات راجع به مساله اي براي عالم به آن  ، لغو و به نوعي تحصيل حاصل و يا تحميل حاصل است. نوشتار بنده در سايت ها و فضاي مجازي آشکارا و به وضوح گواهي مي دهد که مواضع سياسي و نگرش بنده چگونه است و کسي که کمترين توجهي بنمايد به خوبي آن را ادراک خواهد نمود. سياست ابعاد مختلف دارد که بحث هاي سياسي رشحه اي و نمودي از آن است. قيام ائمه
(عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) و قعود آنها  و  سخن  گفتن آنها و سکوتشان و... همه  سياست است . ........  
متاسفانه برخي سياست رو فقط در بحث هاي سياسي خلاصه مي کنند  و به گمان خود چنين مي پندارند که اگر کسي بحث سياسي نکند حتما  يه مشکلي دارد .  شايد ضد ولايت فقيه باشد و شايد ..... .    ما علماء و بزرگاني داشتيم که از اينگونه بحث هاي متداول بين ماها پرهيز مي کردند در حالي که مغز سياست بودند و سياسيون و انقلابيون را در بزنگاه ها و خطرات و... نجات دادند. متاسفانه يکي از آفات کنوني جامعه ما  آن است که عده اي که خود را انقلابي واهل سياست تلقي مي کنند  پا از گليم خود فراتر مي گذارند و  براي کساني خط و خطوط مي دهند که دريايي از معرفت و سياست هستند  و تاسف بارتر اينکه  با تخيلات ناصوابي که دارند گاهي برچسب هاي ناچسب و ناروا  روا مي دارند . به نظر مي رسد که فهم سياسي اقتضاء دارد که جنابعالي  نسبت به ديگرانه با نوشتار و غيره طوري القاء نکنيد که خود علامه در سياستيد و  ديگران چنين و چنان .
اگر واقف به مطالب مذکوره بوديد و کمتر دقتي در مواضع سياسي بنده مي کرديد هيچگاه نيازي نبود که آن  چنان مرقومه اي بنويسيد و بنده هم در يک سطر جواب شما رو بدهم و بعد شما دوباره مطلب نامطلوب بنويسيد و بنده ناچار شدم که کمي مفصل تر جواب بدهم .  خوشبختانه  از اول انقلاب تاکنون در خط استوار ولايت مطلقه فقيه بودم و هستم وخواهم بود و با تيغ کلام و بيان  و نيز با فعل و رفتار هميشه از نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران و  ولايت فقيه دفاع خواهم نمود .  بحمدالله سياست در خون و رگ و پوست و زندگي بنده عجين شده است و انشاء الله هميشه چنين خواهد بود.  عدم شناخت  درست از شخصيت ها يکي ديگر آفاتي است که برخي ها دچار آن هستند . يادم هست که برخي ها به جهت( عدم توجه به همين مسايلي که عرض کردم ) به بزرگان ما توهين مي کردند که البته توهين کنندگانِ گفتاري و رفتاري و ...  خوش عاقبت هم نشدند . به آيت الله بهجت (ره) توهين مي کردند .  به آيت الله سيستاني توهين مي کردند . به آيت الله بروجردي (ره) توهين مي کردند و ..... حتي عده اي چند سال پيش به علامه مصباح يزدي توهين مي کردند که ايشان در مبارزات سياسي قبل از انقلاب حضور نداشتند و شکنجه نشدند و... . ....   
آقاي هادي عزيز به حسب اطلاع مطلع شدم که جنابعالي طلبه نيستيد  و  لازم است که نصيحت هاي خيرخواهانه بنده توجه بفرماييد.  سعي کنيد در مقام عمل و رفتار احترام يک عالم را حفظ کنيد و تذکرات دلسوزانه  و درستش را بپذيرد و همراهِ عالم صالح حرکت کنيد  .
ما طلبه ها در زمان هاي قديم کتاب آداب المتعلمين (و
مُنيَةُ المُريد از شهيد ثاني) مي خوانديم و در بابِ آداب بين  شاگرد و استاد (آدابُ المُتعَلِّم و المُعَلِّم)  کتاب هاي مختلفي از زمان هاي بسيار دور تا حال  نوشته شده که کتاب (مُنيَةُ المُريد ) از شهيد ثاني در باب آداب مُتَعَلِّم(شاگرد) و مُعَلِّم (استاد) ، خيلي جالب است و بحمدالله در اوايل طلبگي آن را خواندم و   در مقدمه کتاب مَعالِمُ الأُصول ( تأليف شيخ جَمالُ الدّين حسن بن شيخ زين الدين شهيد ثاني )   هم که از کُتُب اصولي قديمي است  احاديث زيادي در چند فصل در باره ارزش علم و تحصيل علم و جايگاه عالم و .....  بيان شده است  و زماني که ما کتاب معالم الأصول مي خوانديم از مقدمه آن که خيلي عالي است بهرمند شديم .  متاسفانه امروزه خيلي به کتاب  آداب المتعلّمين توجه نمي شود . جالب است بدانيد که کتاب مَعالم يکي از کتاب هاي اصولي مختصر و متقن است و بنده بحمدالله کتاب هاي اصولي و فقهي قديم و جديد را خوانده ام و تدريس هم نمودم. با اينکه اين کتاب  يک کتاب اصولي است ولي در مقدمه اش   مطالب بسيار ارزشمندي در باره علم و عالم و نيز متعلّم  بيان شده است و شايسته مي باشد که طلاب و دانشجويان از آن  و مانند آن بهره مند گردند .
جناب آقاي هادي عزيز  : شما و عزيزان انقلابي اگر بخواهيد موفق شويد حتما بايد عملا و در رفتار و نيز در گفتار حرمت علماء و عالمان منطقه خود و... را حفظ کنيد و اگر اشکال واعتراضي هم دربرخي مسايل است محترمانه  و همراه با ادب اِلقاء  کنيد و بدانيد که در هر شهر و دياري که مردم شان با بزرگان علمي و روحانيت مُعظَّم شان ارتباط صميمانه داشتند بيشتر خير وبرکت ديدند ( که وحدت قلوب و الفت دل ها  يکي از آن برکات است) و برعکس  هر شهر و دياري که مردمشان با علماء و روحانيت شان  رفتار درستي نداشتند به عواقب شوم و ناميموني دچار شدند . گيلان ما از قديم الأيام تاکنون علماء و طلاب و فضلاء خوب و شايسته اي داشته و دارد ولي به نظر مي رسد که قدرشان دانسته نشد . ما غبطه برخي  ازشهرها را مي خوريم  که ارتباط بين مردم و روحانيت شان عالي است. کاشان يکي از شهرهاي کوچکي است که به گواهي برخي دوستان موثق  صميمت بين روحانيت و مردم در سطح خوب ويا عالي است. کاشان  از ايام قديم  تاکنون علماء و شخصيت هاي بزرگي تحويل جامعه داده که با آثار و بيانشان و .... نور افشاني مي کنند.  البته باز متذکر مي شوم که مراد بنده از احترام به عالم به اين معني نيست که هرچه او بگويد صحيح است . هرگز .  منظورم آن است که با ادبيات درست و مودبانه با آنها مواجه شويم و گرنه  همه ضرر خواهيم کرد.  در گيلان ما يکي از بحث هاي چالشي  مواضع حضرت آيت الله قرباني در برخي امور است که در نوع تعامل با اين بزرگوار ديدگاه ها مختلف است . برخي از طلاب و انقلابيون به شدت بر او مي تازند و برخي غلام حلقه به گوش او هستند و برخي نيز عاقل و باهوشند و هوشمندانه  (نه رياکارانه و منافقانه ) با ايشان تعامل دارند و واقعا اين يک عويصه و مشکله اي شده براي گيلان ما. بنده حتي در 
( گروه گيلان نشاط)  ديدم که يک آقايي  مطلبي تحقير آميز نسبت به ايشان ارسال کرده بود ولي اون برادر عزيز توجه ندارد که اين کار -کار فرهنگي و انقلابي نيست بلکه کار ضد ارزشي است و دودش به چشم همه خواهد رفت . بنده معتقدم حتي نسبت به اينگونه از علماء ما مي توانيم با حفظ حرمت و جايگاه آن عالم ، مودبانه اعتراض و اشکال و...  خود را مطرح کنيم.  اميدوارم که شهر و ديار ما  نيز پيوند بين علماء و روحانيت و مردم و انقلابيون روز به روز بيشتر باشد. ......  حرف هاي گفتي زياد است  ... 

ضمنا  در پايان يک نکته ديگر عرض کنم که شواهد و قراين کاملا نشان مي دهد که جنابعالي بنده رو با اخوي ام( که در کِسوَت مقدس روحانيت هستند و بنده هم افتخار دارم که در اين سِلک هستم )  اشتباه گرفتيد . بنده در حدود هفت  هشت سال است که کمتر لاهيجان ميام و فقط براي صِله ارحام و برخي کارهاي جزيي آنهم براي دو سه روز  به گيلان و لاهيجان تردد دارم . در جايي ظاهرا شما رو نديدم و هم صحبت و هم سخن نشديم الا درفضاي مجازي.

ضمنا  بنده در فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسير و...  کار کرده ام و بيش از 26 سال تدريس داشته ام که در حدود بيست سال آن مربوط به سطح عالي است. يک سال هم  کلاس درس خارج فقه (مبحث خمس) انجام دادم و  سطح چهار حوزي تحقيق انجام دادم (اگر چه  به سطح چهار و امثال آن دلبستگي ندارم) بيش از 25 سال در استان هاي مختلف تجربه تبليغي دارم . و صدها محصل حوزي  بحمدالله پرورش دادم که اسامي شاگردان در سايت حکيم زين العابدين گيلاني لشت نشايي منعکس است و و زندگينامه بنده بطور مفصل در سايت انديشوران وجود دارد .  ......

التماس دعا

سيداصغرسعادت ميرقديم

31 شهريور 1395
18 ذي الحجه 1437 هق

********************************************
سلام عليکم


آقاي هادي عزيز : اميدوار بودم که با مطالبي که عرضه داشتم  کمي متوجه شويد  ولي باز متاسفانه ادراک نفرموديد  و  بايد بدانيم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمي شود  . حضرت اميرالمومنين عليه السلام در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام  چنين مي فرمايد :ُ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ  يعني بپرهيز از اينکه مرکب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد.  (جَمَحَ  الفَرَسُ : اسب سرکشي نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جيم يعني اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جيم در جَموح يعني مرد سرکش و چموش)  اين سخن گهربار مولا علي
(عَلَيهِ السَّلامُ ) براي همه ما درس است . لجاجت موجب محروميت از حقايق و برکات است . بنده با مطالبي که عرض کرده بودم  قصد داشتم که فتح بابي براي شما شود ولي به حسب آنچه که از متن جوابيه تون پيداست خوي لجاجت  مانع پذيرش نصايح خيرخواهانه و مطالب حقه اي است  که عرض کرده بودم .
تسليم در برابر نصايح خيرخواهانه يک عالِم براي شما سبب رشد وکمال است ...... پيشنهاد مي کنم که در باره نکاتي که در طي چند پيام در صفحه خصوصي براتون دادم ( که البته اين شما بوديد که ابتدا پيام به صفحه خصوصي بنده ارسال نموديد و بنده به ناچار پاسخ دادم )   بيشتر تامل نمايي تا شايد متوجه شوي که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم اين شعر ابونُواس (شاعر عرب) براي جنابعالي صادق است :

حَفِظتَ شَيئاً وَ غابَت عَنکَ اَشياءُ

موفق باشيد

سيداصغرسعادت ميرقديم

پنج شنبه

اول مهر 1395 ه.ش

بيستم ذي الحجه 1437ه.ق

***********************************************

به نام خدا

سلام عليکم

هادي عزيزم -از حديثي که ذکر کرديد ممنونم-  در آغازين  پيامتون  سخني از امام صادق
(عَلَيهِ السَّلامُ ) نقل فرموديد که آن حضرت فرمود :  (مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ.)  ولي بنده بخشي  ديگر از اين حديث شريف را که شما ذکر نفرموديد در اينجا مي آورم که همه بهره مند شويم :  امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) فرمود :

مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ، (قالَ حَفصُ بنُ غياثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما يَرى أَنَّ لَهُ عَلَيهِ فَضلاً بِالعافيَةِ إذا رَآهُ مُرتَكِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَيهاتَ هَيهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن يَكونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتَى وَ أَنتَ مَوقُوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى (عَلَيهِ السَّلامُ )  ؟
هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند، او از متكبران است. حفص بن غياث مى گويد: عرض كردم: اگر گنهكارى را ببيند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود، خويشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا كه او آمرزيده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى
(عَلَيهِ السَّلامُ ) را نخوانده اى؟  (الكافى  ج8،ص128. )

همه بايد از کبر اجتناب بورزيم و بنده هيچگاه   چنين تصوّري ندارم و نخواهم داشت که از ديگران بهتر و برترم ولي توجه داشته باشيد که اگر کسي  نسبت به ديگران  خيرخواهي و راهنمايي و ... داشته باشد معنايش آن نيست که از ديگران برتر و بهتر است . چه بسا ممکن است نزد خدا بهتر  از ديگري  باشد وچه بسا ممکن است آن ديگري  پيش خدا محبوب تر باشد .

آنچه که طي چند پيام براتون  ذکر کردم  همانند دارويي نافع و سودمند بود  ولي متاسفم که اِلتفات و توجه نمي کنيد و به خاطر برخي خصوصيات اخلاقي ناپسند تون  از  مطالبِ حقه مطرح شده  برداشت و تفسير و تاويل نادرست مي نماييد....
بنده قصد تسليم کردن شما رو نداشتم و ندارم ولي قصد داشتم که  از برخي خصلت هاي مذموم  به لطف الهي خارج شويد :
 خوي لجاج
خوي غرور
خوي تکبر
خوي برتري طلبي
خوي بي ادبي
خوي اعجاب به نفس
خوي بدبيني و سوءظن
و... .  
کسي که بيمار است گاهي خودش را بيمار نمي بيند و مريض نمي داند. بيماران اخلاقي و روحي- اَيضاََ کَذلِک- که معمولا خود را بيمار نمي دانند . چه بسا افرادي ده ها سال بيماري روحي و اخلاقي داشته باشند ولي متوجه نباشند . کاش مي شد که از نزديک کنار هم مي نشستيم تا ريزکاري هاي مسايل روحي و تربيتي را براتون تشريح مي کردم تا متوجه شوي که 
شعرِ اَبونُواس (شاعر عرب) را بنده حساب شده  براتون نوشتم . اينکه چند بار در طي چند پيام براتون  نوشتم  که  ادراک نمي فرماييد  خدايي در باره شما صادق است  و به ظرايف مطالب بنده  عنايت نمي فرماييد.
بنده هيچ خصومتي و کينه اي با شما ندارم  ولي نقايص اخلاقي تون رو به عنوان يک کارشناس تشخيص دادم. خوب است که بدانيد که داروها  براي بيمار  هميشه بطور شيرين  تجويز نمي شود و برخي داروها خيلي تلخ است ولي شفا و نجات در آن است. تذکرات و مطالب بنده اگرچه کمي ممکن است تلخ تلقي شود ولي در واقع موجب رشد و سلامتي روحي و... براي جنابعالي مي باشد. البته اميدوارم که مصداق اين شعر سعدي قرار نگيريد که :
...........      نرود ميخ آهنين در سنگ

جالب است بدانيد که گرچه سعدي (عَليهِ الرَّحمَه) چنين گفته :
.............نرود ميخ آهنين در سنگ
 ولي در آيه شريفه 74 از سوره بقره آمده است که گاهي سنگ ها هم  خاشع مي شوند و خضوع دارند و شکاف بر مي دارند و آب از درون شان جاري مي گردد  ولي خدا نکند که دل سياه شود که گاهي سختي دل از سختي سنگ هم شديدتر و بدتر است . در سوره بقره آيه 74 چنين آمده است:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِيَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون

آقاي هادي عزيز:  تا مادامي که در پيله تفکرات خاص خودت باشي مطلب همان است که مي گوييد : (...تسليم نخواهيد شد.)    شاعر دراين باره مي گويد:
چو کرمي کو ميان به نهان است
زمين وآسمان او همان است

کرم ابريشم و برخي کرم هاي ديگر آنقدر در خود مي تنند که گاهي  مي ميرند و هلاک مي شوند.  البته باز صد رحمت به آن کرم که بر دور خود مي تند و خيلي اوقات  حصار تنگ پيله اش را مي درد و  سوراخ مي کند و به صورت پروانه زيبا در مي آيد و پرواز مي کند و  اينگونه کرم ها و مانند آن ها  دنيايي عجيبي دارند و چرخه زندگي شان اعجاب آور و عبرت آموز براي همه ما مي باشد ولي  گاهي برخي انسان ها چنان در پيله تفکرات خاص و نامعقول خود قرار مي گيرند که ممکن است  درآن محدوده پيله  خود  منحرف وهلاک و نابود شوند و  نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بيفتند و راه نجاتي نداشته باشند ، اينها کساني هستند که بادست خود  خانه هاي سعادت و خوشبتخي خود را ويران و خراب مي کنند ودر شأن آنها آيه شريفه 2 از سوره حشر صادق است که  فرمود :

 يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ

هادي عزيزم :  توقع نداشته باش که  طبيب هميشه براي بيماران شربت و دوا و داروي شيرين تجويز نمايند. داروي شما  کمي تلخ است. داد وفرياد نکن  . تسليم مطالب حقه باش.  ريشه بدبيني و سوء ظن رو در خود کنترل و مهار کن و يا اگر مي تواني بخشکان . کمي فکر کن. کمي انديشه کن که شايد بنده خيرخواه شما باشم. کمي اصالت حسن ظن جاري کن و در خلوت خود تفکر کن که اين چه سرّي است که  بعد از سال ها يکي  پيدا شد و  چنين مطالبي به من مي گويد و شايد راست بگويد .  نگو سخنان آقاي فلاني همه باطل ونادرست است.  نفس و نفسانيات امور بسيار پيچيده اي است که بسياري را دچار زحمت کرده است.  اين آيه  کريمه از سوره يوسف را تکرار کن  :

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي  إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ  .


و  نيز اين شعر جلال الدين رومي را تکرار کن :

نفس اژدرها او کي مرده است
از غم بي آلتي افسرده است

اميدوارم مطالب و نصايح خيرخواهانه ام را  ادراک بفرماييد .


آري دنياي نفس ونفسانيات عجيب است.


 بزرگي  فرمود : اَلرُّشدُ عَلي خَلافِها ( فِي 
خَلافِها ) .  رشد و کمال در مخالفت با هواي نفس و نفسانيات است. 

روز شنبه 3 مهر 1395 .
22ذي الحجه 1437 ه.ق


سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي

******************************************

hadi *

قال الصادق  (ع) :
ما مِن أَحَدٍ يَتيهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ يَجِدُها فى نَفسِه .

افتادگي آموز اگر طالب فيضي
هرگز نخورد آب زميني که بلند است

والسلام

******************************

به نام خدا

سلام عليکم


S.A Saadat


هادي عزيزم : اين دفعه پيام تون همراه با سلام نبوده که جاي تأمل و سؤال است  که اين کار نشانه چيست؟!  واين در حالي است که بنده در پاسخ به پيام شما بعد از نام خدا  با
(سلام عليکم) سخن را آغاز کردم  و ادب ديني اقتضاء دارد که جواب (سلام) داده شود و باز حديثي از امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) ذکر نموديد که مضمونش آن است که هيچکس تکبر نمي ورزد مگر به خاطر ذلت و حقارتي که در خويش احساس مي کند  و بعد شعري که معروف است به دنبال حديث شريف آورديد. بسيار سپاسگزارم. ائمه معصومين (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) همانطوري که در زيارت جامعه کبيره آمده ، کلام و سخنشان نور است و  علامه طباطبايي در اَلميزان ذيل آيات نخستين سوره کهف  تقريبا به اين مضمون  فرموده که :  هر علم و معرفت و برکت وصلاح وسداد و.... که در عالم و در جوامع بشري وجود دارد همه  از جانب انبياء و  معصومين (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) و پيامبر اسلام  (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)و قرآن کريم است . يکي از موانع رشد و سعادت و کمال ، خصلتِ زشت و قبيح و مذمومِ  تکبر است و طبق روايتي از امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ )  تکبر يکي از اصول و پايه هاي کفر است. روايت چنين وارد شده که آن حضرت فرمود : ِ  أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ؛ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ (ع) حِينَ نُهِيَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِيسُ حَيْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَيْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ  . امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ )  فرمود: اساس کفر سه چيز است؛ حرص، استکبار، و حسادت ورزيدن؛ حرص باعث شد تا حضرت آدم (عَلَيهِ السَّلامُ )  پس از نهي از خوردن ميوه درخت ممنوعه به سراغ آن برود ، اما استکبار سبب شد تا ابليس پس از امر به سجده آدم از آن سرپيچي کند، و حسد سبب قتل يکي از فرزندان آدم به دست ديگري شد. ( کافي، ج 2، ص 289)

هادي عزيزم : اگر منظورت اين است که بنده فرضا متکبرم  و از اين جهت تذکر داديد از شما تشکر مي کنم  و اميدوارم که همه ما از اينگونه رذايل مُبرّي شويم . ولي ظاهرا قضيه کمي برعکس است و از نوع گفتار و برخورد  حضرتعالي معلوم مي شود که بنا نداريد که  در برابر سخنان سنجيده و تذکرات و نصايح دلسوزانه  حالت پذيرش داشته باشيد . البته توقع هم نيست که  آنچه عرض مي کنم  به يک باره در دل شما نفوذ نمايد . دل ها ي مردم حالات مختلف دارند. گاهي حالت قبول دارند و گاهي حالت رميدگي و امتناع و هر يک از اين حالات هم عللي دارند . دنياي دل هم دنياي عجيبي است . با ياد خدا و تلاوت قرآن و دعا و مناجات و خدمت به مردم و ترک گناه  و مجالست با علماء رباني و خواندن اشعار نورانيِ عرفاء و سالکان حقيقي و . ..... دل ها نرم  و باصفا مي شوند.

هادي عزيزم : حال که بحث از دل شد  بد نيست که سؤالي مطرح کنم و پاسخ دهم . سؤال اين است که آيا دل و قلب در فکر و افکار
( و مغز )  اثر  مي گذارد يا اينکه فکر و انديشه و افکار  در دل تاثير گذار است؟ اين بحث  ، بحث سودمند و مفيدي مي باشد و دوست دارم که به آن توجه و دقت نماييد . در پاسخ به اين سؤال عرض مي کنم که اگر چه به حسب ظاهر  دل(قلب) و فکر و افکار تاثير و تأثُّر متقابل دارند  ولي با دقت در آيات و مباحث عرفاني و سلوکي مي توان فهميد که  اساس و پايه  تاثير در فکر وافکار و مغز  ، دل و قلب  است . در آيات قرآن به  قلب و فؤاد و روح خيلي عنايت شده است . قلب و دل مرکز اصلي دريافت ها مي باشد . در سوره شُعَراء  آيه 192 و 193 و194 چنين آمده است :  وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ «192» نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ «193 » عَلى‌ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ «194».

ودر سوره اَنعام آيه 121 بيان مي دارد که شياطين به اولياء و دوستانشان وحي مي کنند :


...وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى? أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ
.....  . البته ماهيت وحيِ نوراني و وحيِ شيطاني کاملا متفاوت است و الآن بنا ندارم در باره اصل وحي سخن بگويم که يک کتاب مي شود .
ونيز در سوره بقره آيه 10 چنين آمده است :


في قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا  وَ لَهُم عَذابٌ أَليمٌ بِما كانوا يَكذِبونَ .

 
وآيات ديگري هم در اين زمينه هست که از ذکر آن ها خود داري مي کنم .  با يک توجه و دقت در اين آيات و مانند آن ها مي توان دريافت که قلب و دل مرکز اصلي  براي دريافت نور و ظلمت و سعادت و شقاوت و ... است . اتصال اصلي انيباء  و معصومين  عل
(عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) با عالَم مَلکوت  و حضرت پروردگار از راه دل بوده و تابش انوار الهي براي  اين حضرات از راه  نوراني دل بوده است .  دلِ پاک و نوراني و رحماني  منشأ فکر وافکار پاک و آسماني است و دلِ ظلماني  و شيطاني منشأ افکار و فکر ناپاک و شيطاني و ظلماني است.  پس  همه ما و مربيان و ... بايد به اين نکته اي که ذکر کردم توجه نماييم و باور کنيم که اگر بخواهيم محيط (محيط هاي علمي و دانشگاهي و حوزوي و...) و جامعه  و افکار  ... سالم و پاک باشد حتما بايد به مساله دل به طور ريشه اي و زيربنايي توجه شود .

هادي عزيزم :  بياييم باور کنيم که هنوز ما دنياي عجيب قلب و دل را درست نشناختيم و به آن به درستي توجه نکرديم .  بياييم با صيقل دادن و نوراني کردن قلوب خود ، افکار نوراني در محيط و جامعه منتشر کنيم .   به تناسب اين بحثي که عرض کردم  مطلب ديگري در همين راستا تقديم مي کنم و آن اين است که ادراکات ما انسان ها به چند قسم تقسيم مي شود :
1- ادراک حسي و لمسي
2-ادراک خيالي
3-ادراک وهمي
4-ادراک عقلي
5-ادراک عرفاني(اشراقات عرشي و ملکوتي و رحماني)
6-ادراک شيطاني و ظلماني
7-ادراک وحياني  که مافوق همه ادراکات است.
ضعيف ترين و پايين ترين مرتبه ادراک ، ادراک حسي و بعد ادراک  خيالي و  وهمي است.  ادراک شيطاني هم که وضعش روشن است که ظلمت است .
ما انسان ها بايد تلاش کنيم که در حدِّ ادراکاتِ حسي و حيواني و خيالي و وهمي و نيز در ادراکات شيطاني محدود نشويم . خداوند در حق ما انسان ها لطف و عنايت فرمود که مي توانيم به  قابليت هاي بسيار بالايي در ادراک و فهم برسيم. حيف است که عمري از ما بگذرد وهنوز در مراتب نازله اي از ادراکات باشيم .


هادي عزيزم :  بيشتر از اين اطاله کلام ندهم و و مطالب ارزشمند زيادي دراين باب است که از ذکر آن ها فعلا پرهيز مي کنم .

دوستدارتان سيداصغر سعادت ميرقديم

شب دوشنبه
ساعت 11 و نيم شب
چهارم مهر 1395.

******************************************************************************

***نسيم معرفت***


hadi *

امام هادي عليه السلام فرمودند:

مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَيهِ


والسلام

************************************


S.A Saadat


به نام خدا

سلام عليکم

هادي عزيزم : باز پيام داديد و پيام تون خالي از جواب سلام است .


و روايت شريفي از امام هادي
(عَلَيهِ السَّلامُ ) آورديد که آن حضرت فرمود :  مَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ . آن كه از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان گردند .(أَعلامُ الدّين : ص 311 .  بحار الأنوار ، ج 72 ، ص 316)
و با اين روايت مي خواهي بگويي که   فلاني آدمي از خود راضي هست  لذا بر او خشم گرفتيد و جواب سلامش  را به استناد اين روايت نمي دهي ؟!  از نوع استدلال و تمسک جنابعالي لبخندي بر لبم افتاد و متعجب شدم !!!  آن همه آيات و روايات در رابطه با پيوند اُخوّت و برادري و... را  فداي برداشتِ سوء فرمودي .  اينکه مي گويند اسلام  در همه امور ديني و معرفتي نياز به کارشناس دارد به خاطر همين برداشت هاي سوء و نادرست است که مشاهده مي شود . استاد شهيد مطهري در برخي از آثارش از برداشت هاي سوء و  منحرفانه و کج فهمي در امور قرآني و حديثي و معرفتي و اخلاقي مي نالد که مجالي نيست دراينجا براي شما تبيين نمايم . اگر کسي صلاح و خير برادر ديني اش را بخواهد و او را  راهنمايي نمايد آيا چنين کسي آدمي  از خود راضي است ؟!  حس بدبيني و سوءِ ظن و لجاجت  و مانند آن  گاهي آدمي را به انحراف فکري و سوءِ برداشت در امور  مي کشاند . درحالات برخي بزرگان خواندم که بعضي افراد که ادعاي ديني هم داشتند به جهت برداشت هاي سوء و نيز سوء ظني که دچار بودند نسبت به آن بزرگواران بي احترامي مي کردند . ....

هادي عزيزم :
«سلام» يکي از نام هاي خداوند است .در اسلام به مساله «سلام» بسيار توجه وسفارش شده است و يکي از سنت هاي متعالي بين مسلمين «سلام کردن» مي باشد و با «سلام کردن» به يکديگر مي توانيم پيام دوستي وصلح وآرامش و سلامتي به ديگران منتقل نماييم . «سلام کردن»  و جواب «سلام» دادن نشانه تواضع و دوري از کبر و نشانه  ادب ديني و اسلامي و قرآني است و خشنودي خدا و رسولش(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) و فرشتگان را در پي دارد .

هادي عزيزم :  بر اساس آموزه هاي ديني وقرآني  اصل در بين جامعه مسلمين و ميان برادران ديني بايد بر دوستي و پرهيز از خصومت و دشمني باشد و اين اصل با چيزهاي سُست و بي پايه و با توهُّمات و سوء ظن ها و سوء برداشت ها نبايد آسيب ببيند .  يعني هر بحثي هم داشته باشيم بايد ريسمان وحدت و محبت و... آسيب نبيند ودر  آيه  103 از سوره آل عمران دقت و تامل کن که خداوند فرمود :

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلي‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آياتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون .

تذکرات  و راهنمايي دلسوزانه نسبت  به هم داشتن  از جمله سفارش هاي دين است و حيات اجتماعي و مانند آن به اين مساله بستگي دارد . و مساله امر به معروف و نهي از منکر هم باشرايطي که دارد در اين مقوله مي گنجد . اگر کسي تذکري به ما داد و نصايح خيرخواهانه داشت نبايد  مايه کدورت و دشمني و جدايي  باشد . برادران ديني با همه سلايق و اختلاف نظر هايي که دارند بايد با هم دوست و مهربان باشند و عواملي که موجب دشمني و کدورت است از خود دور نمايند و به نظر بنده يکي از چيزهايي که به وحدت و اتحاد و همدلي و دوستي آسيب جدي مي زند سوءِ ظن است. سوء ظن اگر تقويت شود مفاسدي در پي دارد که گاهي به تهمت و افتراء و دروغ و دشمني و قتل  مي انجامد . در آيه 12 از سوره حجرات خدواند چنين مي فرمايد :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ  وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا  أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ  وَاتَّقُوا اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ .

اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! از بسيارى از گمانهابپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است; و هرگز (در كار ديگران) تجسس نكنيد. وهيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهخود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد.  تقواى الهى پيشه كنيد كهخداوند توبه‏ پذير و مهربان است!

هادي عزيزم : عرض بنده اين است که  شما که بحمدالله ( در نوع نوشتارها تون ) خود را انقلابي و ....  محسوب مي داريد  در برابر مطالبي که تاحال براتون نوشتم  کمي حسن ظن بخرج دهيد و سوءظن جاري نفرماييد .  کمي در باره مطالب بنده تفکر بفرماييد .به نظر مي رسد که جنابعالي مقداري  از خود راضي هستيد وحاضر نيستيد که به معايب تون (لجاجت . غرور . تکبر . سوء ظن و...)  توجه کنيد .  شما که ماشاءالله اين همه دم از انقلاب و اسلام و .... مي زنيد( اگر چه بايد  ملتزم به اسلام و انقلاب باشيم ) چرا حاضر نيستيد بپذيريد و يا احتمال دهيد که دچار اين خصلت هاي زشت و ناپسند هستيد. اقلّا احتمال بدهيد که شايد همين خصلت هاي  زشت و ناپسند در شما باشد و متاسفانه گاهي کسي که بيمار است خود را بيمار نمي داند . احتمال دهيد که شما  هم  مشمول همين حديث شريف که براي بنده فرستاديد باشيد  که امام هادي (عَلَيهِ السَّلامُ ) فرمودند: مَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ .آن كه از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان گردند .


هادي عزيزم :  حالا که سخن از اين شد که  برادران ديني نبايد با هم دشمني کنند و بلکه بايد خيرخواه هم باشند  نکته اي را درباب تقابل عرض مي کنم :
در منطق تقابل بر چهار قسم است که اين تقابل اربعه  بين مفاهيمي است که با   واقع سنجيده مي شود  :
1-تقابل سلب و ايجاب ( تقابل نقيضان)
2-تقابل تضاد (تقابل ضدان)
3- تقابل تضايُف
4- تقابل عدم و ملکه

بين دو برادر ديني  هيچيک از اقسام تقابل اربعه نبايد وجود داشته باشد.


تقابل نقيضان و سلب و ايجاب نبايد باشد به اين معني که يکي خود را اثبات کند و ديگري را از همه هستي به طور مطلق ساقط کند .اين فرض در صورتي است که يکي قدرت فوق العاده افسار گسيخته لاشعور و لا عقل  داشته باشد و سبب نابودي طرف ديگر گردد

تقابل تضاد و ضدان نبايد باشد به اين معني که هردو از موقعيتي برخوردارند و باهم تنازُع و ضديت مي کنند .
تقابل تضايُف هم نبايد باشد به اين معني که يکي احساس تفوُّق و برتري طلبي نمايد  و ديگري  را ضعيف و بيچاره و پست تلقي کند ( مثل فوقيت و تحتيت)
تقابل عدم و ملکه هم نبايد باشد به اين معني که  يکي خود را داراي(مَلَکَه) و  منزلت بداند (مَلَکَه در لغت به معناي دارا بودن است)  و ديگري را عدم مَلَکَه ببيند.
اين تقابل اربعه در منطق درست است و معناهاي خاص خودش را دارد که بنده آن را در اموري غير از مفاهيم منطقي   سرايت دادم .

ونيز بين برادران ديني تقابلِ تَعانُد و تقابلِ حُبّ وبغض هم نبايد باشد بلکه تنها چيزي که بين برادران ديني و مسلمين (با وجود همه ديدگاه ها و اختلاف سلايق ) بايد حاکم باشد عبارت است از پيوند اُخُوَّت و برادري و دوستي و محبت است . پس ثابت شد که ما ها باهم برادريم  و خداوند در سوره حُجُرات آيه 10 چنين فرمود:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ


سيداصغرسعادت ميرقديم
روز سه شنبه
ششم مهر 1395.

ساعت 6 عصر

*****************************************************************

***نسيم معرفت***

hadi*

رسول اکرم (ص) :

تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعينَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعينَ صَدَقَةٌ وَتَكَبَّرُوا مَعَ المُتَكَبِّرينَ فَإنَّ التَّكَبُّرَ مع المُتَكَبِّرينَ عِبادَةٌ .

....................   ................... ...................

والسلام

**********************************************

S.A Saadat


به نام خدا

سلام عليکم


هادي عزيزم :باز پيام داديد و  جواب سلام نداديد و به حديث شريفي از پيامبر اکرم
(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) تمسک نموديد که پيامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  فرمود :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعينَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعينَ صَدَقَةٌ وَتَكَبَّرُوا مَعَ المُتَكَبِّرينَ فَإنَّ التَّكَبُّرَ مع المُتَكَبِّرينَ عِبادَةٌ . با کساني که متواضع هستند ، فروتني كنيد كه تواضع در مقابل متواضعين صدقه است است و تكبر كنيد با متكبرين كه تكبر كردن با متكبرين عبادت است. (بحار الانوار، ج75، ص94.)

همانطور که در پيام هاي قبلي به عرض رساندم  کلمات و سخنان معصومين
(عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) نور است و اين سخن نبي مکرم اسلام (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) هم نوراني و درس آموز است  ولي قبلا هم متذکر شدم که متاسفانه برخي از  افراد  تفسير و معناي نادرستي از روايات وآيات  مي کنند و عرض شد که علامه شهيد مطهري در برخي آثارش از اين نوع کج فهمي ها نسبت به معارف ديني و اخلاقي و .... مي نالد و متاسفانه جنابعالي باز به نکات ارايه شده توجه نفرموديد . دراين حديث شريف پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) مي فرمايد : کساني که تسليم حق و حقايق هستند و تواضع در برابر حق دارند شما نسبت به آنها تواضع کنيد تا حق  در جامعه جلوه گر شود  و اين تواضع هم نوعي صدقه است و کساني که در برابر حق تکبر مي ورزند شما مسلمين در برابرشان  مقاومت کنيد و متکبرانه با آنها برخورد نماييد که اين تکبر يک عمل عبادي محسوب مي شود. حالا ممکن است سؤال کنيد که حق چيست ؟  در پاسخ عرض مي کنم که کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهي و حقوقي و کلامي و فلسفي و عرفاني و منطقي و لغوي و...)  بکار گرفته مي شود و معناهاي مختلفي دارند ولي نقطه مشترک همه آن ها همان معناي ثُبوت است لکن اين ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پيدا مي کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق  به معناي ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط  نسبت به يک چيزي است. مثلا آقاي زيد نسبت به فلان شئ حق دارد يعني اين شئ مال اوست و اختصاص به او دارد و....
در منطق که بحث از قضايا مي شود  به قضيه صادقه ، حق گفته مي شود . يعني اين قضيه مطابِق با واقع و خارج بالمعني الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر )  است به عبارت ديگر اين قضيه ، ثبوت و واقعيت خارجي و نفس الأمري دارد و در مقابل به قضيه که مطابق با واقع نباشد قضيه کاذبه و غير حقه گويند .  در مباحث کلامي به عقيده درست و استوار که مُستظهَر به براهين مُتقنِ عقلي است حق گفته مي شود و مقابل آن را باطل گويند  ودر عرفان که از اوج بالاي معرفتي و شهودي  برخوردار است به  وجود بَحت و محض ، حق گويند و به موجودي که که عينيت او  وجود و ثبوتِ محض باشد و هيچ نقصي در آن راه نداشته باشد  حق مي گويند و خداوند تبارک و تعالي عين حق است.  پيامبر اکرم
(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در يک وقتي نيم مصرعي از  شعر معروف لَبيد از شعراي عصرجاهليت را خواند . لَبيد بن اَبي رَبيعة بن مالِک شعر معروفي دارد که محتوايش آن است که هيج مؤثري در عالم هستي به غير از الله نيست و هرچيزي به غير از خدا فاني شدني است . و اين در واقع اشاره به يکي از مراتب توحيد است که به نام  توحيد افعالي در علم کلام و... ذکرشده است و کلمه لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله نيز ناظر به توحيد افعالي مي باشد.توحيد مراتبي دارد که عبارتند از:1-توحيد در ذات 2- توحيد در صفات 3- توحيد در افعال 4-توحيد در عبادت که هرکدام از آنها در علم کلام مورد بحث قرار گرفته وتبيين شده است. پيامبر اسلام (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  نيم مصرعِ اول (أَلَا کُلُّ شَيْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ)  از شعر لَبيد را خواند وبعد فرمود:
أَصْدَقُ‏ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِيدٍ.  يعني صادق ترين شعري  که عرب جاهلي  سروده است،   شعر وسخن لَبيد است.

بيت کامل شعر لَبيد چنين است:

أَلَا کُلُّ شَيْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ ** وَ کُلُ‏ نَعِيمٍ‏ لَا مَحَالَةَ زَائِلٌ
. هر چيزي غير الله باطل است(يعني مؤثر حقيقي نيست) و هر نعمتي به ناچار از بين رفتني و باطل  و فاني است. (بحارالانوار، العلامه المجلسي، ج67، ص295.)
{عرفاء وحُکماء نيز اصطلاحي دارند مبني براينکه : لامُؤثِّرَ فِي الوُجُودِ اِلاّللهُ يعني هيج مؤثر حقيقي در عالم هستي به غير از الله وجود ندارد.}
پس  کلمه حق در اصطلاحات و علوم مختلف معاني مختلفي دارد که نقطه مشترک همه آن ها ثُبوت است . در بحث هاي فلسفي به چيزي حق گويند که وجود و عينيت خارجي بالمعني الاعم
( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) داشته باشد و به عبارت ديگر هرچيزي که داراي اثر باشد حق است و هر وجودي داراي اثر است حتي وجود ذهني که از مباحث مهم فلسفي است آن هم داراي اثر خاص خودش مي باشد . وجود در يک تقسيمي بر پنج قسم است : 1- وجود خارجي(خارج از ذهن)  ويا وجود عيني و حقيقي 2- وجود ذهني 3- وجود کَتبي و نوشتاري « نوشتار هم وجودي دارد» 4- وجود لفظي « کلام و لفظ هم سهمي از وجود دارد»  5- وجود و تحقُّقِ نفس الأَمري . همه اين اقسام وجود در حد خود داراي اثر خاص خود مي باشد .   باز بعضي ها در تعريف حق گفته اند که حق  عبارت از چيزي که مطابق با نفس الأمر باشد . حالا نفس الأمر چيست و چطور شناخته مي شود اين خودش يک توضيح مفصل مي طلبد که مجال تبيين آن در اينجا نيست .  با توجه به توضيحي که درباره حق داده شد  آنگاه وقتي که ما مي گوييم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قيامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکير و مُنکر حق است ، قبر و قيامت حق است ....  تا حدي معني و مفهوم حق براي ما روشن مي گردد .  برخي مفاهيم را ما مي توانيم از راه تقابُل درک کنيم که مي گويند : تُعرَفُ الأَشياءُ بِأضدادِها.  شب در مقابل روز  و صدق در برابر دروغ  و   روشني در برابر تاريکي  و  وجود در برابر عدم و   حق در برابر باطل قرار دارد و مي توان از راه تقابل به معنا و مفهوم هر يک رسيد .   در امور ديني و قرآني  با مسأله حق و باطل بسيار برخورد مي کنيم .  فلان عقيده باطل است. فلان عقيده حق است . با توجه به توضيحات داده شده درباره مفهوم و معناي حق اين مسأله نيز تاحدي براي ما روشن مي گردد . البته در رابطه با تعريف حق و اقسام حق و ماهيت و حقيقت حق بحث ها و مطالب گسترده اي مي باشد که در اين مجال نمي گنجد .
حال راجع به آن حديث شريفِ نَبَوي 
(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  عرض مي کنم که پيامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  فرمود :  کسي که زير بار حق نمي رود (  کسي که متکبرانه  و مستکبرانه حقِ مظلوم را پايمال مي کند و ظلم مي کند و حيثيت مردم را برباد مي دهد و  در برابر فرامين الهي و شعاير ديني خاضع نيست و  فساد و تباهي را ترويج مي دهد و....)  در برابر اين دسته از افراد  متکبرانه برخورد کنيد تا بيني متکبران به خاک ذلت کشانده شود و تکبر در برابر چنين متکبِّري به فرمايش پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عبادت است .


هادي عزيزم : جنابعالي برداشت درستي از اين حديث شريف نَبَوي
(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نفرموديد . اگر خداي ناکرده  اين نوع از برداشت هاي ناصواب و مضر از احاديث شريف و آيات در جامعه  افزايش يابد يک فاجعه و مصيبت بزرگ  است و آنگاه  هرکسي مي تواند با استناد به يک حديث و آيه اي به ديگران انگ ها  و برچسب هاي نادرست بزند . قبلا هم عرض کردم و باز عرض مي کنم که مسايل ديني و معرفتي و... نياز به کارشناس حاذق دارد .... 

هادي عزيزم : شما در پيامتون گفتيد که بنده به شما ( اسبِ چموش) خطاب کرده ام ؟! اصل متني که قبلا براتون دادم و موجب سوء برداشت جنابعالي  شد  چنين است :


[     سلام عليکم


آقاي هادي عزيز : اميدوار بودم که با مطالبي که عرضه داشتم  کمي متوجه شويد  ولي باز متاسفانه ادراک نفرموديد  و  بايد بدانيم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمي شود  . حضرت اميرالمومنين عليه السلام در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام  چنين مي فرمايد :ُ وَ إِيَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ  يعني بپرهيز از اينکه مرکب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد.  (جَمَحَ  الفَرَسُ : اسب سرکشي نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جيم يعني اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جيم در جَموح يعني مرد سرکش و چموش)  اين سخن گهربار مولا علي (عَلَيهِ السَّلامُ ) براي همه ما درس است . لجاجت موجب محروميت از حقايق و برکات است . بنده با مطالبي که عرض کرده بودم  قصد داشتم که فتح بابي براي شما شود ولي به حسب آنچه که از متن جوابيه تون پيداست خوي لجاجت  مانع پذيرش نصايح خيرخواهانه و مطالب حقه اي است  که عرض کرده بودم .
تسليم در برابر نصايح خيرخواهانه يک عالِم براي شما سبب رشد وکمال است ...... پيشنهاد مي کنم که در باره نکاتي که در طي چند پيام در صفحه خصوصي براتون دادم ( که البته اين شما بوديد که ابتدا پيام به صفحه خصوصي بنده ارسال نموديد و بنده به ناچار پاسخ دادم )   بيشتر تامل نمايي تا شايد متوجه شوي که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم اين شعر ابونُواس (شاعر عرب) براي جنابعالي صادق است :

حَفِظتَ شَيئاً وَ غابَت عَنکَ اَشياء  .]


در اين متن ارساليِ بنده که قبلا براتون داده بودم   حديثي را از نهج البلاغه فيض الاسلام آوردم که حضرت  اميرالمؤمنين
(عَلَيهِ السَّلامُ )   در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام  فرمود : وَ إِيَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ  يعني بپرهيز از اينکه مَرکَب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد.  و بعد کلمه  جَمَحَ در حديثِ فوق  را معني کردم و منظور اين نبود که خداي ناکرده شما مَعاذالله اسب هستيد . البته عرض کرده بودم که خويِ لجاجت شما مانع پذيرش نصايح و مطالب خيرخواهانه است .

هادي عزيزم :  بحث بين برادران ديني امري طبيعي است و گاهي شدت و ضعف دارد ولي همانگونه که قبلا متذکر شدم هيچگاه نبايد  بنده وشما و ديگران با تصورات و توهمات نادرست ،  اساس و پايه اُخُوّت ديني را متزلزل نماييم .  آيات و روايات و عقل و شرع وسيره ايمه
(عَلَيهِِمُ السَّلامُ )    همه  دلالت واضح بر حفظ برادري و اُخُوّت ديني دارند و  قطع برادري و اُخُوّت ديني که ريشه در انديشه هاي شيطاني و برداشت هاي ناصواب و غلط  دارد  کار و عملي در برابر تعاليم نوراني شرع و دين و قرآن و اهل بيت (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) و نيز کاري برخلاف عقل و فطرت و  و هچنين برخلاف احتياط ديني است . يعني اگر شک کنيم که با فلان برادر ديني قطع رابطه کنيم يا نه ؟ اصل بر  پيوند برادري و  اُخُوّت ديني است  و يا لااقل احتياط در حفظ برادري و اُخُوّت ديني مي باشد مگر موردي که خداي ناکرده شخصي فاسد و فاجر و ... باشد که قطع رابطه لازم است نه قطع همه حقوق انساني و شرعي .(فتامل جيدا  ؟)

هادي عزيزم : اگر همه مثل شما اينجور که برداشت مي فرماييد  فکر کنند سنگي رو سنگ بند نمي شود ..

دوستدارتون سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي

شب چهارشنبه
ورود به هفتم مهر 1395

ساعت  پنج دقيقه به يک بامداد

**************************************************************************

***نسيم معرفت***

hadi *

حالا سلام!

امام صادق فرمودند:

مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ .

آقاي سعادت!

فکر مي کنم مطالب مفصلي که نوشتيد مصداق بارز تَجاهُل العارِف است. شما مي دانيد که منظور "هادي"  چيست اما به حاشيه مي رويد.

.....................      ......................     ..........................

والسلام

*******************************

S.A Saadat

به نام خدا

سلام عليکم

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدِِ وَ آلِ مُحَمَّدِِ

هادي عزيزم :   بحمدالله با توضيحاتي که دادم کمي متقاعد شديد و جواب سلامي داديد . باز حديثي که قبلا داده بوديد تکرار فرموديد در حالي که تا حدي در باره آن توضيح داده بودم و  متن ارسالي پيشين بنده در پاسخ به آن حديث شريف چنين بود  :

[  به نام خدا

سلام عليکم

هادي عزيزم -از حديثي که ذکر کرديد ممنونم-  در آغازين  پيامتون  سخني از امام صادق
(عَلَيهِ السَّلامُ ) نقل فرموديد که آن حضرت فرمود :  (مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ.)  ولي بنده بخشي  ديگر از اين حديث شريف را که شما ذکر نفرموديد در اينجا مي آورم که همه بهره مند شويم :  امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) فرمود :

مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ، (قالَ حَفصُ بنُ غياثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما يَرى أَنَّ لَهُ عَلَيهِ فَضلاً بِالعافيَةِ إذا رَآهُ مُرتَكِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَيهاتَ هَيهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن يَكونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتَى وَ أَنتَ مَوقُوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى (عَلَيهِ السَّلامُ )  ؟
هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند، او از متكبران است. حفص بن غياث مى گويد: عرض كردم: اگر گنهكارى را ببيند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود، خويشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا كه او آمرزيده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى
(عَلَيهِ السَّلامُ ) را نخوانده اى؟  (الكافى  ج8،ص128. )

همه بايد از کبر اجتناب بورزيم و بنده هيچگاه   چنين تصوّري ندارم و نخواهم داشت که از ديگران بهتر و برترم ولي توجه داشته باشيد که اگر کسي  نسبت به ديگران  خيرخواهي و راهنمايي و ... داشته باشد معنايش آن نيست که از ديگران برتر و بهتر است . چه بسا ممکن است نزد خدا بهتر  از ديگري  باشد وچه بسا ممکن است آن ديگري  پيش خدا محبوب تر باشد .
................   ......................  .......................

در اينجا مناسب است که متني را که در باره تکبر و کبر و غرور نوشته ام و در اينترنت هم قابل دسترسي است ذکر نمايم که اميد است  براي همه ما مفيد و نافع باشد :

@     هرکه کبر خواهد سروري نيابد

روزي در مکاني نشسته بودم و هر ازگاهي نگاهي به اطراف مي دوختم . به ناگاه مردي ديدم که سوار برمرکب غرور بود واز تواضع وفهم به دور. رفيقي که در جنب من بود صدايش به اعتراض بلند شد که آقاي سعادت اين چه رفتاري است که او پيشه خويش ساخته وديگران را حقير پنداشته؟!!!
گفتم شخصيت آدمي وقتي به فراز آيد وجان به تعالي واهتزاز آيد که سلوک تواضع به اقتدار وعزت درپيش گيرد وجامه مذموم کبر برخود نگيرد وباد نخوت وغرور به غبغب نيندازد. آنکه جامه ننگين تکبر بپوشد نگون بخت است وبه وهم وخيال ، خويش را خوشبخت پندارد در حالي که جامه کبريايي فقط خداوند سبحان را سزاوار است وهرکس اين جامه بپوشد رسوا شود وخداي از او بيزار است.  هرکه کبر خواهد سروري نيابد. درخلال گفتارهاي  نيک خود به ياد سخن نغز و پُرمغز سعدي عليه الرحمه افتادم که در کتاب بوستان سراسر سرور وپندش چنين فرمود:

بزرگان نکردند در خود نگاه

خدا بيني از خويشتن بين مخواه

بزرگي به ناموس و گفتار نيست

بلندي به دعوي و پندار نيست

تواضع سر رفعت افرازدت

تکبر به خاک اندر اندازدت

هادي عزيزم :  مقصود و برداشت ناصواب شما را از برخي احاديث شريفي که ارسال نموديد کاملا آگاه هستم و اصطلاح تَجاهُل العارِف در اين باره  مصداق ندارد . ضمنا ما دو اصطلاح داريم که يکي 
تَجاهُل العارِف است که در علم بديع به آن پرداخته مي شود و ديگري (تَجاهُل و تَغافُل از معايب ديگران است)  که علماء اخلاق در علم اخلاق ذکر فرمودند. اولا توضيحات بنده در رابطه با برخي از احاديث ارسالي شما که برداشت ناصحيحي از آن ها شده مصداق تَجاهُل العارِف نيست  و بر فرض که  تَجاهُل العارِف  هم باشد  باز آن توضيحات راهگشا و سودمند است انشاء الله   و  واضح مي سازد که چنين برداشت هايي از احاديث درست نيست و استدعا دارم که به توضيحات داده شده عنايت و توجه بيشتري بفرماييد  .
يکي از آياتي که ادعا شده که در رديف
تَجاهُل العارِف قرار دارد  آيه 17 از سوره طه مي باشد که خداوند متعال در خطاب به حضرت موسي ع چنين فرمود :    وَما تِلْكَ بِيَميِنكَ يا موسي .

هادي عزيزم : فرموديد که  مطالب ارايه شده شما  بر اساس استنباط و درکي که از حديث ارسالي داشتيد واضح بوده و نيازي به توضيح نداشته  است !!!  به محضر شريفتان عرض مي شود که بسياري اوقات چيزي را که واضح تَلقّي مي کنيم در واقع خيلي هم روشن و آشکار نيست مخصوصا در رابطه با برخي آيات و روايات و مباحث مربوط به مسايل معرفتي و مانند آن . مثلا همين کلمه  وجود  که به حسب ظاهر روشن است و موضوع علم فلسفه مي باشد و از امور عامه فلسفي است محل تاخت و تاز فلاسفه و متکلمين و عرفاء است و واقعا موجب حيرت و شگفتي انسان مي شود و گاهي هم حيرت آور است . ابتدايي ترين بحث در فلسفه (و نيز در کلام و عرفان نظري) در باره  وجود  ، بحث از اين است که آيا وجود مشترک لفظي است يا معنوي که قبول هر يک از اين دونظر (اشتراک لفظي و اشتراک معنوي) نتايج فکري خاص خود را دارد . البته در مباحث فلسفي ثابت شده که مفهوم وجود  مشترک معنوي است .
بنده در رابطه با حديث تواضع در برابر متواضعين صدقه است و تکبر در برابر متکبرين عبادت است توضيح مستدل عرضه داشتم  و شما آن را 
تَجاهُل العارِف  قلمداد کرده ولي حقيقت مطلب اين است که با توضيحاتي که داده شده  اگر کمي توجه و دقت  مبذول داشته شود مي توان به حاق متن حديث پي ببريم  و اما آن توضيحي که قبلا در باره حديث ياد شده  داده بودم از باب يادآوري و توجه به آن ، ناچارم  دوباره  در اينجا ذکر مي کنم  در پيام قبلي بنده بنده چنين نوشته بودم :
[ به نام خدا

سلام عليکم

هادي عزيزم :باز پيام داديد و  جواب سلام نداديد و به حديث شريفي از پيامبر اکرم
(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) تمسک نموديد که پيامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  فرمود :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعينَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعينَ صَدَقَةٌ وَتَكَبَّرُوا مَعَ المُتَكَبِّرينَ فَإنَّ التَّكَبُّرَ مع المُتَكَبِّرينَ عِبادَةٌ . با کساني که متواضع هستند ، فروتني كنيد كه تواضع در مقابل متواضعين صدقه است است و تكبر كنيد با متكبرين كه تكبر كردن با متكبرين عبادت است. (بحار الانوار، ج75، ص94.)

همانطور که در پيام هاي قبلي به عرض رساندم  کلمات و سخنان معصومين
(عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) نور است و اين سخن نبي مکرم اسلام (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) هم نوراني و درس آموز است  ولي قبلا هم متذکر شدم که متاسفانه برخي از  افراد  تفسير و معناي نادرستي از روايات وآيات  مي کنند و عرض شد که علامه شهيد مطهري در برخي آثارش از اين نوع کج فهمي ها نسبت به معارف ديني و اخلاقي و .... مي نالد و متاسفانه جنابعالي باز به نکات ارايه شده توجه نفرموديد . دراين حديث شريف پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) مي فرمايد : کساني که تسليم حق و حقايق هستند و تواضع در برابر حق دارند شما نسبت به آنها تواضع کنيد تا حق  در جامعه جلوه گر شود  و اين تواضع هم نوعي صدقه است و کساني که در برابر حق تکبر مي ورزند شما مسلمين در برابرشان  مقاومت کنيد و متکبرانه با آنها برخورد نماييد که اين تکبر يک عمل عبادي محسوب مي شود. حالا ممکن است سؤال کنيد که حق چيست ؟  در پاسخ عرض مي کنم که کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهي و حقوقي و کلامي و فلسفي و عرفاني و منطقي و لغوي و...)  بکار گرفته مي شود و معناهاي مختلفي دارند ولي نقطه مشترک همه آن ها همان معناي ثُبوت است لکن اين ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پيدا مي کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق  به معناي ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط  نسبت به يک چيزي است. مثلا آقاي زيد نسبت به فلان شئ حق دارد يعني اين شئ مال اوست و اختصاص به او دارد و......... ................              .......................
با توجه به توضيحي که درباره حق داده شد  آنگاه وقتي که ما مي گوييم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قيامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکير و مُنکر حق است ، قبر و قيامت حق است ....  تا حدي معني و مفهوم حق براي ما روشن مي گردد .  برخي مفاهيم را ما مي توانيم از راه تقابُل درک کنيم که مي گويند : تُعرَفُ الأَشياءُ بِأضدادِها.  شب در مقابل روز  و صدق در برابر دروغ  و   روشني در برابر تاريکي  و  وجود در برابر عدم و   حق در برابر باطل قرار دارد و مي توان از راه تقابل به معنا و مفهوم هر يک رسيد .   در امور ديني و قرآني  با مسأله حق و باطل بسيار برخورد مي کنيم .  فلان عقيده باطل است. فلان عقيده حق است . با توجه به توضيحات داده شده درباره مفهوم و معناي حق اين مسأله نيز تاحدي براي ما روشن مي گردد . البته در رابطه با تعريف حق و اقسام حق و ماهيت و حقيقت حق بحث ها و مطالب گسترده اي مي باشد که در اين مجال نمي گنجد .
حال راجع به آن حديث شريفِ نَبَوي 
(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  عرض مي کنم که پيامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  فرمود :  کسي که زير بار حق نمي رود (  کسي که متکبرانه  و مستکبرانه حقِ مظلوم را پايمال مي کند و ظلم مي کند و حيثيت مردم را برباد مي دهد و  در برابر فرامين الهي و شعاير ديني خاضع نيست و  فساد و تباهي را ترويج مي دهد و....)  در برابر اين دسته از افراد  متکبرانه برخورد کنيد تا بيني متکبران به خاک ذلت کشانده شود و تکبر در برابر چنين متکبِّري به فرمايش پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عبادت است .

هادي عزيزم : جنابعالي برداشت درستي از اين حديث شريف نَبَوي (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نفرموديد . اگر خداي ناکرده  اين نوع از برداشت هاي ناصواب و مضر از احاديث شريف و آيات در جامعه  افزايش يابد يک فاجعه و مصيبت بزرگ  است و آنگاه  هرکسي مي تواند با استناد به يک حديث و آيه اي به ديگران انگ ها  و برچسب هاي نادرست بزند . قبلا هم عرض کردم و باز عرض مي کنم که مسايل ديني و معرفتي و... نياز به کارشناس حاذق دارد .... 

هادي عزيزم : شما در پيامتون گفتيد که بنده به شما ( اسبِ چموش) خطاب کرده ام ؟! اصل متني که قبلا براتون دادم و موجب سوء برداشت جنابعالي  شد  چنين است :


[     سلام عليکم

آقاي هادي عزيز : اميدوار بودم که با مطالبي که عرضه داشتم  کمي متوجه شويد  ولي باز متاسفانه ادراک نفرموديد  و  بايد بدانيم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمي شود  . حضرت اميرالمومنين عليه السلام در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام  چنين مي فرمايد :ُ وَ إِيَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ  يعني بپرهيز از اينکه مرکب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد.  (جَمَحَ  الفَرَسُ : اسب سرکشي نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جيم يعني اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جيم در جَموح يعني مرد سرکش و چموش)  اين سخن گهربار مولا علي (عَلَيهِ السَّلامُ ) براي همه ما درس است . لجاجت موجب محروميت از حقايق و برکات است . بنده با مطالبي که عرض کرده بودم  قصد داشتم که فتح بابي براي شما شود ولي به حسب آنچه که از متن جوابيه تون پيداست خوي لجاجت  مانع پذيرش نصايح خيرخواهانه و مطالب حقه اي است  که عرض کرده بودم .
تسليم در برابر نصايح خيرخواهانه يک عالِم براي شما سبب رشد وکمال است ...... پيشنهاد مي کنم که در باره نکاتي که در طي چند پيام در صفحه خصوصي براتون دادم ( که البته اين شما بوديد که ابتدا پيام به صفحه خصوصي بنده ارسال نموديد و بنده به ناچار پاسخ دادم )   بيشتر تامل نمايي تا شايد متوجه شوي که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم اين شعر ابونُواس (شاعر عرب) براي جنابعالي صادق است :

حَفِظتَ شَيئاً وَ غابَت عَنکَ اَشياء  .]


در اين متن ارساليِ بنده که قبلا براتون داده بودم   حديثي را از نهج البلاغه فيض الاسلام آوردم که حضرت  اميرالمؤمنين
(عَلَيهِ السَّلامُ )   در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام  فرمود : وَ إِيَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ  يعني بپرهيز از اينکه مَرکَب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد.  و بعد کلمه  جَمَحَ در حديثِ فوق  را معني کردم و منظور اين نبود که خداي ناکرده شما مَعاذالله اسب هستيد . البته عرض کرده بودم که خويِ لجاجت شما مانع پذيرش نصايح و مطالب خيرخواهانه است . ..........]

به عبارت ديگر اين حديث شريف مي خواهد بگويد که در برابر کسي که در جامعه تجاهر و تظاهر به کبر و تکبر مي کند و با تکبرش تحقير مردم مي کند و حقوق مردم و حقوق الهي را  رعايت نمي کند و....  شما مسلمين بايد مقاومت کنيد و در برابر کبر و تکبر و خوي  استکبارگري او ، تکبر نماييد تا تنبيه شود  واين تکبر در برابر چنين متکبريني عبادت است و به نظرم اين حديث علاوه بر بعد اخلاقي  ، ابعاد سياسي دارد که به آن توجه نفرموديد . شبيه اين مطلب در باره قاعده لاضرر ولاضرار في الاسلام است که علاوه بر برداشت هاي حقوقي و فقهي ، تفسير حکومتي وسياسي نيز از آن مي شود که حضرت امام خميني ره  نظرش اين است که حديث (لاضرر ولاضرار) حکم حکومتي وسياسي پيامبر ص بوده است .(فتامل جيدا )
اين حديث شريف( که شما آنطور برداشت فرموديد و مقصودتون بود  )  نمي گويد که اگر دو تا برادر ديني باهم سوء تفاهم کردند و  يکي تلقي کرد که ديگري متکبر است پس با او متکبرانه برخودد کنيد که اين کار عبادت است ؟!!!!
اگر چنين برداشت هاي کنيم  وحدت و همدلي بين برادران ديني پاشيده مي شود  و هر کسي به توهم اينکه فلاني متکبر است  سلام او را جواب نمي دهد؟!!  و در برابرش تکبر مي ورزد و در نتيجه شقاق و اختلاف در جامعه گسترده مي شود و خلاف مقصود پيامبر ص و اهل بيت عليهم السلام و قرآن حاصل مي شود که دعوت به وحدت و همدلي و اخوت و... بود .

هادي عزيزم :  حديث شناسي و درک معارف حقه و مانند آن ها  واقعا نيازمند کارشناسان حاذق مي باشد همچنانکه رشته هاي تخصصي ديگر نيز چنين است . با ديدن يک آيه و يک حديث نمي توان حکم صادر کرد . برخي احاديث و آيات دلالتشان واضح و روشن است ولي آيات و روايات قابل توجهي هست که  در فهميدن و درک و استنباط آن ها حتما بايد از اهلش که داراي تخصص است  استفاده نمود  و به اصطلاح هر کسي را بهر کاري ساختند . 
ضمنا يک نکته ديگر عرض کنم که در اوايل انقلاب يادم هست که معروف بود و مي گفتند که در روايت است که هرکس سه بار نماز جمعه را ترک کند منافق است و بعد بعضي ها مي گفتند مثلا مراجع و برخي بزرگان که در نمازجمعه شرکت نمي کنند اَلعَياذ بِالله ......

واما در باره بخشي از متن زير که قبلا داده بودم  و شما در اين پيامتون از آن اظهار نگراني فرموديد توضيح کوتاهي عرض مي کنم  و اما متن ارسالي پيشين چنين بود :
..................................... ...........

آقاي هادي عزيز:  تا مادامي که در پيله تفکرات خاص خودت باشي مطلب همان است که مي گوييد : (...تسليم نخواهيد شد.)    شاعر دراين باره مي گويد:
چو کرمي کو ميان به نهان است
زمين وآسمان او همان است

کرم ابريشم و برخي کرم هاي ديگر آنقدر در خود مي تنند که گاهي  مي ميرند و هلاک مي شوند.  البته باز صد رحمت به آن کرم که بر دور خود مي تند و خيلي اوقات  حصار تنگ پيله اش را مي درد و  سوراخ مي کند و به صورت پروانه زيبا در مي آيد و پرواز مي کند و  اينگونه کرم ها و مانند آن ها  دنيايي عجيبي دارند و چرخه زندگي شان اعجاب آور و عبرت آموز براي همه ما مي باشد ولي  گاهي برخي انسان ها چنان در پيله تفکرات خاص و نامعقول خود قرار مي گيرند که ممکن است  درآن محدوده پيله  خود  منحرف وهلاک و نابود شوند و  نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بيفتند و راه نجاتي نداشته باشند ، اينها کساني هستند که بادست خود  خانه هاي سعادت و خوشبتخي خود را ويران و خراب مي کنند ودر شأن آنها آيه شريفه 2 از سوره حشر صادق است که  فرمود :

 يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصار
......... ...             ... .......
اين متن در ظاهر کمي تلخ است ولي گوياي يک واقعيت بود که نمي خواهم دوباره بازگو کنم .
نه من و نه شما و نه هيچکس ديگر نبايد براي خود حصارهايي که مانع رشد فکري و معنوي و... مي باشد  درست کنيم .

سيداصغرسعادت ميرقديم  -هفتم تير 1395 ه.ش- روز چهارشنبه -ساعت 3 وربع عصر

**************************************************************************

***نسيم معرفت***

hadi *

أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ . سوره بقره آيه 44 .

********************************************************


به نام خدا

سلام عليکم

اللهم صل علي محمد وآل محمد

جناب مستطاب آقاي هادي عزيزم :  باز هم بدون سلام و يا جواب سلام  پيام داديد . با آيه شريفه 44 از سوره بقره قصد تعريض داريد ؟!!  آيه بسيار عالي ارسال فرموديد. خيلي خيلي سپاسگزارم.  اگرچه با احاديث و آيات و غيره  به بنده  تعريض مي فرماييد ولي اشکالي ندارد .  من و تو و ما و شما و ايشان همه و همه  نيازمند تذکر و خير خواهي هستيم . همه ما بايد رذايل رو از خود دورکنيم و به اوصاف حميده  مزين گرديم. از کبر و غرور و عجب و لجاجت و سوء ظن و قضاوت هاي نادرست  و  جهل و ناداني و کينه و عداوت  و  انحرافات فکري و انجماد در انديشه و کج انديشي  وکج فهمي و  .... دوري کنيم  و به تقوي و راستي و صدق و صداقت و پاکي و حُسن ظن و  بزرگواري و عفو و گذشت و خيرخواهي  و  ژرف انديشي  و خرد ورزي و تواضع و مهرورزي و  ... متصف شويم .

هادي عزيزم :

بايد :
اصل را بر اخوت و برادري بگذاريم
اصل را بر محبت و دوستي بگذاريم

اصل را بر اتحاد و همدلي بگذاريم
اصل را بر خيرخواهي و نيکي بگذاريم

اصل را برحسن ظن بگذاريم

اصل را بر خِرد ورزي و عقل بگذاريم

.............  ................     ...........

به علماء و عالمان  وارسته و صالح احترام بگذاريم .
حقوق بزرگ تر ها ي سني و علمي و معنوي را رعايت کنيم.
احترام بزرگان علمي ومعنوي خود را در مقام عمل و رفتار و گفتار مراعات کنيم.
در حدود تخصص خود اظهار نظر کنيم و پا را از گليم خود فراتر نگذاريم.
عقل و انديشه درست ، برما حاکم باشد نه تمايلات نفساني و شيطاني و ... .
دربرابر مطالب حق و سخنان راستين لجاجت نکنيم .
از محضر علمي و معنوي  علماء و روحانيت مُعظّم و بزرگوار بهره مند شويم  و توقعات نامعقول از آن بزرگواران نداشته باشيم و بر آن ها تَحکُّم و بي ادبي نداشته باشيم.

از علماء  و اهل علمِ بزرگوار  فاصله نگيريم.


 روايتي از پيامبر اکرم
(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)   در اوايل طلبگي  در يکي از کتاب هاي شهيد محراب حضرت آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب (ظاهرا در کتاب حکومت اسلامي ايشان)ديده بودم که نبي مکرم اسلام  (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  فرمود: هرگاه ملتي و امتي از علماء خود فاصله بگيرند مبتلا به سه بلا مي شوند:


1- يا بي ايمان از دنيا خواهند رفت .
2-يا حاکم جائر و ستمگر  برآنها مسلط مي شود .
3-يا برکت از زندگي شان برداشته مي گردد.
بدانيم که هَتک حرمت عالمان ديني  و بي احترامي فِعلي وقولي و نوشتاري و... نسبت به آنها اثر وضعي ناگواري دارد و تجربه و تاريخ گواه و شاهد آن است و مجالي نيست که حکايت هايي در اين رابطه متذکر شوم.
بدانيم که  همه کساني که در برابر انبياء و علماء رباني بي ادبي کردند و مي کنند متاسفانه براي خود دلايل بني اسراييلي داشتند  .  شاگرد حضرت امام خميني  (ره ) يعني مرحوم آيت الله منتظري با دلايل شيطاني در برابر استادش مقاومت نمود  و لجبازي او باعث خسارت جبران ناپذير شد.

بدانيم که کشميري ها و بني صدر ها  و مسعود رجوي ها  و گروهگ هاي منحرف و بانيان آن ها  مثل منافقين و گروهک فُرقان و... با دلايل و تسويلات شيطاني در برابر شهيد بهشتي ها و مطهري ها و باهنر ها و ...  ايستادگي نمودند.  آنها هم مي گفتند ما قرآن  و روايات مي فهميم و تفسير مي کنيم .  بنده قبل از اينکه طلبه شوم (اوايل انقلاب)مسؤل کتابخانه محل بودم و عاشق کتاب و کتابخواني بودم . يادم هست که در آن زمان کتاب هايي از نهادهاي آن زمان  به کتابخانه هاي محلات از جمله محل ما هديه شد. بخشي از آن کتاب ها نوشته منافقين بود . تفسير سوره صاد و تفسير سوره هاي ديگر از اواخِر قرآن .  همه اش تفسير انحرافي بود .

بدانيم که اگر حواس ما نباشد از جايي که انتظارش نيست منحرف مي شويم .... ؟!!!
عموما کساني که به علماء و اهل علم دهن کجي و بي ادبي و هتّاکي  کردند دچار شر شدند . اميدوارم که حضرتعالي مشمول چنين بَليّه اي نشويد. .......
سعي کنيم نصايح و سخنان خيرخواهانه اهل علم و علماء را  با جان و دل گوش کنيم  و ....

هادي عزيزم :  خداوند شما را براي اسلام و قرآن و دين حفظ بفرمايد.  خداوند رفتگان شما را غريق رحمت خويش فرمايد.
خداوند عزيزانت را در پناه خويش از همه بلاياي آسماني و زميني محافظت فرمايد.


هادي عزيزم :  شما خصلت هاي زيبا و خوب و شايسته اي داريد :


1- مسلمان هستيد
2-شيعه هستيد
3-برادر ديني ما هستيد
4- اهل مطالعه هستيد
5- ........

هادي عزيزم:  اميد است که يک ناهار يا شام  يا يک چاي خوردن  بيام منزل تون در لاهيجان  و کمي يکديگر رو از نزديک ديدار کنيم  و  يک روبوسي و معانقه و مصافحه و گب و گُفتي با هم داشته باشيم .....

هادي عزيزم :   گل بارانت  مي کنم :

خدا  يار  و ياور تون باشد ....

دوستدارتون :  سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي

روز چهارشنبه

هفتم مهر 1395 ه.ش

بيست و ششم ذي الحجه 1437 ه.ق.

*******************************************************************نتیجه تصویری برای یخادعون الله والذین آمنوا و ما

hadi *
سلام جناب سعادت عزیز!

الان فرصت شد و به آدرس اینترنتی داده شده از سوی شما،  مراجعه کردم.

hadi *
آقای سعادت!

....................             ......................          ...............

******************************


S.A Saadat

به نام خدا

سلام علیکم

اللهم صل علی محمد وآل محمد


هادی عزیزم : عزاداری هاتون قبول حضرت حق .

هادی عزیزم :  در آغاز پیام   آیه 9 از سوره بقره را ذکر کردید و قصد تعریض نامطلوب به بنده داشتید !!! . هیچ می دانی که این آیه شریفه در باره منافقین است ؟!!  در آیه 9 از سوره بقره چنین آمده است : 
یُخَدِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ مَا یَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ  . (منافقان به پندار خود) با خداوند و مؤمنان نیرنگ می کنند در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند، امّا نمی فهمند!  . شما اراده سوئی از این آیه داشتید ولی توجه داشته باشید که  آنچه  لازم بود (به عنوان  تذکرات و خیرخواهی ها و...  ) خدمت شما عرضه داشتم و  فعلا  هیج نیازی نیست  که وارد مسایل دیگری شوم .....دیگر لزومی ندارد به سخنان شما پاسخ بدهم.
هادی عزیزم : به اطلاع جنابعالی می رسانم که بحمدالله بنده حافظ کل قرآن  همراه با فهم تفسیری هستم  و اگر بخواهم تعریض های   شما را با آیات قرآن پاسخ بدم یک کتاب می شود  ولی از این شیوه نامطلوب پرهیز می کنم .....

هادی عزیزم :   دو سوال از شما نمودم که پاسخ ندادید و بدانید که جز نیت خیر نداشتم



[ناهار یا شام یا چای خوردن بیام منزل تون یا نه ؟
یه عکس از خودتون برای بنده ارسال می کنید یانه ؟
منتظر پاسخ  دوسوال مذکورین به فتح را  هستم
شما هم  هر وقت خواستید تشریف بیارید منزل ما در خدمتیم و هر وقت آدرس بخواهید تقدیم می کنیم]


اقوام روزگار به اخلاق زنده‌اند    .    قومی که گشت‌ فاقد اخلاق‌، مردنی است

این شعر ظاهرا از ملک الشعراء بهار است

روز چهارشنبه

هفتم مهر 1395 ه.ش

بيست و ششم ذي الحجه 1437 ه.ق.

دوستدارتون :  سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي